فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Friday, June 01, 2007
کازینو جردن و پوکر اسلامی :

فیلم کازینو رویال رو دیدین ؟ جدیدترین فیلم از سری فیلم های جیمز باند ! این اتفاقات تنها در خارج از ایران و یا در قالب قصه اتفاق نمی افته . در تمام کشورهای دنیا از فقیرترین تا ثروتمندترین اونها همیشه افراد به دو دسته ثروتمند و فقیر تقسیم میشن و این یک حقیقت غیر قابل انکاره ! خوب بود زمانیکه انقلاب شد اینقدر توی بوق و کرنا نمیکردن و شعار نمیدادن که دولت اسلامی پیرو مستضعفانه و همه اعضای دولت از طبقه مستضعفان و فقرا حمایت میکنن و مثل اونها هستن و برخاسته از طبقات محروم اجتماع هستن ! در عمل در طول 28 سال دیدیم اون کسانیکه مستضعف و فقیر بودن , فقیر هم باقی موندن و اینها از همون طبقه عادی مردم بودن . اون طبقه ای که تبدیل به آقازاده ها و مولتی میلیونرها و مافیاهای قدرت و ثروت شدن , همون مسئولان رژیم بودن که ادعای مردمی بودن میکردن . امثال احمدی نژادها با اختلاص های 300 میلیارد تومنی از بیت المال و حساب شهرداری ! امثال لاریجانی ها با اختلاص های 600 میلیارد تومنی از صدا و سیما و صدها نفر دیگه که به لطف همون انقلاب مستضعفان به چنین ثروتهای کلانی رسیدن طوریکه حتا شاهنشاه آریامهر هم در اون زمان ثروتش رو جمع میزدی , دارای چنین ثروتی نبود !!!!! این وسط اسم ساواکی ها و طاغوتی ها و سلطنت طلب ها بد در رفت و همه کاسه کوزه ها رو سر اونها شکوندن در صورتیکه اون بدبخت ها ثروتی که داشتن حتا قابل مقایسه با ثروت آقازاده های امروز ایران هم نبود و هر چی که بدست آورده بودن بخاطر شرایط مناسب اقتصادی اون زمان و یا ارث و میراث بود :

امشب به مهمونی خاصی دعوت بودیم . خاص از این نظر که میگفتن با پوشش مناسب بیایین و با لباسهای باز و تن نما شرکت نکنین و حجاب رو باید رعایت کنین . علاقه ای برای رفتن نداشتم اما از اینور و اونور شنیده بودم در تهران پارتی های عجیبی جدیدن شکل گرفته که رنگ و بوی مذهبی داره ولی در اون اتفاقاتی رخ میده که شاید نمونه اونها رو فقط در جاهایی مثل لاس وگاس بتونی ببینی و علاقه منم برای رفتن بیشتر برای سر در آوردن از این نوع خاص پارتی ها بود و اینکه افرادی که در این پارتیها شرکت میکنن از جنس مذهبیون و آقازاده ها و وابستگان دولت هستن !
صبح با پیک شیک پوشی دو پاکت در خونه بهمون دادن که توی اون دو عدد کارت شکیل قرار داشت و جواز ورود به این پارتی عجیب بود . در پشت کارت آدرس نوشته شده بود و همین ! دیگه هیچ اطلاعاتی وجود نداشت . خود کارت و چاپش و جنس مقوایی که برای تهیه اون بکار برده بودن حداقل چند هزار تومن خرج برداشته بود و معلوم نبود چه تعداد از این کارها رو چاپ و پخش کرده بودن !
لباسی که انتخاب کردم خیلی سنگین بود و در عمرم تو هیچ مهمونی ای این شکلی ظاهر نشده بودم ! شلوار و کت سفید که زیرش یه تاپ پوشیده بودم و یه آرایش خیلی ساده . آرتین هم کت و شلوار بدون کراوات و خیلی ساده . سر ساعت 8 شب اونجا بودیم . باغی بزرگ در منطقه جردن و کوچه پس کوچه های داخلی اون . جایی که عقل جن هم بهش نمیرسید که در چنین جایی باغی به این بزرگی وجود داره !!! کوچه پر بود از ماشین های آخرین مدل و تعداد زیادی هم مامور بیسیم به دست بدون اسلحه و لباس فرم نظامی ! دقیقن آدم رو یاد فیلم های مافیایی می انداخت و منزل پدر خوانده ها !!! کمی وحشت کرده بودیم و دلم میخواست برگردم . آرتین هم هی غر میزد که بیا برگردیم . ولی دیگه دیر شده بود . دو نفر اومدن طرفمون و درها رو باز کردن و با احترام گفتن پیاده بشیم و کارتها رو ازمون گرفتن و بعد به سمت در بزرگی که در انتهای کوچه قرار داشت راهنماییمون کردن و خودشون همونجا موندن . کوچه عجیبی بود دو طرف فقط دیوار بود و هیچ خونه ای دیده نمیشد و انگار کل کوچه مال صاحب خونه بود !!! داخل که شدیم , تمام باغ رو چراغونی کرده بودن و مثل روز روشن بود . همه جا پر از بوته های زیبای گل و نهر های پر آب و حوض و فواره های زیبا بود . عطر محبوب شب تمام باغ رو پر کرده بود و خنکی باغ روح آدم رو تازه میکرد . چیزی که جالب بود این بود که نه صدای موزیکی می اومد نه همهمه ای در کار بود . بوی کباب به مشام میرسید و از دور قسمتی از باغ رو دود گرفته بود و معلوم بود دارن اونجا کباب درست میکنن . وارد عمارت که شدیم از تعجب نزدیک بود خشک بشم !
