فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, August 29, 2007
بنزین صدقه ای :

بانی دین شیطانی اسلام , محمد , اگه این روزها زنده بود و میدید که چه چیزهایی رو دارن به ناف دینش میبندن , 60 تا سکته میزد درجا !!! قدیم ها تصدق و صدقه دادن و خیرات , جنبه مقدسی داشت . سعی میشد معمولن چیزهایی صدقه داده بشه که عموم مردم اونها رو مقدس و خیلی با ارزش میدونن . مخصوصن جنبه معنوی هم داشت !!!! اما این روزها از این اسلام وامونده نخ نمای پوسیده , فقط چیزهایی باقیمونده که لایق خودش و پیروان دیوانه ش هست . مثلن همین بنزین صدقه ای ! امام تایمری یا مرد نامرئی اسلام گویا فردا روز تولدشه و این روزها رو بنام نیمه شعبان نامگذاری کردن و شیعه ها در این روزها میترکونن ! دولت اسلامی ایران هم برای بهره برداری هر چه تمامتر از این روزها , صد لیتر بنزین اختصاص داده به مردم بعنوان بنزین سفر و با یک تیر دو نشون زده . هم امام تایمری رو تو چشم آورده و هم اومده و خواسته وجهه موجه برای احمدی نژاد بسازه که در هر دو مورد طبق معمول ریده :

نمیدونم امروز گذرتون به خیابون ها افتاده بود یا نه ؟ چنان ترافیکی در خیابونها وجود داشت که آدم خیال میکرد یا جنگ شده یا مردم در حال فرار هستن یا نمایشگاه بین المللی براه افتاده و یا اول مهر شده و مو به تن آدم سیخ میشد !!! رفته بودم طرفهای دارآباد نون خرمایی بخرم و با دیدن این وضع ترافیک بیخیال قضیه شدم و برگشتم خونه . داشتم ماشین رو می انداختم تو که زهرا خانم درو باز کرد و اومد بیرون و با دست زد به شیشه ماشین , که یعنی شیشه رو بده پایین . اول صبحی با دیدن این جانور , یقین پیدا کردم تا شب بد میارم و باید کفاره پس بدم !!
- سلام خوب هستین ؟ آقاتون خوبن ؟ بچه ها خوبن ؟ خانواده خوبن ؟ مزاحم که نشدم ؟
داشت هی ور میزد که شیشه رو زدم بره بالا ! خودش فهمید دوباره وراجی کرده و ساکت شد !
- نشسته بودی پشت در کمین منو میکشیدی ؟؟؟
به فاطمه زهرا قسم نه ! اتفاقی اومدم !
- بزنه به کمرت اون فاطی خانمتون ! خب چی میخوای حالا ؟
من ؟ هیچی .. فقط احوالپرسی کردم .
- آها . مرسی , خب خدافظ !!!
صبر کنین .. ببخشیدا ! یه چیزی میخواستم بگم . آقامون گفتن ما بنزین نداریم میشه شما کارت سوختتون رو بدین ما 20 لیتر بزنیم ماه بعد به شما بر میگردونیم !
- به آقاتون بگین من بنزین آزاد میزنم و کارت سوختم صد سال پیش تموم شده !!!
آره ؟ باشه پس ببخشید . خدافظ .

