فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Tuesday, August 21, 2007
سفرنامه دوبی ( 3 ) :

نشستم رو صندلی های سالن منتظر بقیه تا بیان . تو این فاصله تلفن کردم به عموم تا ببینم میاد دنبالمون یا خودمون با تاکسی بریم ؟ که گفت از ساعت 9 شب تا حالا تو محوطه فرودگاهه و داره شرشر عرق میریزه !!!!! دلم خنک شد ..

" جریان تلفن در دوبی هم حکایت جالبی داره و خوبه یکسری اطلاعات بهتون بدم . یه سرویسی برای موبایل های ایران راه افتاده به اسم رومینگ . این یعنی اینکه وقتی شما از مرزهای میهن آریایی - اسلامی ایران خارج میشین , بخواهین یا نخواهین بین 5 تا 10 هزار تومن میکنن تو پاچه شما فقط برای اینکه موبایل شما در یک کشور خارجی روشن میشه و اسم شرکت طرف قرارداد با مخابرات ایران روش حک میشه ! اما مساله تنها این نیست . اگه کسی به موبایل شما زنگ بزنه و شما جواب بدید , نه تنها برای اون طرف پول می افته بلکه برای شما هم هزینه ای سرسام آور ریخته میشه و این یعنی اینکه اونهایی که کاری با موبایل ندارن بهتره یا موبایلشون دائم خاموش باشه یا اینکه اگه بهشون زنگ میزنن , جواب ندن . چون حتا یک تماس اشتباهی با شما هم بین 2 تا 3 هزار تومن روی قبض حساب میشه ! در مورد تلفن های معمولی هم دوبی جزو کشورهایی هست که هزینه تلفنش سرسام آوره . ما ماهانه برای فکس ها و تلفن هامون به دوبی بین 2 تا 5 میلیون تومن هزینه تلفن میدیم در تهران و چند برابر اون هم به درهم به اتصالات گور به گور شده و علتش هم اینه که دوبی یک منطقه تجاریه !!! حالا نکته جالب اینه که اگه شما با کارت های تلفن به دوبی زنگ بزنین براتون گرونتر در میاد تا اینکه با تلفن بطور عادی به دوبی زنگ بزنین !!! یک کارت تلفن 3000 تومنی که باهاش میتونین با کشورهای اروپایی یکساعت و 15 دقیقه صحبت کنین , وقتی باهاش به دوبی زنگ بزنین 12 دقیقه میتونین صحبت کنین !!!! اما همون 3000 تومن رو با تلفن عادی میتونین 30 دقیقه صحبت کنین "