بیشتر مهمون ها ریش و پشمی و چادری بودن و داد میزد از چه قماشی باشن . باقی هم همگی مانتویی بودن و کلن یه بی حجاب توی جمع پیدا نمیکردی . البته نه از این حزب الهی های چندش آور و گره گوری !! چادرهای زنها همه سنگ کاری و زری دوزی و مروارید دوزی بود که فکر میکنم هر کدومشون اقلن یکی دو میلیون قیمت داشتن ! زنهای چادری خوشگل و آرایش کرده با لباسهای گرون قیمت ولی با سلیقه بازاری . باقی خانم ها هم دست کمی از اونها نداشتن و همه شیک و پیک بودن . رو همین حساب منم جرات نکردم روسری و مانتومو در بیارم و شدیم همرنگ جماعت . هیچ کسی رو نمیشناختم . پیش خدمتی اومد طرفمون و توی سینی دو لیوان بهمون تعارف کرد و گفت بفرمایید شربت میل کنید !!!! لیوان ها رو برداشتیم و شروع به گشتن کردیم .
بهترین توصیفی که میتونم بکنم این بود که یک مهمونی مجلل غربی رو به صورت اسلامی در بیاری !!! یعنی تمام پیش خدمتها رو با کت و شلوار سفید و یه کپه ریش تصور کنی و زنان نیمه عریان و سکسی رو با حجاب کنی و مردهای کراوات زده و خوش تیپ رو با کت شلوار و ریشو و تسبیح به دست تصور کنی و شامپاین ها رو هم به شربت به لیمو و آلبالو تبدیل کنی !!!!! موزیک ملایمی از علیرضا افتخاری داشت پخش میشد و توی سالن طنین انداخته بود . کسی به کسی نبود و همه زن و شوهر بودن و هر کسی با جفتش بود یا بعضی ها که همدیگه رو میشناختن با هم صحبت میکردن و گروهی کوچک رو تشکیل داده بودن . کمی جلوتر سالن وسیعتر میشد و میز بزرگی قرار داده بودن و روی اون پر بود از انواع کباب و برنج و غذاهای ایرانی در ظرف های بزرگ استیل که زیرشون اجاق کوچکی روشن بود و بخار ازشون بلند میشد . مهمون ها خودشون بشقاب بر میداشتن و بصورت سلف سرویسی هر چیزی که میخواستن میکشیدن و میرفتن . پیش خدمتها تند تند با سینی های کباب و غذا می اومدن و میز رو پر میکردن . بار هم جالب بود . دلستر و انواع نوشابه و دوغ و شربت هایی مثل سن ایچ !!! هم خنده م گرفته بود و هم متعجب بودم ! جالب این بود که من حتا میزبانم رو نمیشناختم و فقط از طریق یک واسطه و آشنا توی دوبی به این جمع دعوت شده بودم :
وقتی جلسه تموم شد و از برج العرب به سمت فرودگاه میرفتیم آقایی که توی جلسه کنار من نشسته بود و اوتجا بیشتر با هم صحبت میکردیم , منو به این مهمونی دعوت کرده بود ولی نگفته بود بانی اون کیه . منم که فکر میکردم یه تعارف شابدالعظیمی باشه , دعوتش رو قبول کرده بودم غافل از اینکه طرف بلف نزده بود !!!!
با آرتین داشتم صحبت میکردم که از پشت سر مردی منو به نام خانوادگی صدا کرد و وقتی برگشتم همون مرد رو دیدم که در کنارش زن مسنی ایستاده بود . خوش آمد گویی کرد و همسرش رو معرفی کرد و ازمون خواست بعد از شام در برنامه ای که دارن همراهیشون کنیم .
تا ساعت 9:30 مشغول بودیم و شام رو هم خوردیم و کمی بعد , آقایی همه مهمون ها رو دعوت به سکوت کرد و گفت کسانی که مایل به بازی هستن بیان طبقه بالا . یک عده رفتن و باقی موندن . از فضولی داشتم میمردم و ما هم همراه بقیه راه افتادیم رفتیم بالا تا سر از کار اینها در بیاریم !!! طبقه بالا هم مثل طبقه پایین بود , کمی کوچکتر . سالن وسیعی که پنجره هاش رو با پرده قهوه ای سوخته کلفتی پوشونده بودن . وسط سالن میز بزرگی بود دقیقن شبیه به میزهای پوکر لاس وگاس !!!!! تمام کسانی که مشغول بازی شدن , همشون یه من ریش داشتن یا چادری بودن و مذهب ازشون فواران میکرد !!!
