فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, June 02, 2007
دود درمانی :

نیروی انتظامی چند سالیه که تبدیل شده به نخود آش و داره توی هر سوراخی انگشت فرو میکنه . من نمیدونم یعنی این نیرو وظیفه دیگه ای نداره و اینقدر بیکار و بیعار شده که بجای اینکه جامعه رو امن کنه داره بدتر جامعه رو نا امن میکنه و به کارهایی دخالت میکنه که اصلن بهش ربطی نداره و بحران سازی میکنه ؟ مثل حجاب درمانی ! مثل مانتوی کوتاه ! مثل جمع کردن ماهواره ! آدم این تصور بهش مشتبه میشه که مبادا به مناسبت گرم شدن هوا و استفاده از کولر و خطر سینه پهلو کردن مردم , نیروی انتظامی در اقدامی نمادین اقدام به جمع آوری کولرها هم بکنه . یه طرحی هم بود که قرار بود مردم رو تشویق به استفاده از عینک آفتابی کنن اما نیروی انتظامی دوباره مثل چی پرید وسط و گفت چون در سال 1360 مبارزه شدیدی بر ضد استفاده از عینک آفتابی صورت گرفته بود و استفاده کنندگان رو شلاق میزدن و بهشون جاسوس و طاغوتی میگفتن , این طرح وجهه مطلوبی در جامعه نداره و ... حالا هم که طرح دود درمانی :

