فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Thursday, May 17, 2007
عاقبت گل دزدی :

آقا امروز یه بلایی سرم اومد که کم مونده بود سر از زندان در بیاریم !! جریان اینه که من یه اخلاقی دارم که از بچگی نمیدونم چه فعل و انفعالاتی توی مغزم بوجود اومد که یهو عاشق گل و گیاه شدم . فکر میکنم 5 یا 6 ساله بودم . اون زمان که عقل نداشتم و هر چی دستم می اومد میکاشتم به هوای سبز شدن ! از تخم مرغ بگیر یا خیار و گوجه و هسته خرما و بادمجون و آجیل و ... اونم درسته !! تصور کنین یه بادمجون درسته رو بکاری زیر خاک تا سبز بشه ! تزم هم این بود که چون لوبیا رو میکاری سبز میشه پس هر چیزی هم که بکاری سبز میشه !!! مادرم بعد از یک هفته حس کرده بود خوراکی های خونه به طرز مشکوکی غیب میشن و خلاصه در یک تعقیب و گریز متوجه شد که تمام خوراکی های مفقوده زیر خروارها خاک در ته باغ قرار گرفتن به امید سبز شدن !!!! این شد که منو داد دست پدر بزرگم تا چند تا گل و گلدون بهم بده و از کاشتن این چیزهای فجیع خودداری کنم ! بعدها البته یه عادث فجیع تر به این عادت های من اضافه شد و اونم عادت گیاه دزدی بود . هر جا نمونه گیاهی میدیدم که قابل قلمه زدن بود , فوری میکندم و میآوردم خونه و میکاشتم ! البته تا نیمه های عمرم پیشرفت چندانی نداشتم تا اینکه حدود هفشده سال پیش تصمیم گرفتم علمی روی این مساله کار کنم و کلی کتاب خوندم و مغز چند تا مهندس کشاورزی رو خوردم و کچل کردم تا ااااااای یه نیمچه دانشی در مورد قلمه زدن و مراقبت گیاهان بدست آوردن . علم هم که پیشرفت کرده و هورمون های رشد و کودهای شیمیایی و خاک های مصنوعی و ... تولید میشه و شانس پیوند زدن گیاهان رو به شکل فجیعی زیاد کرده . این شد که چند سال پیش دادم وسط باغ یه گلخونه بزرگ شیشه ای برام ساختن و مجموعه گیاهانی که کش میرفتم رو اونجا میکاشتم و مراقبت میکردم . این عادت رفت تو خون م و از بانک و مطب دکتر و در و پنجره مردم و پارک و باغچه های جلوی ادارات و خلاصه هر جایی رو بگی که یه گلی داشت که خوشگل بود , فوری یه شاخه ش قطع میشد و میرفت تو جیبم تا برسم خونه و بکارمش !!! البته مشکل پول و این حرفها هم نبود ! مرض این بود که من میگم خرید گل و گیاه آماده برای آدم افت داره و آدم باید عرضه داشته باشه گلها رو خودش عمل بیاره وگرنه اینکه بری گل فروشی و یه گلدون آماده بخری اصلن لطفی نداره . از طرفی هم لذت اینکه یک شاخه گیاه رو بکنی و ریشه دار کنی و بزرگ کنی , چیز دیگه ای هست !! گیاه دزدی ها کلی ماجراها سرم اومده . از برق گرفتن و پرت شدن از رو دیوار و پریده گربه رو سرم و سوراخ شدن و بریدن دستم با خار و خلاصه ماجراها داشتیم :