دست اول 10 نفر نشستن و باقی ایستادن به تماشا . برام جالب بود که این جمع آخه چرا پوکر بازی میکنه ؟ چون بازی پوکر به نظر احمقانه و بی مزه ست اگر که پای پول در میون نباشه و هیچ جذابیتی نداره !!!!! هر چند اشتباه میکردم و مشخص شد پای میلیونها تومن پول در میونه !!!!!! همینطور زمان که میگذشت حریف ها دائم از دور خارج میشدن . دست به 4 که رسید میزبان از من دعوت کرد که بیام و بازی کنم . وقتی نشستم باقی پرسیدن چقدر پول میذاری ؟ اومدم بگم هیچی , دیدم خیلی ضایع ست و سینه ریزمو باز کردم گذاشتم کنارم . حداقل دو تومن قیمت داشت . بازی که شروع شد شروع کردن call کردن . از یک میلیون شروع کردن و رسیدن به 50 میلیون تومن . به من که رسید از ترس از دست ندادن سینه ریزم نوبت رو Check کردم . اتفاقن کار خوبی کردم چون طرف های دیگه دستشون عالی بود و full house شد و مغلوب ! دست بعد هم دستم مزخرف بود و no pair بودم . نوبت من که رسید زرنگی کردم و برای اینکه چیزی نبازم گفتم foold و کشیدم کنار و بازی رو واگذار کردم . صدای همه در اومده بود که چرا هی در میری از بازی ! دست بعدی نوبت من که رسید 3 میلیون ریختم وسط و bet رو سه تعیین کردم . از شانس خوبم دست شد آس و بی بی و هشت و 10 و دست دون شد آس و سرباز و 4 و 8 و دست رو 12 میلیون بردم . دست بعدی اما شاهکار کردم و به عبارتی ریدم !!!!!!! چند تا از خانم ها اومده بودن کنارم و هی تشویقم میکردن بیشتر پول بذارم و منم جو گیر شدم و bet حریفمو 3 برابر کردم و اعلام raise کردم !!!! چشمتون روز بد نبینه ! موقعی که پاسورها رو شدن من tow pair شدم و حریفم flush ! نتیجه اینکه نه تنها سینه ریزم بر باد رفت و اون 12 میلیونی که برده بودم هم بر باد رفت , دستبند برلیان نازنینم رو هم از دست دادم که حداقل 16 تومن قیمتش بود و مادرم برای جشن تولد 18 سالگیم بهم هدیه داده بود !!!!!!!!!! کم مونده گریه م بگیره و نمیدونین با چه حالی دستبندمو باز کردم و انداختم رو میز !!! هر چند آخر بازی میزبان خواهش کرد چون اولین باره اومدم و تازه واردم , دستبندم رو بهم برگردونن .

اعصابم حسابی خراب شده بود . ول نمیکردن و میگفتن باید بازم بازی کنی . به بهانه خستگی در کردن , رفتیم پایین و به آرتین گفتم بهتره بریم خونه و اینجا جای خوبی نیست و حس بدی دارم . اومدیم بیرون و راه افتادیم به سمت در باغ . همچنان مهمون های تازه می اومدن . از خونه که اومدیم بیرون انگار آزاد شده بودم . فوری سوار ماشین شدیم و رفتیم . امشب سینه ریزمو از دست دادم ولی با اینهمه چندان ناراحت نیستم چون بخشی از کثافتی که در این شهر وجود داره و بانیان اون کسانی هستن که در جامعه به مومن و خداشناس معروفن , رو به چشم دیدم و بیشتر از قبل نسبت به این رژیم و این افراد نفرت پیدا کردم . هر چند مخالف این بازیها و این مهمونی ها نیستم ولی چیزی که خیلی آزارم میده اینه که این افراد داعیه خدایی و عصمت و پاکی و معصومیت دارن و مردم پشت سرشون نماز میخونن و به اسمشون قسم میخورن و خودشون هم جانمازی آب میکشن که بیا و ببین ولی در عمل همین ها جزو پلید ترین انسانهایی هستن که وجود دارن و قسمت آزار دهنده ش همین تقدس مآبی اونهاست . کسانی مثل احمدی نژآد با سابقه ای شیطانی . تروریست . آدم ربا ! قاتل و تیر خلاص کن ! دزد و هزار و یک کثافتکاری ای که انجام داده و پرونده سیاهی براش درست شده . احمدی نژاد فقط یکی از همین هاست و که به گفته خودشون جزو نیروهای دست چندم نظامه و وای به اونهایی که نزدیک قله هرم قدرت نشستن و خدا میدونه چه پرونده قطوری دارن .. آدم هر کاری بکنه و اعتراف کنه به انجامشون , قابل تحمله اما اینکه جانماز آب بکشی و بگی من و این حرفها ؟ اینش خیلی آزار دهنده ست و غیر قابل بخشش ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001