فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Thursday, August 30, 2007
عشق اول :

نمیدونم چه حکایتیه که هر وقت مناسبتهای مذهبی داریم , من افکار جر واجر و فجیع به سرم راه پیدا میکنه و یا اتفاقات فجیع زیر شکمی برام رخ میده . مثلن کی بود , یکی دو سال پیش شب ضربت خوردن علی , ما همون شب کلنگ حاملگیمون رو زدیم و .. همینطور بگیر برو تا آخر . امروز هم در نیمه شعبان و چوپان داشتم بالاخونه رو تمیز میکردم با کمک آرتین که چشمم افتاد به جعبه خاطراتم و باز کردن این جعبه همان و تعطیل شدن کار همان !
جاتون خالی توش پر بود از نامه های فدایت شوم و هدیه های دوست پسرهای محترم و شاخه های گل خشکیده و عطرها و ادکلن ها و یه چیزایی توش بود که سالها بود فراموششون کرده بودم و خاطراتی برام زنده شد اون سرش نا پیدا ! البته یه یادگاری هایی از توش در می اومد که مو به تن خودم هم سیخ میشد , چه برسه به آرتین که با دیدن فقط 3 – 4 نمونه از اونها از خجالتش بلند شد رفت پی کارش ! مثلن اولین کاندومی که در زندگیم دیدیم و باد کردم " فکر کرده بودم بادکنکه !!! خاطرات و بجا مونده های اولین سکس در زندگیم ! شورت های دوست پسرهام که باهاشون سکس داشتم و عکس های فجیع و همینطوری بگیر برو تا آخر ...
با دیدن این همه یادگاری هم خنده م گرفته بود هم گوشهام سرخ شده بودی جلوی آرتین و هم اینکه یه احساس دلتنگی بهم دست داده بود . مثلن خاطرات اولین عشق و نامه های فدایت شوم رو وقتی مرور میکردم چقدر خندیدم به عقل اون موقع خودم :

- آقا من هیچ چیزم به آدمیزاد نرفته و عشق و عاشقیم هم همینطور !! اولین عشقی که تو زندگی تجربه کردم خیلی خنده دار بود . اون موقع ها این چت و مت و کوفت و زهرمارها نبود . سال چهارم دبیرستان بودم و امتحان معرفی داشتیم و آخرینش هم بود . بعد از امتحان با دوستام رفته بودیم سینما . تو سینما موقع فیلم دیدن , مرد یا پسری که کنارم نشسته بود یه نامه رو داد دستم و بلند شد و تندی رفت بیرون ! من تو تاریکی حتا صورتش رو هم ندیدم . جریان رو به دوستام گفتم و همه اومدیم بیرون نامه رو خوندیم ! توش کلی از من تعریف کرده بود و قربون صدقه م رفته بود و آخرش هم یه شماره تلفن نوشته بود که اگه افتخار دادم , بهش زنگ بزنم . همه به این نامه خندیدیم و فراموش کردن ولی من نه ! شب از اتاقم به اون شماره زنگ زدم و یه صدای مردونه مخملی جواب داد و گفت بفرمایید ؟ قطع کردم و خوابیدم ! فرداش اون آقا زنگ زد و خلاصه با هم شروع کردیم صحبت کردن و رابطه ما شکل گرفت . خیلی احساس عجیبی بود . دلشوره و دلهره داشتم از اینکه مامانم نیاد تو یه موقع و اینکه اصلن نمیدونستم چی بگم بهش و فقط آره و نه و یه سری حرفهای الکی میزدیم . دفعه بعد هم سر آشپزی صحبت کردیم و پختن قرمه سبزی و دفعه سوم قرار شد همدیگه رو ببینیم ! چشمتون روز بد نبینه . طرف یه پیرمرد مو سفید ژیگولی بود و من وقتی دیدمش فرار کردم و 2 هفته گریه میکردم که با احساساتم بازی شده !!!!!
حالا به این موضوع وقتی نگاه میکنم کلی میخندم و با خودم میگم که آخه دیوونه تو سینما طرف تو رو ندیده چطور میشناخته که بهت نامه هم بده ؟ و نگو طرف اینکاره بوده و این شگردش بوده و به همه لابد از این نامه ها میداده "