دیشب موقع خواب به آرتین گفتم فردا کله صبح بیدارت میکنم دو تایی میریم کوه . خیلی وقت بود که کوه نرفته بودم یعنی از وقتی که برگشته بودم ایران و خیلی هوس یک کوه پیمایی حسابی کرده بودم . این بود که جمعه چون کاری نداشتم , تصمیم گرفتم بریم کوه . در فصول گرم بهترین زمان کوه رفتن صبح زوده که هوا خنکه و برگشت تا قبل از ظهر . لباس و پوتینم رو در آوردم و گذاشتم کنار و ساعت رو روی 5 صبح تنظیم کردم که خواب نمونیم و بعد هم لخت شدم و شیرجه توی رختخواب . اولش خوب بود ولی کم کم حس کردم خوابم نمیاد ! یکساعت اول شب به سینه ریزی که توی قمار باخته بودم فکر میکردم و خون خونمو میخورد . 2 – 3 میلیون تومن از دست دادن توی چند دقیقه کمی آدم رو قلقلک میداد !!!!!! ساعت از دو گذشته بود و من همچنان چشمام باز بود و آرتین هم مثل موتور تراکتور خرخر میکرد ! از عصبانیت و حسودی داشتم میمردم . این بخوابه و من بیدار باشم ؟ اینکه میشه دیکتاتوری !!!! دستمو بردم زیر پتو و وشگونش گرفتم ! اصلن انگار نه انگار . لگدش زدم ! مشت کوبیدم رو شکمش .. هر کاری میکردم خوابش عمیق تر میشد !!!! بلند شدم رفتم دوش بگیرم شاید خوابم ببره . دوش گرفتن همان و به کل خوابم پرید !!! آخر لباس خوابمو پوشیدم و رفتم کتابخونه کتاب بخونم شاید خوابم بگیره .
ساعت سه نیمه شب بود . توی اینهمه کتاب داشتم فقط عنوانها رو میخوندم تا چیزی چشمم رو بگیره و برش دارم . چشمم خورد به صادق هدایت ! تو عمرم نخوندمش و نمیدونم کی از خانواده ما سری کتابهاش رو میخونده . احتمالن عموهام بودن و برای همین مغزشون رشد نکرده ! آدم با خوندن کتابهاش یاد بدهکاری و خودکشی می افته . عزیز نسین هم بدرد نمیخورد ! آدم هی میخندید و بدتر خوابش میپرید . تفسیر المیزان ! تمام جلدها رو در آوردم از کتابخونه و گذاشتم کنار تا سر فرصت ته باغ آتیششون بزنم ! نمیدونم کدوم مشنگی اینا رو خریده بود . چشمم افتاد به خلاصه تاریخ ایران نوشته پیرنیا . یه کتاب 5000 صفحه ای که کل تاریخ ایران رو بطور خلاصه نوشته بود . این چیز خوبی بود . رفتم نشستم روی مبل و از تو فهرستش نبرد خشایار شاه با اسپارت ها رو آوردم و مشغول خوندن شدم . اسم نبردش ترموپیل بود . میخواستم ببینم این فیلم 300 جریانش چیه . عجب جنگی بوده !!!! 300 نفر به 800 هزار نفر !!!!! خوبه آخرش یک نفرم سالم نموند . بعد کنجکاو شدم ببینم اصلن ایرانی ها چطوری به اینجا رسیدن و رفتم از قوم ماد شروع کردم . آقا ما هر جایی از این تاریخ رو ورق میزدیم فقط کشت و کشتار بود و این اینو میکشت و اون اینو . ساعت از 4 هم گذشته بود و حواسم اصلن به کوه نبود . کم کم داشت خوابم میگرفت و کتاب رو بستم و رفتم بالا و و خوابیدم . داشت تازه خوابم میبرد که صدای ونگ ساعت رفت آسمون . انگار با پتک کوبیدن تو مغزم ! فکر کردم باز مرتیکه زنگ ساعت رو انگولک کرده , یهو یادم افتاد میخواستیم بریم کوه . از خواب داشتم میمردم . زنگ رو بستم و دراز کشیدم . خوشبختانه آرتین همچنان خواب بود ...
خوابم برد ... تو خواب حس میکردم یکی بغلم کرده و داره هی باهام ور میره و منم خوش خوشانم میشد و احساس میکردم دوباره رفتم بهشت و با قلمان ها و حوری ها داریم آدم و حوا بازی میکنیم ! کم کم از عالم رویا به واقعیت برگشتم و دیدم نخیر قضیه جدیه و آرتین کله صبح هوس سانفرانسیسکو کرده ! سرش هوار کشیدم که : حتمن همین کله صبح باید اون زهرماریت بکار می افتاد ؟؟؟؟؟ موقع های دیگه هر چی التماسش میکنیم تکون نمیخوره و درست وقتی که من خوابم میاد تو ویاگرا سر خود میشی ؟!!!
- بابا داشتم نازت میکردم بیدار بشی بریم کوه ! مگه نگفتی بریم کوه ؟
از کی تا حالا از تو شورت آدم رو ناز میکنن ؟؟؟؟؟
- بیا و خوبی کن !!!
بخوره تو سرت اون خوبیت ! بگیر بکپ ! کوه هم نمیام خسته م خوابم میاد ! تو گرفتی مثل خرس یکسره خوابیدی من تا 5 صبح بیدار بودم .
داراز کشیدم و خوابیدم ! البته چه خوابی ؟ مدام خواب و بیدار بودم ! از یه طرف هوا روشن شده بود و از یه طرف هم گنجشک ها و کلاغ ها کنسرت گذاشته بودن و باغ رو روی سرشون گذاشته بودن . آرتین هم خرخر میکرد مثل اگزوز کامیون !!!!! با هر وضعی بود خوابیدم و ساعت 9 بیدار شدم . هنوز خسته بودم ولی دلم هم نمیخواست بخوابم . ساعت 9 هم دیر نبود برای کوه . یه لگد محکم حواله باسن آرتین کردن و 6 متر پرید هوا ! گفتم :
- زودباش حاضر شو . میریم کوه !!!!!
بابا مگه نگقتی خسته ای کوه نمیری ؟؟؟؟؟؟
- اون مال دیشب بود ! حالا وضع فرق میکنه .
دیشب چیه ؟ دو ساعت هم نگذشته !
- همین که گفتم بلند میشی ویلا یه پارچ آب رو سرت خالی میکنم !!!!