وقتی رفت , باز اون وجدان بی همه چیزم شروع کرد قلقلک اومدن و درد گرفتن ! پیاده شدم و با کلید زدم به درشون . درو باز کرد و مثل مونگولا زل زد بهم .
- به آغاتون بگو یه گالن و شلنگ بیاره از باک ماشین بنزین برداره !
اینو که گفتم پرید ماچ و بوسه و تاپاله چسبوندن ! به زور از خودم جداش کردم و صورتمو با دستمال پاک کردم و رفتم تو ! نکبت ! آدم حس لز بودن بهش دست میده وقتی یه چادری حزب الهی ماچش میکنه ...
چند دقیقه بعد زنگ زدن و درو باز کردم و دوتایی اومدن تو . آرتین هم خونه بود و فرستادمش پیش این مردک تا دوتایی از باک بنزین بکشن ! البته دلیل داشتم . جفتشون آی کیو در حد کک بود و پیش خودم گفتم شاید از مجموع این دوتا یه چیزی در بیاد و فکراشونو که رو هم بذارن بتونن یه کاری رو درست انجام بدن !!!! اون که بخاطر مذهبی بودنش عقلش زائل شده بود و اینم که ژنتیکی اصلن عقل نداشت !!!
زهرا خانم هم اومد تو خونه پیش من . چایی درست کردم و کیک رو هم دادم زنک قاچ کنه و بردیم براشون . دوتایی افتاده بودن تو جون باک ماشین . کار کردنشون خیلی باحال بود . آرتین بنزین رو با شلنگ میکشید و تا میخواست بیاد ول میکرد و کمی بنزین میریخت زمین و قطع میشد ! اون یکی خل مشنگه هم میگفت بده حالا نوبت منه . اونم بنزین میکشید و همین برنامه بود و چیزی در نمی اومد . بعد به این نتیجه رسیدن نکن شلنگ سوراخه و آرتین کبریت رفت آورد تا نشست شلنگ رو پیدا کنه . سرش هوار کشیدم که : پدر سگ مگه میخوای ماشینو منفجر کنی ؟
- بابا مگه ندیدی این لوله کش ها میخوان نشتی گاز رو پیدا کنن از کبریت استفاده میکنن ؟
دیوانه ! اون گازه ! گاز ! میفهمی ؟؟؟؟ این بنزینه !!!! تو باک ماشین آدم کبریت میکنه ؟؟؟
خوب شد به موقع رسیدم وگرنه معلوم نبود چه اتفاقی می افته ! اون مرتیکه الاغ هم به عقلش نرسیده بود که ماشین منفجر میشه ! این دفعه شوهر زهرا خانم غیرتی شد و گفت : من دیگه تا تهش رو میکشم بیرون ! بعد هم شلنگ رو گذاشت تو دهنش و شروع کرد کشیدن ! اینقدر کشید که همه بنزین ها رفت تو حلقش و فکر کنم یکی دو لیوانی بنزین خورد ! صورتش سرخ شد و چشمهاش وق زد و سرخ شد و شروع کرد سرفه کردن . حالا هم دلم خنک شده هم خنده م گرفته و هم اینکه حرصم در اومده که دو تا مرد عرضه ندارن یه بنزین بکشن بیرون اونوقت این اسلام کوفتی همه جا میشه دو تا زن میشن یک مرد . مشت نمونه خرواره !!!
چند دقیقه ای که سرفه کرد گفت بهتر شدم و خلاصه موفق شدن بنزین رو بکشن و گالن رو پر کنن . موقع رفتن دیدم داره چپکی میره و تعادل نداره و با مغز رفت تو درخت و پخش زمین شد . زهرا خانم دو دستی کوبید تو ملاجش و شیهه کشید که : وای آقامون مردن !
- بر پدر خودت و آغات لعنت ! این چیزی که من میبینم اگه مازوت هم میخورد نمیمرد ! حالا بجای این کولی بازی ها بیا کمک کن ببریمش تیمارستان !!!
دیدم داره بد نگاهم میکنه و فهمیدم اشتباه لپی کردم و گفتم : همون بیمارستان منظورم بود !!! خلاصه به زور بلندش کردیم و انداختیمش تو ماشین و بردیمش بیمارستان ! اونجا معلوم شد آقا مسموم شده و نیم لیتر بنزین از شکمش کشیدن بیرون !!! معده ش رو شستشو دادن و چند تا آمپول بهش زدن و سرم وصل کردن و بعد هم گفتن مرخصی ! خداییش اگه هر کی جای اون بود در جا مرده بود . این مذهبی جماعت جون سگ دارن .

تو راه برگشت به خونه مرتب میگفت : نمازم قضا شد و نگه دارین من کنار خیابون نمازمو بخونم . هی میگفتیم : تو مریضی باید استراحت کنی ! گوش نمیداد که نمیداد . خلاصه آخر نرسیده به تجریش زدم کنار و آقا پیاده شد و با همون آب کثافت جوب حیابون پهلوی مشغول وضو گرفتن شد و بعد هم رفت تو پیاده رو نماز خوند و اومد . دلم میخواست از وسط دو نصفش میکردم ! رسیدیم خونه و آرتین رفت گالن بنزین رو بیاره بده بهشون . چند دقیقه بعد اومد و گالن نصفه رو داد بهش . معلوم شد آقا در گالن رو نبسته و بیشتر بنزین ها پریده تو این چند ساعت !!! منم به روی خودم نیاوردم که حالا بیا بازم بنرین بکش و ... ! رفتن .

اینا همه هیچی و سر ماه میرم 10 لیتر ازش بنزین میگیرم ! خودش هم به جهنم , قبر پدرش ! حیف از اون نیم لیتر بنزینی که کوفت کرده بود و حروم شده بود !!!!!



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001