نیم ساعتی طول کشید تا اومدن . بابای آرتین تا چشمش افتاد به قسمت فروش مشروبات شروع کرد فحش دادن به عرب ها و کافر دونستن عربها و ... ! حالا خود آرتین برام گفته بود باباش دوران شاه فقید از اون عرق خورهای تیر بوده و یه شب نبود که وقتی از بازار می اومد خونه مست نباشه و بعد از انقلاب آغا جا نماز آب کش شده بود و 2 بار رفته بود مکه و ... ! حکایت همون پدر سوختگی ها و مسلمون مآبی های افراطی ایرانیهاست و تعجبی نداره . برادر و خواهرش خیلی دلشون میخواست مشروبی بخرن ولی از ترس باباهه جرات نکردن چیزی بگن و رفتیم بیرون . از در فرودگاه که بیرون اومدیم با موجی از هندی ها و پاکستانی ها مواجه شدیم که دور تا دور نرده ها تجمع کرده بودن . بعدن فهمیدم فقط اومده بودن تماشا !!!! بیکاری و هزار و یک مرض !
آدم تصور میکرد این همه آدم به استقبالش اومدن . درست مثل سفرهای نمایشی – فرمایشی - غیر مردمی احمدی نژآد بود که مردم رو با وعده سر خرمن و تهدید و ارعاب و شیره مالیدن سرشون میارن استقبال این رئیس جمهور بوزینه نما ! از بینشون که رد شدیم عموم رو دیدم که با موهای پریشون و صورت عرق کرده منتظر ایستاده بود . فک و فامیل آرتین رو که دید برق از سرش پرید و اتفاقن در همین موقع بود که منم یه فکر شیطانی به سرم زد !!!! موقع ماچ و بوسه در گوشم گفت : این گره گوری ها رو دیگه چرا آوردی با خودت ؟
- عمو دست من نبود . خودشون آویزون شدن ولی شما اصلن ناراحت نباش . یه شب اینا رو ببر خونه خودت من فردا درستشون میکنم !
عموجان ! میخوای زنم منو قیمه قیمه کنه ؟؟؟؟؟ خودت که خونه داری . ببرشون همونجا قربونت برم !
- من آخه اینا رو الان چطوری ببرم اونجا ؟ شاید خونه ریخت و پاش باشه و آبروم جلوی خانواده شوهرم میره . یه امشب اینا رو ببرین . قول میدم فردا می برشمون . آبرو و این حرفها ...
خلاصه از من اصرار و از اون انکار و آخر قبول کرد که فقط تا فردا صبح اینا رو نگه داره . البته پدرش میگفت ما میریم هتل ولی گفتنش از همون نوع شابدالعظیمی بود !!!!! تو ماشین جا نشدیم . از خدا خواسته دست آرتین رو گرفتم و کشیدمش پایین و گفتم : شما با عموم برین و ما هم با تاکسی میاییم دنبالتون . اونا که رفتم پریدم بغل آرتین و گفتم : از شر ننه بابات راحت شدم . بدو بریم خونه ..
- دِ دِ دِ ! چرا بابام اینای منو پیچوندی ؟
پدر سگ ! پس میخواستی این قوم تاتار تو رو ببرم خونه م حلوا حلوا کنم ؟ ناراحتی میتونی بری پیششون ! من از اولم تو تهران با تو شرط کردم اینا رو خونه راه نمیدم ! یادته ؟
- آخه زشته ! میرن پشت سرمون کلی حرف در میارن ها ! نمیشناسی اینا رو ؟ یادته اون دفعه جلوشون پیتزا گذاشتی رفتن همه جا پر کردن شیوا گداست و جلوی ما نون خالی گذاشته ؟؟
تو نگران نباش ! اینا رو بستم بیخ ریش عموم و تا روز آخر اونجان و بذار یه حالی هم به این مرتیکه چترباز بدن که هر بار که میاد تهران رو سر من خراب نشه , حالا بریم .

تاکسی گرفتم و چمدون ها رو گذاشت پشت و راه افتادیم به سمت جمیرا . حالا اونا میرفتن به سمت جبل علی که 40 دقیقه اختلاف داشتیم با هم از نظر فاصله و همین برای من عالی بود که بتونم ازشون تا حد امکان دور باشم . البته همه اینها کلک بود که از شرشون خلاص بشم چون از قبل با کارگر فلیپینیم هماهنگ کرده بودم که دارم میام و خونه رو آماده کنه و کمی هم خرید . هر چند چشمم آب نمیخورد برای خوردن چیزی پیدا بشه , حالا جریان این چرخ گوشت ماده رو بعدن براتون میگم !!

