فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Monday, April 16, 2007
سینما :

بعد از سالها امروز رفتم سینما . فیلم اخراجی ها که واقعن شاهکار بود !!! همیشه از بچگی از سینما بدم میاومد و سعی میکردم نرم . مخصوصن محیط سینما در اوایل انقلاب محیط دلگیری بود . سینماهای تقریبن مخروبه با امکانات بد و کثیف پر از پوست تخمه و مشتی لات . شنیده هام از سینما رکس و اینکه تا ده – دوازده سالگی مدام تصور میکردم وقتی سینما میریم ما رو هم آتیش میزنن باعث شده بود از سینما خوشم نیاد . گذشته از همه اینها آدم کم حوصله و نا آرومی هم بودم و هرگز نمیتونستم برای مدت طولانی یکجا دووم بیارم . حالا هم همینطورم و باید حتمن بهانه ای قوی وجود داشته باشه تا باعث بشه بتونم جایی دووم بیارم :

از ظهر آرتین هی میگفت بیا بریم سینما و یه فیلم آوردن از خنده میمیری ! بهش میگفتم من سینما نمیام و خوشم نمیاد و مگه مریضم ؟ هر فیلمی بخوام , اراده کنم از اینترنت میگیرم و توی خونه راحت لنگامو دراز میکنم و میبینم ! چرا برم سینما اونم فیلم ایرانی دو زاری ؟؟؟ ولی ول نمیکرد و خلاصه اینقدر اصرار کرد و باج و رشوه (!) داد که راضی شدم و قرار شد سانس 6 تا 8 رو بریم برای دیدن فیلم اخراجی ها !
با اینکه راضی به رفتن شده بودم اما حس آدمی رو داشتم که با ضرب و زور بیل وادارش کردن بره سینما و در چنین مواقعی موجود خطرناکی میشم و منتظرم که یکی پخ کنه تا از وسط به دو قسمت مساوی تقسیمش کنم !!!!!! آرتین هم که این اخلاق سگی منو میشناخت سعی میکرد کمتر حرف بزنه و زیاد سر به سرم نذاره . دم در سینما صف طولانی ای بود . با دیدن صف کلی کلفت بار آرتین کردم و یه خروار منت سرش گذاشتم که :
- بخاطر تو توی صف وایسادم بین این جوادا و وای به حالت که فیلمش دره پیت باشه و ... !
اونم هی میگفت اگه از فیلمش بدت اومد همون تو سینما بزن منو بکش !!!!! خلاصه نوبتمون رسید و بلیط خرید و رفتیم داخل . فکر کنم آخرین بار که پام به سینما رسید فیلم لیلی با من است بود که اونم به همراه دوست پسر مربوطه اومده بودم و بیشتر به نیت ور رفتن با اعضای شریفه و عشق بازی کردن و کسب فیض بردن از فیضیه هامون , تا فیلم دیدن !!!!!! حالا با اومدن دوباره به سینما همه اون خاطره ها زنده شده بود ! خودمونیم آدم وقتی از دوران جوانی یهو پرتاب میشه به دنیای بزرگسالی ، چقدر احساس حماقت بهش دست میده ! اینکه میگشتیم یه جای دنج و تاریک پیدا کنیم و ترتیب هم رو بدیم و بجای یک سانس 4 تا سانس میموندیم سر هر فیلم و تا حسابی از خجالت هم در نمی اومدیم ول کن سینما نمیشدیم و با لگد باید پرتمون میکردن بیرون ...
وارد سالن سینما که شدیم و چشمم افتاد به صندلی ها موهام سیخ شد و ناخودآگاه کلی خاطره برام زنده شد مخصوصن هم که به سینمایی اومده بودیم که روی نصف از صندلیهاش کلی خاطرات فجیع داشتم و حالا با بودن آرتین در کنارم و نشستن روی یکی از همون صندلی ها , محشر شده بود !! نشستیم . آرتین رفت تا چیزی بخره که موقع فیلم دیدن مشغول باشیم . کنار دستم دو تا دختر و یه زن که انگار مادرشون بود هم نشستن . زن کنار من نشسته بود و کیفش رو باز کرد و از توش یه کیسه نایلون در آورد که شبیه میوه بودن . ته دلم خوشحال شدم که یه آدم حسابی پیدا شده که بجای خوردن حله حوله و آشغال , میوه میخوره و به فکر سلامتیش هست ! درست همین موقع آرتین پیداش شد با 2 تا پفک !!!!!!
- بدبخت گدا ! رفتی پفک خریدی چرا ؟ میمیردی دو تا آب میوه بگیری ؟؟؟؟
اینا که پفک نیستن ! چیتوز هستن !!!!
- من یه روز تو رو نابود میکنم ! حالا ببین کی گفتم !
اصلن میرم پس میدم !
- لازم نکرده بشین سر جات همین خوبه !!!!
