فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Tuesday, April 17, 2007
آخوند صیغه ای :

از قدیم گفتن هر چه بگندد نمکش میزنند وای به روزی که بگندد نمک ! حکایت ملاهای ما هم چیزی شبیه به اینه . حروم زاده های پشمناک قابلمه به سری که چنان گندش رو در آوردن که نمک که جای خود داره ، وایتکس و اسید و تیزآب هم نمیتونه گندشونو پاک کنه :

من با آخوند جماعت زیاد میپرم و ازشون خیلی خوشم میاد . از دوران کودکی هم ازشون زیاد خاطره دارم چون پدر بزرگم هر هفته یه آخوند جاکشی رو میاورد خونه ش تا براش روضه بخونه مبادا اون دنیا چیز داغ تو چیزش کنن !!!!!! منزل پدری هم اینقدر بزرگ بود که در یکطرف اون ما زندگی میکردیم و در طرف دیگه پدر بزرگ و مادر بزرگم و هر دو ساختمون در باغ بزرگی ساخته شده بود که امروز فقط یکی از اون ساختمون ها و نیمی از باغ موجوده و پدرم ساکنشه و باقی تبدیل به دهها خونه و کوچه و مغازه و .. شدن . در این شرایط من که همه عشقم رفتن پیش مادر بزرگم بود , وقتی این حروم زاده میاومد , تحریم میشدم و حق نداشتم تا وقتی اون اونجاست برم داخل و باید بیرون میموندم تا روضه تموم بشه . این بود که از حرصم میرفتم یه میخ بر میداشتم و سرتاسر ماشین آخونده رو نقاشی میکردم و چشم چشم دو ابرو براش میکشیدم !!!!! بعدها هم که بزرگ شدم , پدر بزرگم توبه کرد و از دین اسلام برگشت و بعد از انقلاب سایه هر چی آخوند بود رو با تبر میزد و مادر بزرگم هم بعد از انقلاب کشف حجاب کرد و چادرش رو انداخت دور !!! با یه همچین سابقه گل و بلبلی که از دوران کودکی عنایت ویژه ای نسبت به روحانیت داشتم ، مشخص بود در بزرگسالی یعنی حالا , چه اتفاقاتی می افته در رویارویی با آخوندها ! این رو هم بگم که وبلاگ شنیع اینجانبه در حوزه های علمیه سراسر کشور شدیدن طرفدار داره و من تا پارسال این مطلب رو نمیدونستم و سر جریانی مطلع شدم که اراذل طلبه جزو مشتریان پر و پا قرص اینجا هستن . این شد که تصمیم گرفتم نور ایمانم رو قویتر کنم و بخاطر ایمان زیر شکمی و عنایت ویژه ای که نسبت به روحانیت دارم از سمت عقب و پایین و اینا ... گفتم هر از گاهی با یکی از این جماعت پشمناک بپرم و مدتی اعتمادشون رو جلب کنم و طوری وانمود کنم که طرف خیال کنه داره منو به راه راست یا همون صراط المستقیم هدایت میکنه و درست وقتی که خیال میکنه من از جرگه کفار و مرتدین خارج شدم و مشعشع و نورانی شدم ، یهو چنان حالی ازش میگیرم که بدبخت از روحانیت استعفا میده !!! ماجرا زیاد بوده . در آلمان آیت الله حائری بود ! در سوئد حجت الاسلام ملایری امام جمعه مسجد استکهلم بود در ایران ابطری ها " ابطحی " بودن . قرائتی رو هم دیدم و خیلی آخوند باحالیه و کلن خیلی آخوندهای کله گنده دیگه رو به نوعی یه حالی بهشون دادم . چند وقت پیش هم یه آخوند رده بالای حکومتی به پستم خورده بود و ما هم تا جا داشت این بدبخت رو پُرش کردیم و هی سوالات شرعی و زیر شکمی که 99% از مسائل اسلام رو تشکیل میده ازش پرسیدیم و بعد هم عقاید کفر آمیز و شیطان پرستانه مون رو ازش سوال کردیم و احکامش رو پرسیدیم و خلاصه رسیدیم به اینکه طرف وظیفه شرعی خودش دونست که ما رو ارشاد کنه و به راه اسلام و خدا بکشونه !