" دوبی جمعیتش در درجه اول متعلق به هندی ها و پاکستانی ها و بعد ایرانی ها و بعد عرب ها و بعد فیلیپینی ها و بعد انگلیسی ها و آلمانی ها و آمریکایی هاست . البته اختلاف طبقاتی جالبی حاکمه . هندی ها و پاکستانی ها طبقه کارگر و بدبخت ترین ساکنان دوبی هستن و همگی هم فقط یکساله میان و باید برگردن و دوباره ویزاشون رو تمدید کنن و تعداد خیلی کمی تاجر یا کارمند رده بالای هندی وجود داره که اغلب هم جزو پرسنل سکیوریتی مال ها هستن . فیلیپینی ها بعنوان کارمندان فروش و یا مستخدم و فاحشه وارد دوبی میشن مخصوصن زنهاشون که در منازل به نگهداری بچه یا کلفتی و رختشویی و آشپزی مشغولن و بعضی هم برای فاحشگی بطور فصلی به دوبی میان برای فصولی که توریست زیاده . ایرانی ها جزو طبقه مرفه و بازرگان دوبی هستن . کلن دوبی سکنه فقیر نداره و کسی که در دوبی درآمد خوبی نداشته باشه نمیتونه زندگی کنه . یا تجارت یا حمالی !! هزینه های زندگی در دوبی نسبتن بالاست . مخصوصن اجازه خونه و به همین دلیل کسانیکه درآمد چندانی ندارن قادر به موندن نیستن . هندی ها هم بطور گروهی در یک اتاق زندگی میکنن که ایرانی جماعت اهل این زندگی نیست !!! تمام ایرانیانی هم که به دوبی برای زندگی میان وضعیت شغلی بسیار خوبی دارن و 99% هم ثروتمند هستن و باقی از متوسط بالاتر و جالب اینکه بسیار قانونمند هستن و مورد توجه و علاقه عرب ها و ساکنین دوبی و بسیار بهشون احترام گذاشته میشه و در واقع سرمایه های کلان ایرانیان و حماقت و بی برنامگی های سران کشور ایران و مخصوصن احمدی نژاد بوده که تونسته این بیابون بی اب و علف رو تبدیل به قلب اقتصادی خاورمیانه و مرواریدی در خلیج کنه و باید یکی از شیخ زائد و یکی هم از احمدی نژاد برای رونق روز افزون امارات تشکر کرد !!!!!!! عرب ها که دیگه جای خود داره و درجه یک هستن . نکته جالب اینه که عرب ها در دوبی مالیات پرداخت نمیکنن . امکانات نامحدودی دولت بهشون میده و همه از دم تامین هستن و بسیار متمول و یه عرب فقیر توی دوبی پیدا نمیکنی . ولی در کنارش تمام خارجی ها باید مالیات پرداخت کنن و جور ساکنین بومی دوبی رو بکشن . نکته جالبتر اینکه به هیچ کس اقامت دائم داده نمیشه . همه ما اقامت 3 ساله داریم و بعد از 3 سال باید دوباره تمدیدش کنیم . ویزاها هم مدت دار هستن و از 6 روزه تا چند ماهه متفاوت هستن و بسته به نیاز شما و مقدار پولی که پرداخت میکنین داره . شما در دوبی حتا اگر 30 سال هم زندگی کرده باشین باز هم شهروند دوبی نمیشین در صورتیکه شما در کشور انگلستان وقتی 10 سال زندگی کنین , چه قاچاقی و چه موقت یا دانشجویی یا با هر کلکی , ناخودآگاه شهروند انگلستان محسوب میشین و به شما پاسپورت بریتیش داده میشه در صورت تقاضا !!!! تنها مورد گرفتن تابعیت امارات ازدواج با عرب هاست که اونهم چون طبق معمول ایرانی ها گندش رو در آوردن شرایط خیلی سختی براش گذاشتن "