- چند تا عکس جالب پیدا کردم که خیلی خنده دار هستن و یادگار دوران جاهل بودن و متال بازیهای ماست . سال 1983 بود و از بین کاست های یکی از خاله هام آلبومی از Scorpions پیدا کرده بودیم و خیلی برای ما عجیب و در عین حال جالب بود . فکر کنین تو اون دوران سیاه که موسیقی حرام بود و کمیته ها پر بودن و نهایت آهنگهایی که میشنیدی هایده و شهره و شهرام شب پره و مرتضی و گوگوش های قدیمی و پینک فلوید و None Stop های اون موقع بودن , شنیدن یه موسیقی راک خشن چقدر میتونست عجیب باشه ! در ادامه کم کم شدیم عاشق اینها و گروههای دیگه رو هم کشف رمز یا زهرا کردیم و خودمون شدیم یه پا متال باز . دوران دبیرستان که دیگه عملن گروه هم تشکیل دادیم و میخوندیم و یه کارایی میکردیم که شماها خوابشم نمیبینین . چند نمونه از عکس ها اینهاست . نخندین , هر دوره زندگی آدم یه جوره و ما هم یه مدل خل بودیم :

- عشق دومم از اولی باحال تر بود . بعد از دیپلم و قبول شدن تو دانشگاه , عاشق استادمون شده بودم که کامپیوتر درس میداد . اینقدر خوش تیپ بود که حد نداشت . هر جوری بود سعی میکردم بهش نزدیک بشم و خودش هم انگار فهمیده بود و هی پا میداد . خلاصه آخر , سر گرفتن چند تا برنامه کامپیوتری با هم رابطه برقرار کردیم . برنامه NC بود . یه بار بهم گفت من چند تا عکس دارم رو فلاپی و اگه دوست داشته باشین براتون بیارم ؟ " اون موقع هنوز سی دی نیومده بود " ما هم که روحمون خبر نداشت که منظور آقا چه عکسیه , قبول کردیم و خلاصه یه روز تو دانشگاه یه بسته فلاپی بهم داد و منم اومدم خونه و گذاشتم تو درایو و چشمتون روز بد نبینه ! یه خانم لخت و عور مثل پریای داریوش پرید تو مانیتور !!!! بعدیش از اونم فجیع تر بود و یه مرد با آلت آخته مثل زلفقار علی ایستاده بود ! بعدیهاش هم که دیگه واویلا ! انواع و اقسام روشهای آمیزش غریبه عجیب !!! حالا نه اینکه ندید بدید باشیم , ولی خیلی یه جوری بود ! اینطوری بود که برای اولین بار این مدلی چشممون به جمال صور قبیهه کامپیوتری باز شد . درسم باهاش رو حذف کردم و دیگه هم ندیدمش ! ولی هنوز هم اون عکس ها رو دارم . بعدن با عکسهای دیگه همه رو روی یه سی دی رایت کردم که تو همین جعبه پیداش کردم و با آرتین نشستیم دیدن و آی میخندیدیم به فیلگورهای سکسی 10 – 15 سال پیش :) که حد نداشت .

- یه تکه پاره شده از وسط تیشرت متالیکا پیدا کردم مال سال 1988 آلبوم And Justic For All که مادر بزرگم آورده بود برام و اینقدر خندیدم سرش . آخه خودش خیلی خاطره بوده . مادر بزرگم داشت می اومد از سوئد و به نوه هاش گفته بود چی براتون بیارم ؟ ما هم که افتاده بودیم تو خط متال , پوستر و فیلم و عکس و تیشرت و پیکآپ سفارش داده بودیم مثل این ندید بدیدها ! باور کنین تو ایران هیچی نبود و حتا سی دی هم پیدا نمیشد و فیلم و یا کاست اینها رو داشتن نشونه خدا بودن بود بخاطر خفقان اون زمان جامعه ایران !!! خلاصه این مادر بزرگ بدبخت ما از همه جا بی خبر میره یکی از فروشگاههای مخصوص فروش اینها و مشغول خرید میشه . باقیشو خودش تعریف میکنه که : جوونهایی که اونجا بودن با دیدن یه پیرزن متال باز کلی ذوق مرگ میشن و این بدبخت رو دست میگیرن و هی می اندازنش هوا و براش هورا میکشن و اومده بود ایران فقط ما رو فحش میداد و نفرین میکرد که یک هفته کمرش درد میکرده ...