نشست و کمی بعد چراغها خاموش شدن و فیلم شروع شد ! اوایل فیلم که مثل این فیلم فارسی ها بود ! آرتیست نقش اول فیلم که یه لات چاله میدونی بود عاشق دختری شده بود و بابای دختره هم رضایت نمیداد و ... ! داشت میخورد تو ذوقم که کم کم فیلم جالب شد و خنده دار ! تو حس فیلم رفته بودم که حس کردم صدای خرچ خرچ به گوشم میخوره ! انگار که کسی نشسته باشه کنارت و داره هویج گاز میزنه و هی خرچ خرچ صدا میداد ! گوشهامو تیز کردم و دیدم صدا از طرف همون زن کنار دستیمه . زیر چشمی نگاه کردم و دیدم واویلا !!!! زنک کیسه ای که از کیفش در آورده بود رو گذاشته رو پاش و توی کیسه هم پر از هویج و گل گلم و کلم و خیاره و این صداهای ناهنجار هم از خوردن اینهاست ! خدا به داد شوهرش برسه امشب با این چیزهایی که میخوره , احتمالن شب تو رختخوابشون گردباد میشه !!!!!! ما رو بگو خیال کردیم طرف آدم حسابیه ! صد رحمت به بُز !!!
وسط های فیلم دستم ناخودآگاه رفت رو پای آرتین و اونم به همچنین !!! بعد هم وسط تر و وسط تر و .... !!!! زن کنار دستیم زیر چشمی داشت دست آرتین رو نگاه میکرد و هی زیر لب استغفرالله میگفت و آخر هم طاقت نیاورد و یهو بلند شد و بلندبلند گفت : انگار مردم سینما رو با رختخوابشون اشتباه گرفتن !!! بعد هم دخترهاش رو به زور بلند کرد و زیر رگبار فحش مردم که به بلند شدن و داد زدن هاش اعتراض کرده بودن , رفتن بیرون . میگن ترک عادت موجب مرضه همینه دیگه !
رفتم رو صندلی اونطرفی نشستم تا بتونم باقی فیلمو ببینیم . واقعن فیلم خنده داری بود . البته طبق معمول بدون محتوا و فقط بدرد خندیدن میخورد . ماجرای فیلم این بود که گنده لات محل عاشق دختر یه حزب الهی میشه و برای اینکه نشون بده آدم شده تصمیم میگیره چند روزی بره جبهه و چند تا عکس یادگاری بگیره تا نشون بده آدم شده و رضایت بابای دختره رو بگیره ! دوستهای پسره هم که همه جزو لات های محل هستن همراهیش میکنن . حالا تو این بین یه مشت آدم لات و جاهل که نماز هم نمیدونن چطوری باید خوند بلند میشن میرن تو جایی که همه از دم حزب الهی هستن , اتفاقات فوق العاده ای رو پیش میاره و گند میزنن به جبهه و پادگان رو به هم میریزن .. که همه این ماجراها آدم رو از خنده میکشه !
تنها نکته احمقانه ای که در این فیلم وجود داشت این بود که فرهنگ کثیفی رو نشون میداد و تبلیغ میکرد و اونم حکایت شیرجه زدن سربازهای بدبخت روی مین بود برای رسیدن به بهشت یا همون پرتاب شدن به لقا الله ! نکته تاسف آوری که تمام قسمتهای خوب فیلم رو به گند کشیده بود و طوری این قضیه رو مطرح میکرد که فرهنگ شهادت یعنی همین . یعنی اینکه با خلوص نیت بپری روی مین تا راه باقی سربازها باز بشه و بتونن از میدون مین عبور کنن . در صورتیکه حالا متوجه ما میدونیم که این همه جوون بیگناه و بدبخت رو شستشوی مغزی دادن و هل دادن روی مین و تکه پاره کردن تا این حکومت کثافتشون رو زنده نگه دارن و امروز همین حکومت بشه بلای جون مردم و الاغ هایی مثل احمدی نژاد بشن سرور ملت ! آخر فیلم هم مشخص بود . جوون جاهل با دیدن این مناظر تحت تاثیر قرار میگیره و خودش هم میشه یه جان بر کف و در آخر هم به شهادت میرسه و فیلم تموم !

آخر فیلم رو که حذف کنی فیلم خوبی بود . از این نظر که میشد بعد از فیلم مارمولک روش حساب باز کرد و بعنوان دارویی برای انرژی گرفتن ازش استفاده کرد . امید که باقی فیلمسازان ما هم بجای ساختن فیلم هایی که فقط غم و غصه و مرگ و بدبختی رو به مردم تنقیه میکنن , فیلم هایی بسازن که مردم رو شاد کنه نه اینکه بدتر غمگین و نا امید ...



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001