بلند شدیم و تا حاضر بشیم و یه چیزی بخوریم و مرتیکه رو هم حاضر کنم شد 9:30 . از خونه زدیم بیرون . خوشبختانه از خونه تا دربند زیاد راهی نبود و ده دقیقه ای رسیدیم و ماشین رو پارک کردیم و راه افتادیم به سمت مسیر کوهنوردی . هوا خنک و عالی بود و کلی آدم اومده بودن . دو ساعتی بالا رفتیم تا خسته شدم و گفتم بریم یه جایی بشینیم چیزی بخوریم و استراحتی بکنیم . اومدیم کمی پایین تر و یه جای نسبتن تمیز و دنج پیدا کردیم و نشستیم . صاحبش اومد و گفت چی بیارم خدمتتون ؟ آرتین شروع کرد : دل و جگر بیار . جوجه بیار ...
- نخیر آقا هیچی نیار . دو تا چایی بیار و قلیون !
بابا ضعف کردیم بذار یه چیزی بخوریم !
- کوفت بخوری . شکمت شده اندازه خیک ! مثلن رژیمی . تا عصر هیچی نمیخوری . صبحانه 2 تا تخم مرغ آب پز خوردی و همون بسته !
خانم قلیون نداریم جرمه !
- باز شروع کردن ؟ ولشون کن حالا که نیستن .. پس بیار .
به خدا گیر میدن . پایین مسیر خیلی از رستوران ها رو پلمپ کردن .
- برو یه قلیون بیار اگه گیر دادن بگو مال خودشونه . پولشم میدم . خوبه ؟
پس مسئولیتش با خودتونه !!! میشه 10 تومن ها !
- برو بیار ... بعدن سر اونش چونه میزنیم !
رفت و چند دقیقه بعد با یه قلیون چاق شده اومد . توتوی اسانس دار با عطر توت فرنگی . دادم دستش و گفتم : از این توتون سوسولیا برای من نیار !! اینا چیه آخه ؟ مثل بوگیر توالت میمونه ! توتون خالص بریز !!!!!!
چپ چپ نگاهم کرد و رفت توتونش رو عوض کرد و آورد . این یکی هم مثل پهن میموند ولی از هیچی بهتر بود . این هوای کوه ریه های آدمو خراب میکنه و باید دود کرد توش . ما شهری ها به هوای تمیز و بدون دود عادت نداریم و مریض میشیم ! از بس که سرب و منوکسید کربن تنفس میکنیم وقتی که جایی میریم کمی هوا تمیزه , نفس تنگی و سیاه سرفه و اسم و سل میگیریم !!!!!!!!!!!!! برای همینه که توی کوه و اینجور جاها بساط سیگار و قلیون و حشیش و گرس براهه ...
هنوز ده تا پک به قلیون نزده بودم که یهو 3 تا پلیس مثل جن بوداده جلومون ظاهر شدن و صاحب رستوران رو صدا کردن و گفتن :
- مگه بخشنامه نشده قلیون ممنوعه ؟ زودباش دم و دستگاهت رو جمع کن . شما هم بلند بشین اینجا تعطیله .
جناب سروان این قلیون مال خودشونه . من ندادم بهشون .
- خانم راست میگه ؟
آره .. از خونه آوردم . ایرادی داره ؟
- ممنوعه ! خاموشش کن .
من دلم میخواد قلیون بکشم شما چیکار دارین ؟
- خانم برای سلامتی ضرر داره . دستور دادن جمعشون کنیم .
من اصلن دلم میخواد با دود خودکشی کنم ! نمیشه ؟
اومد جلو و قلیون رو از جلوم برداشت و زغالهاش رو خالی کرد و دادش دستم . حوصله جر و بحث با اینها رو نداشتم . پول صاحب رستوران رو دادم و جلوی چشم مامورها سیگارمو در آوردم و گفتم : ترک عادت موجب مرض است ! امیدوارم سیگار دیگه ممنوع نباشه !!!!!!! دودش رو هم فوت کردم تو صورتش و رفتیم پایین . جیکش در نیومد , نکبت ! مسخره ها ! شده حکایت تشرف زورکی به بهشت و حجاب درمانی ! یکی نیست به این بیشرف ها بگه که : آخه بابا من دلم میخواد لخت مادر زاد توی خیابون راه برم و همه با دیدن من حال کنن ! به شما چه ربطی داره ؟ یا دوست دارم اینقدر قلیون بکشم تا بمیرم ! وکیل وصی مردم هم هستین ؟؟؟ با لگد میخوان آدمو بچپونن توی بهشت !!! والا ... دیگه دارن شورشو در میارن و تو هر کاری دخالت میکنن . همین کارها رو میکنن که مردم بجای توتون توی قلیون گرس و حشیش میریزن . همین کارها رو میکنن که مردم از لج اینها مانتوهاشونو تنگ تر و کوتاه تر و نازک تر میکنن . میدونین اصلن خودشون کرم دارن ! وگرنه اگه مردم رو به حال خودشون بذارن , حد همه چیزو رعایت میکنن ... بیخود نیست که میگن کرم از خود درخته !!!!! الان 3 ساله دارن قلیون جمع میکنن . 28 ساله دارن حجاب درمانی میکنن ! 10 ساله دارن ماهواره جمع میکنن ! دو ساله دارن اراذل و اوباش رو میگیرن .

فقط میخوام از رئیس حمال نیروی انتظامی بپرسم که آیا از تعداد این افراد و این به اصطلاح جرائم کذایی چیزی کم شده ؟ یا بدتر بیشتر شده و مردم وقیه تر شدن و به سیم آخر زدن ؟؟؟؟؟



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001