چند روزی بود موقع پیاده روی چشمم بوته گل سرخی رو گرفته بود که دم اداره آگاهی تجریش کاشته بودن . از این رُزهای معمولی و دوزاری نبود که هر جایی هست . رز مینیاتوری هفت رنگ بود که من خیلی دنبالش گشتم پیدا کنم ولی همه جا تک رنگش بود و چند رنگش پیدا نمیشد . پیوند زدن هم بلد نبودم و مونده بود رو دلم و دنبال این نوع رز میگشتم . البته از انگلیس یه بوته خریدم ولی تو فرودگاه ازم گرفتن و نذاشتن بیارم !!! خلاصه امروز بعد از یکی دو بار کمین کشیدن وقتی دیدم سر نگهبان گرمه و حواسش به من نیست فوری پریدم تو حیاط اداره آگاهی و چاقوی قلمه زنیم رو در آوردم و داشتم در کمال خونسردی شاخه های رز رو میچیدم و از خار تمیز میکردم که یه صدای مردونه کلفت از بالای سرم گفت :
- به به دزد با پای خودش اومده لونه زنبور !!!!!
برگشتم و یه پلیس غول بیابونی رو دیدم که دستبند به دست بالای سرم ایستاده و با چشم های دریده ش زل زده بهم . بلند شدم و گفتم :
- ببخشید ! من فقط یه شاخه از این گل رو چیدم !!!
یه نگاه به من انداخت و یه نگاه به رُز مادر مرده که هیچی ازش نمونده بود و گفت :
- من پدرم در اومد این گل رو از شهرستان آوردم اینجا کاشتم سرکار پریدی سر این گل و کچلش کردی ؟ تشریف بیارین داخل تا ازتون پذیرایی کنیم ! جلوی در بده !!!!!!!
آقا الکی الکی ما رو بردن اداره آگاهی و بازجویی ! حالا نمیدونم شوخی بود یا چی ؟ ولی بازجوییش هم واسه خودش حکایتی داشت ! صاف رفتیم اتاق رئیسشون . یه تپه ریش و قیافه اجق وجق و چشم های دریده ای داشت و شبیه جلادها بود !!!!! دلم برای دزدها سوخت که یه همچین هیولاهایی رو باید تحمل کنن . پلیس همراهم بعد از سلام کردن بهش گفت :
- یه دزد ناشی گرفتم که زده بود به کاهدون !!!
بعد هم شاخه های رزی رو که چیده بودم و با دقت خارهاشو کنده بودم گذاشت روی میز ! رئیس پلیسه که چیزی سر در نیاورده بود یه نگاه به من انداخت و یه نگاه به پلیسه و گفت : جریان چیه ؟
- هیچی جناب سرهنگ ! صد رحمت به دزدهای سر گردنه ! این خانم اومده از تو باغچه اداره گل میدزده ! ما با این چیکار کنیم ؟؟؟؟؟
دروغ میگه جناب سروان ! من فقط 4 تا شاخه چیدم ببرم قلمه بزنم ! این که نشد دزدی !!
- بنده خدا ! کل این گل 5 تا شاخه داشت که سرکار 4 تاشو چیدی ! بعد هم تو به من بگو فقط چطوری تونستی بیایی توی اداره تا ولت کنم بری !!!!
غش غش خنده رئیس پلیسه رفت آسمون ! خلاصه یه نیم ساعتی هی ما رو تهدید کردن و سر به سرمون گذاشتن " لاس زدن " و آخر تعهد گرفتن که 4 تا شاخه ای که چیدم یا بقول خودشون دزدیدم وقتی که گرفت 3 تاشو باید بیارم برای اینها وگرنه میان سراغم و دستگیرم میکنن !!!!! از اون جالبتر این بود که پلیسه هی میگفت :
- این خانم استعداد شدیدی برای دزد شدن داره و من حاضرم جایزه بدم بهش اگه بگه چطوری از در و جلوی نگهبانی آگاهی اومده تو و رفته سراغ باغچه که نگهبان ندیده ش !!!
رئیسش هم میگفت :
- به نظر من این خانم استعداد زیادی برای پلیس شدن و مامور مخفی شدن داره و باید بیاد و استخدام خودمون بشه !
منم این وسط حرص میخوردم و تن و بدنم میلرزید که اینها جدی میخوان منو زندانی کنن یا اینکه دارن شوخی میکنن ؟!؟ به هر حال کم مونده بود سرمونو به باد بدیم ولی یه چیز باحال اینکه این رُز ها واقعن محشر هستن و هر 4 تاشونو گذاشتم تو آب که فردا صبح ببرم و بکارم . بر خلاف رز های معمولی اینها دائم گل میدن و برگهای خیلی ظریف و کوچکی دارن و توی اتاق هم میشه نگهداریشون کرد و اندازه گل هاش هم اندازه دو زاریه و تقریبن نایاب هستن .



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001