" من فقط یک مساله رو نمیدونم ! اینکه چرا راه اسلام راه حق و حقیقته و از کی تا حالا راه درست شده برای ما راه اسلام ؟ راهی که توش جز ارتجاع سیاه و جبر و تباهی و کشتار و رفتار حیوانی و وحشیانه و ترور و شکنجه و دار زدن و سنگسار و معدوم کردن حقوق بشر و له کردن خقوق زنان چیزی نداره , آیا راهگشای انسان و راه حق و حقیقت و راستی میتونه باشه ؟؟؟؟ خوبه از احمدی نژاد بپرسیم "

خلاصه در راستای ازشاد کردن ما , این بشر هر شب سر ساعت معینی می اومد پشت کامپیوتر و این یاهو یا نرم افزار شرک و استکبار رو باز میکرد و با ما مشغول چت کردن و ارشاد کردن میشد و مسائل اسلام رو عنوان میکرد و از قوانین فیضیه و اسلام و اصول روحانیت میگفت و خلاصه یک چیزهایی میگفت که آدم مخش میگوزید . منم هر وقت این میرفت روی منبر یاهو , یه بطری شراب ناب محمدی شیراز میذاشتم کنار دستم و این هی میگفت و منم هی میرفتم بالا و بعد از یکساعت چنان مستفیض میشدم که نگو !!!!! خب مشخص بود آدم یک و نیم لیتر شراب رو در عرض یکساعت بخوره , میشه مثل گاو ( ع ) و هر چی بهش بگن تصدیق میکنه . اونم هر چی از من سوال میکرد من نه نمیگفتم و تایید میکردم و اسلام رو چنان در آغوشم میچلوندم و به رینگ پستون هام میچسبوندم که انگار روح فاطیما در من حلول کرده بود !!!!! با این تفاسیر اون بنده مادر مرده خدا تصور میکرد تمام این یکساعت صحبت کردن هاش شدیدن موثر واقع شده و کله قند بود که تو دلش ذوب میشد !!!!
این وضعیت یک هفته ادامه پیدا کرد تا اینکه دیشب دوباره این جانور پیداش شد و شروع کرد ارشاد کردن و طرح مساله ! اول صحبت هاش من همیشه ساز مخالف میزدم و اسلام رو به جاییم حساب نمیکردم . دیشب شراب تموم شده بود و رفتم سراغ ویسکی هایی که از انگلیس توی بطری های آب معدنی آورده بودم و یه دابل برای خودم ریختم و شروع کردم حرکت به راه مستقیم . یه نیم ساعتی که گذشت یهو آخونده برگشت گفت :
- خواهر جانم ! همسر و دخترانم هم اینجا در کنار بنده هستند و به شما سلام میرسانند و تبریک میگویند که به راه راست آمدید !
آقا ما هم هر وقت نوشیدنی بهشتی میخوریم اون ذات اهریمنی مون قلمبه میشه و میزنه بیرون و منم در جواب براش نوشتم : حاج آغا بهشون گفتی که منو صیغه خودت کردی ؟؟؟؟
یه 2 – 3 دقیقه ای چیزی ننوشت و بعد هم یهو قطع شد و رفت !! منم از خدا خواسته کامپیوتر رو خاموش کردم و رفتم خوابیدم ! صبح که بیدار شدم و کامپیوتر رو روشن کردن دیدم برام Offline گذاشته که :
- خداوند لعنتت کنه که آبروی بنده را پیش خانواده ام بردی و تا صبح داشتم به آنها اثبات میکردم که شما را صیغه نکرده ام و شما مزاح فرمودید و ...
..
..
همین مساله شده برای من جوک و از صبح تا حالا هر وقت یادش می افتم از خنده غش میکنم . پیش خودم فکر میکنم : آخوندها که خدای صیغه کردن هستن و هر زن و دختری رو که میبینن به بهانه دعا نوشتن دور نافشون و باز کردن بخت و اینا , اعفالشون میکنن و صیغه و یکی دو بار سانفرانسیسکو و بعد هم یه اردنگی در کون خانم و قضیه مختومه !!!! حالا یه بار هم یه صیغه اجباری نسیب حاج آغایی بشه که آش رو نخورده ولی دهنش شدیدن سوخته ، خیلی حال میده :) خلاصه که از دل درد دارم میمیرم از بس امروز خندیدم . خوب شد بالاخره ما یه صوابی از این دنیا بردیم و کافر از دنیا نرفتیم و آخوندی رو منحرف کردیم !! هر چند از شما چه پنهون آخوندها همه از دم منحرف و مفسد في العرض هستن و نیاز به منحرف کردن اینها نیست ... خدایش بیامرزد ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001