- کلی هم کاست پیدا کردم از صدای خودم یا پسر خاله هام که موهای آرتین با شنیدنش سیخ میشد و منو بد نگاه میکرد و آخر طاقت نیاورد و گفت تو واقعن اینا رو خوندی ؟؟؟ خودم بدتر تعجب کرده بودم که عجب صدایی داشتم و چه جیغ هایی میکشیدم ! بقول معروف عجب نفسی و ناز نفسم !!!!!!!!!!!! الان فوقش خیلی جیغ بنفش بکشم , گوش آرتین کر بشه و موهاش وز کنه ... پارسال هم بیاد اون دوران یه نیمچه کنسرتی واسه خودمون دادیم . حالا پسرخاله هام زن دارن و یکی دو تاشون بچه هم دارن و فکر کنین ما خرس گنده ها جمع شده بودیم و جلوی فک و فامیل خاطره دوران متال رو اجرا میکردیم و اینقدر باحال بود ... 2 تاشون بعد از اون جریان به مرز طلاق هم پیش رفتن :)

- دفتر مشق های دبستانم رو هم پیدا کردم . یه دفتر دینی قرآن پیدا کردم که توش پر از نقاشی از عکس پیغمبرا بود . یادم افتاد که خانم معلممون میگفت هر کی عکس هایی که توی کتاب دینی داشتیم میکشید و نقاشی و رنگ میکرد , بهش 20 میدم . منم همه رو داده بودم مامان بیچاره م بکشه و تند و تند 20 میشدم :) . بیچاره تا آخر شب میشست نقاشی پیغمبر امامی میکرد ... رسالة خمینی رو هم پیدا کردم که دوم دبستان دادن بهمون . البته فقط جلدش باقی مونده بود و یادمه پدرم همون روز آتیشش زد !!!!!


- دندونهای عقلم رو هم که 14 سال پیش کشیدم هم اون تو پیدا کردم . این یکی آخرش بود چون هر 4 تا رو با هم کشیدم و بعد که خونه اومدم نشستم کلی ته دیگ و پلو خورش خوردم با همون وضع !!!!! بقول خواهرم : تو انسان نمیشی آخرش !!!!! آخه اولی رو دکتر کشید دیدم هیچی حس نکردم و گفتم بعدی رو هم بکشین ! اونم کشید . بعد گفت یکی از بالا کشیدم یکی از پایین فکین سمت راست . دو هفته دیگه بیا سمت چپی هاتو بکشم . دیدم نه دیگه دلشو دارم نه طاقتشو و گفتم میشه اون 2 تای دیگه رو هم بکشین ؟ از خدا خواسته اونا رو هم کشید ! البته اینقدر آمپول زده بود تو فکم که موهام هم بی حس بود !!!!! خداییش عقل که نداشتیم , این 4 تا رو هم که در آورد مجنون شدیم ...

- یه نوار ویدئو هم توش پیدا کردم که هر چی زور زدم یادم بیاد چی بوده , یادم نیومد ! خلاصه رفتیم پایین و گذاشتمش تو ویدئو ببینم این چه گوشه ای از خاطرات فجیع زندگی منو رو میکنه ! اولش فیلم بروسلی بود و داشت شلنگ تخته می انداخت ! تعحب کردم . من که از این در و دیوانه ها نگاه نمیکردم . اومدم بزنم بره جلو که یهو یه صحنه سکسی اومد وسط و یه آقایی بود که داشت ترتیب یه خانمی رو میداد !!!! 5 دقیقه ای طول کشید و بعد شد فیلم بر باد رفته ! دو دقیقه ای بر باد رفته نشون داد و دوباره یه صحنه فجیع که این دفعه دو تا خانم داشتن ترتیب هم رو میدادن !!!! چشمتون روز بد نبنیه تا آخر این فیلم , هر دو دقیقه یه صحنه از یه فیلمی در می اومد و بعدش یه فیلم سکسی ! یهو یادم افتاد که اون موقع ها , دبیرستان , وقتی از پسر خاله هام فیلم سکسی میگرفتم صحنه هایی که خوشم می اومد رو علامت میزدم و بعد خیلی شیک با قیچی اون قسمت از فیلم رو میبریدم و به یه فیلم دیگه میچسبوندم تا اگه یه وقت کسی پیداش کرد فکر کنه فیلم عادیه !!!! اینقدر خندیدم که حد نداشت ...