نیم ساعت بعد رسیدیم . یه چیز جالب بگم و اونم اینه که من هرگز توی دوبی احساس وابستگی نکردم و نمیدونم دلیلش چیه ؟ همیشه حس یه مسافر رو دارم و با اینکه خونه دارم و منبع درآمد اصلیم اینجاست ولی با همه اینها بازم اینجا رو متعلق به خودم نمیدونم و نمیتونم دلبستگی و وابستگی بهش پیدا کنم و این خیلی عجیبه !!! هر بار که میام حس یه مسافر یا توریست رو دارم و موقع برگشت هیچ احساس دلتنگی ای بهم دست نمیده و تازه خوشحال میشم که دارم بر میگردم به همون ایران خراب شده !!! در صورتیکه وقتی انگلیس میرم , موقع برگشتن یه خروار غم رو دلم میشینه و .. بماند !
زنگ زدم و چند دقیقه بعد در باز شد و " تیکا " جلومون سبز شد ! این دومین کارگریه که آوردم و صد رحمت به اون قبلی . البته دختر خیلی خوب و کاری ای هست ولی یه عادت وحشتناکی داره و اونم اینه که هر چی که چشمش ببینه تهش رو در میاره و نمیدونم با این اشتهای وحشتناک چرا چاق نیست و مثل خلال دندون میمونه . زمانهایی که غذا درست میکنم و اضافه میاد و میخوام بذارم فرداش ناهار بخوریم , مطمئنم فردا رو باید گرسنه بمونیم اگر که در یخچال رو قفل نکنم چون نصف شب میره و تهش رو در میاره ! چند ماه پیش بود 3 روز اومده بودم اینجا و تو خونه محض نمونه یه دونه برنج نبود که من یه کته دم کنم !!!!!! بهش میگم تو پس چی میخوری ؟
میگه میرم پیش دوستام غذا میخورم !!!!! یعنی هر چی خوردنی تو خونه بوده رو نابود کرده بود .. سلام و احوالپرسی و رفتیم تو . آرتین رو ندیده بود . بهش معرفیش کردم و کلی ذوق مرگ شد !! نمیدونم به این چی می ماسید ... کلن اینا آدم های باحالی هستن و بقول معروف خوشحالن یا به زبون کلانتری : اُسکُل تشریف دارن !!!! نمیشه احساسات اینها رو شناخت . سر کار گذاشتنشون هم خیلی باحاله . اینا تنها موجوداتی هستن که به ایرانی ها اعتماد ندارن و شرحش رو بعدن مینویسم .
رفتم اتاقم و چمدونم رو باز کردم و لباسها و وسایل شخصیم رو جابجا کردم و مرتیکه رو بردم حموم و بعد هم خوابوندمش و خودم هم یه دوش گرفتم و رفتم سراغ یخچال !
خدا خدا میکردم که توش چیزی باشه . درش رو باز کردم و دیدم پره و تازه خرید کرده . دو تا آبجو برداشتم . یکی برای خودم و یکی برای آرتین ریختم و رفتم پیشش . داشت با موبایلش SMS میداد به برادرش . گفتم چه خبر ؟
- هیچی ؟ تازه رسیدن . زن عموت انگار آتیشی شده گرد و خاک کرده !!!
آره ؟؟؟ برای سلامتیش خوبه . یاد میگیره که ساعت 3 نصف شب وقتی از دوبی میان زرتی نیان خونه من . یا برن هتل یا برن خونه بابا .
- انگار عموت کتک هم خورده !
نوش جونش . یاد میگیره وقتی میاد تهران با دوستای لند و هورش , نریزن سر من ! حالا یه ده روز مهمونداری کرد میفهمه من چی میکشیدم از دست اینها !!!!

کمی با هم حرف زدیم و قرار شد آرتین خودش خانواده ش رو ببره بگردونه و بهش پول دادم و گفتم یه تاکسی بگیر و بگو ببرتون City Center و ناهار و شام رو هم همونجا بخورین و بعد هم آدرس خونه عموم رو نوشتم رو کاغذ و دادم بهش و گفتم کار تون که تموم شد به تاکسی بگو برشون گردونه به همون آدرس . البته همون Mall of the Emirates خودش 2 روز کار داره و حسابی اینها رو مشغول میکرد . تو ذهنم مرور میکردم یه روز برن Ikea یه روز برن Giant یه روز برن دریا و یه روز هم برن این فروشگاه دره پیته دی تو دی بنجل بخرن که خوراک گره گوری هاست و بازار هم جالبه و همینطوری هفشده روزشون پر میشه و فوقش یکی دو روز سر من خراب میشن و بعد هم که بر میگردیم ...

ادامه دارد ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001