- حالا صبر کنین بازم هست . یه جعبه جواهر پیدا کردم که توش پر از سنگ ریزه های براق اکلیلی بود ! کمی فکر کردم که خدایا این دیگه چیه و یادم افتاد که دوم دبیرستان بودم و پسر دایی م بهم یه نارنجک داد و گفت پرت کن تو خیابون . منم هول شدم و اومدم پرت کنم که دستم خورد تو چهارچوب پنجره و تو دستم ترکید ! البته به شکل معجزه آسایی هیچیم نشد فقط نصف موهای سرم کز داده شد و صورتم سیاه شد و دستم هم آبی و نارنجی شد و تا چند ساعت مثل جن زده ها مات و مبهوت بودم !!!

- یه برگه تعهد نامه کلانتری هم پیدا کردم ! هر چی فکر کردم دیدم من در عمرم خلافی مرتکب نشدم که تعهدی داده باشم . یهو یادم افتاد که رفته بودیم خونه خاله م اینا و مادرم اینا رفته بودن بیرون و ما تنها بودیم و پسر خاله های شر من 2 تا نارنجک اندازه تخم مرغ دادن دستم که بنداز تو خیابون . خیابونشونم ماشین رو بود و منم خنگ , انداختم و افتاد کنار یه تاکسی و خوشبختانه نترکید و فقط دود کرد . آقا راننده تاکسیه یهو پیاده شد و شروع کرد عربده کشیدن . سبیل داشت اندازه دم خر ! ما هم از ترس داشتیم میمردیم و خلاصه اینقدر در زد که خسته شد و رفت . گفتیم تموم شد . نگو رفت مامور آورد و بعد زنگ همه همسایه هاشون رو زد و آخر یکی از همسایه های خاله م اینا هم تعهد داد که دیگه کاری نکنن و برگه رو میاندازه تو خونه اینا و پسرخاله هام هم از ترس برگه رو میدن من قایم کنم و ...

- یک شاخه رز خشکیده با زرورقش پیدا کردم . از طریق اینترنت با یه آقایی دوست شده بودم به اسم مظاهری . یه شرکت آی اس پی داشت و کله گنده ای بود برای خودش و خیلی قدیمی ها میشناسنش ! بهم گفت میخوام ازدواج کنم و خوشحال میشم یه روز شما رو شام مهمون کنم . قبول کردم و رفتم . " البته بعدن فهمیدم آقا با هر چی دختر تو چت بوده رابطه داشته " اون زمان چون تعداد یوزرهای اینترنت تو تهران خیلی کم بود , همه سریع شناخته میشدن ! جلسه اول رفتم و دیدم از اون چس دماغ هاست و حالم به هم خورد ازش ! هی کلاس میذاشت و خودش و پولشو به رخ میکشید . اتفاقن از منم خیلی خوشش اومد و گفت اگه میشه یه بار دیگه هم ببینمتون و بعد با خانواده م آشنا بشین . دفعه بعد با کمک دوستم گریم کردم و هر چی لباس پاره و جوادی بود پوشیدم و رفتم سر قرار که تو هتل شرایتون بود و با دیدن من اونجا با اون وضع کم مونده بود سکته کنه و آخر هم فرار کرد ! 3 – 4 سال پیش اتفاقی تو اورکات پیداش کردم و کلی سر این جریان خندیدیم . آمریکاست و ازدواج کرده .

- یه عروسک شکل احمدی نژآد " الاغ " پیدا کردم . مال عشق های ممنوعه م بود . طبق معمول که ایرانی جماعت از هر چیزی استفاده منفی میکنه , با آی دی پسرونه رفتم مخ یه دختر 30 ساله رو زدم . حالا اون موقع 23 سالم بود . چنان دل و قلوه ای میدادیم که نگو . دختره هم فوق لیسانس گرافیک بود از دانشگاه هنرهای معاصر و دیوونه من شده بود و منم هی خالی میبستم براش . آخر اینقدر التماس کرد که همدیگه رو ببینیم تا قبول کردم و رفتم سر قرار . فکر نمیکردم اینقدر جدی گرفته باشه . وقتی دید من دخترم . شوکه شد . یه عروسک داد بهم و بعد هم غش کرد . منم قاطی جمعیت فرار کردم ... نمیدونم حالا چرا عروسک آورده بوده !؟!

- یه کتاب پیدا کردم که اولش نوشته ای از یه دوست بود . یاد ماجرای جالبی افتادم . یکی از هیجان انگیزترین ها . سر کار گذاشتن رئیس شبکه جهان بین صدا و سیما . یه آدم حزب الهی و جبهه رفته و جانباز 25% که خیلی ادعای مذهبی بودن میکرد . اما کار به جایی رسید که اون روی سکه رو لو داد و معلوم شد عرق میخوره و خانم بازی میکنه و ... ! بلایی سرش آوردم که هنوز که هنوزه منو تو یاهو روشن میبینه فحشم میده ! خودمو زده بودم به فقیر بودن و تیریپ کوزتی و ازش دستی اون موقع 150 هزار تومن پول گرفتم . براش شعر نوشتم و همون شعر رو بهش 10 هزار تومن فروختم و ازش اینترنت مجانی گرفتم و خلاصه یه بلاهایی سرش آوردم که تا عمر داره یادش نمیره ... هنوزم منو تو اینترنت روشن میبینه شماره حساب میده و میگه پولمو بریز به حساب وگرنه حلال نمیکنم !!!! " ده – دوازده سال پیش 150 تومن خیلی پول بود "

اینها البته همه نرمال بودن با توجه به سوابق فامیلی ما ! چون به قدرت چوب خدا کل خانواده ما پسر زا بودن و ننه ما فقط شده بود دختر زا و ما بدبختها هم دائم با این پسرهای اراذل و اوباش فامیل ارتباط داشتیم و برای همین روح و روانمون فرمت شد و به شکل فجیعی اغفال شدیم و از راه به در !!! تعجب داره ؟ خلاصه چه دورانی بود ... نیمی از جعبه رو که گشتم پشیمون شدم . بغضم گرفته بود و کم مونده بود بزنم زیر گریه . همه ش خاطره ! بین 18 تا 27 – 28 سالگی آدمها معمولن روزهایی هستن که هرگز تکرار نمیشن و بسیار جذاب و شیرین هستن . مهمترین وقایع زندگی آدمها در این دوران روی میده و خاطرات بسیاری اتفاق می افته . بحران ها و تحولات بزرگ زندگی آدمها در این دوران شکل میگیرن و هرگز هم دیگه تکرار نمیشن . بیشتر آدمها در این سنین هست که عشق و سکس و فراق و سختی و خوشی رو لمس میکنن . بعضی در این سن شخصیت اصلیشون شکل میگیره و بعضی در این سن پایه های زندگیشون کج و یا مستحکم و استوار گذاشته میشه . دوران تحصیل بیشتر آدمها در این زمانه . پایان دبیرستان و وارد شدن به دانشگاه و یا ازدواج کردن و بچه دار شدن . خداحافظی از دوران بی خیالی . وارد دنیای کار شدن و وارد اجتماع شدن . مفید بودن یا انگل اجتماع شدن . خلافکار و بزهکار یا سر براه و انسان . همه و همه در این محدوده سنی شکل میگیره و در بین تمام اینها , عشق اول واقعن چیز دیگه ایه :) هنوز که هنوزه لحظه به لحظه اون روز رو بیاد دارم . با اینکه یک عشق خیالی و پوچ و احمقانه بود ولی زیبایی و لمس کردنش فراموش نشدنیه ... امیدوارم دیگه هرگز در این جعبه رو باز نکنم , البته دلش رو هم ندارم که همه رو از بین ببرم !!!



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001