فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, March 24, 2007
حکایت فال قهوه مردها :

امروز بلیط خریدم و 2 روز دیگه تهرانم :) از همین حالا بوی نوروز ایران رفته تو دماغم و دارم بال بال میزنم واسه ایران .. البته ضرب المثل مناسب هم براش داریم : بعد از خنده گریه ست و منم بهش حسابی اعتقاد دارم و میدونم که چنان از دماغم در میاد این سفر که تا ابد از ذهنم پاک نمیشه ! به هر حال گور بابای هر چی که میخواد اتفاق بیافته ... قراره جنگ بشه , منم مثل بقیه مردم به لقا الله پرتاب میشم ! دستگیر بشم , خون من مگه از حسین کربلا (!) رنگین تره ؟؟؟ میشیم شهیده و خانواده و جد و آبادم کلی به نون و نوا میرسن و میرن تو لیست کثیف خانواده شهدا و از طرفی هم این روزها دستکیر شدن توسط حکومت اسلامی و رفتن به هتل اوین و سوئیت خوش آب و هوای 209 کلی کلاس داره !!!!! حالا از این خبر خوشی که به امت اسلام دادم بگذریم میریم سراغ اینکه این مردها در نوع خودشون در خنگی نظیر ندارن . من تا امروز دهها مطلب در مورد خنگی و مشنگی مردها نوشتم و مدتها روی روح و روان مردها تحقیق کردم ولی هر بار پی به نقاط فجیعی از روان مردها میبرم و به کشفیات عجیبی میرسم که هیچ توجیح علمی ای براشون پیدا نمیکنم . توی همین چند روز که از سال نو میگذره یک مورد رو کشف رمز یا زهرا کردم که براتون باید بگم وگرنه برام عقده میشه مخصوصن این جریان فال قهوه امروز که خیلی باحال بود :

سناریوی اول :
آقا من از ایران 5 کیلو تخمه آفتابگردون با خودم آورده بودم اینجا که هر وقت بیکار شدم و هوای وطن به سرم زد , مشغول شکستنشون بشم ! تو این مدت هم شاید بیشتر از نیم کیلو تخمه نخورده بودم ولی امروز که رفتم سر فریزر تا کمی برای خودم تخمه بریزم دیدم کیسه تخمه ها از نصف هم کمتر شده !!!! جن که تو خونه نداشتیم خوشبختانه ! مرتیکه هم که بلد نیست تخمه بشکونه ! آرتین هم اگه تخمه شکونده بود من باید میدیدم ! پس این تخمه ها چی شده بودن ؟؟
بازجویی شروع شد و رفتم سراع اراذلمون و شروع کردم ازشون بازجویی کردن ! مرتیکه که مشخص بود گناهی نداره و هنوز بلد نیست تخمه بشکونه و با پوست قورت میده ! خواهرم هم که اهل این قرطی بازیها نیست و کسر شان میدونه تخمه شکستن رو و میگه ماها جواد و چاله میدونی هستیم تحمه میشکونیم و کلاسشون خیلی HIGH تشریف داره ... خاک تو سرش ! موند آرتین که اونم با 2 تا سوال خودشو لو داد !!! به مرگ امام خمینی جاکش اگه بدونین این تخمه ها چه بلایی سرشون اومده 365 روز قهقهه میزنین !!!!!
آرتین حس باغبونیش گرفته بود و تصمیم گرفته بود گل آفتابگردون بکاره و بعد روزهایی که من نبودم میرفته و مشت مشت تخمه بر میداشته و میکرده زیر خاک تا گل آفتابگردون سبز بشه ! اگه عادی به قضیه نگاه کنین چیز خاصی نیست ولی مساله اینه که توی زمستون هیچ احمقی گل نمیکاره ! از اون بدتر اینکه هیچ احمقی تخمه بو داده و یخ زده رو نمیکاره و از همه بدتر اینکه هیچ الاغی 4 کیلو تخمه رو زیر خاک نمیکنه !!!!!!!!!!!!
هنوزم قانع نشدین مردها خرن ؟ اشکالی نداره اینم یه مورد دیگه :

عصر رفته بودیم منزل عمه م واسه فال قهوه . عمه م صبح زنگ زد که پاشو بیا اینجا که یکی از دوستام از ایران اومده و خدای فال قهوه ست و فال هاش ردخور نداره ! منم که حالم از این مزخرفات به هم میخوره 4 تا فحش آبدار بهش دادم و گوشی رو قطع کردم . آرتین وقتی قضیه رو فهمید گفت بریم و من تا حالا فال قهوه ندیدم و ... ! منم که شدم غول چراغ جادوی این مردک الدنگ و فک و فامیل چکشی آقا و هر چی اینا ندیدن و نداشتن رو دارم بر آورده میکنم ، دوباره زنگ زدم به عمه م گفتم ما عصر میاییم ... رفتیم . یه خروار زن و دختر ایرانی از دوستای عمه م هم جمع بودن بعلاوه 2 تا زن انگلیسی که اونها هم براشون جالب بود و اومده بودن اجی مجی ایرانی ها رو ببینن و خیلی وجهه قشنگ و شیکی تو جامعه بین المللی داریم که با این جادو و جنبل ها هم آبرو برای ما نذارن . زن فالگیر یه زن خوشگل چشم آبی بود با موهای بلند تا پشت کمرش . ولی با تمام زیباییش نمیشد تو چشمهاش زل زد و چنان نگاه شیطانی ای داشت که من یکی ته دلم خالی شد ! کلن 13 نفر بودیم و این خانم این عدد 13 رو به فال بد گرفت و گفت من فال نمیگیرم و نحس اومده ! ما هم برداشتیم آرتین رو آوردیم وسط و گفتیم اینم نفر 14 و قبول کرد !!! تازه خانم برای هر نفر 10 پوند گرفته بود و بازم ناز میکرد !!!!
مشکل اساسی این بود که توی چی باید برای 14 نفر قهوه درست میکردیم و از پس دستگاه قهوه بر نمی اومد ؟!؟ چاره کار شد قابلمه و توی قابلمه آب جوش آوردیم و شیش من قهوه ریختیم توش و قوام آوردیم و ریختیم توی فنجون و آوردیم سر میز و همه مشغول خوردن شدیم . خانم جن گیر فنجون خودش رو گرفت کمی بالاتر و گفت : خانم ها حالا ته فنجون رو به سمت خودشون و با دست راست بر گردونن و بذارن روی میز ! ما هم طبق توصیه ش عمل کردیم و فنجون ها رو با دست راست به سمت خودمون برگردوندیم روی نعلبکی ! پنج دقیقه بعد گفت هر کسی یه کلینکس برداره و کف پیش دستیش پهن کنه و لرد قهوه رو از روی نعلبکی روی دستمال بریزه . این کار رو هم کردیم و بعد به ترتیب اومد کنارمون و شروع کرد فال گرفتن . فال هر کسی رو از روی نقشی که لرد قهوه روی دستمال به جا گذاشته بود میخوند و بعد ازش میخواست انگشت اشاره ش رو ته فنجون بچسبونه و نیم دور بچرخونه و شکلی هم که اونجا در می اومد رو هم تفسیر میکرد ... صد رحمت به ملاها !!!!!
خلاصه گشت و گشت و رسید به من . من گفتم اول مال آرتین رو بگیر ! اومد بگیره که گفت اینکه چیزی نداره !!! رو کردم به آرتین و گفتم :
- پس ته قهوه تو کو ؟؟؟
خوردم !
- خوردی ؟ کوفت بخوری ! ته قهوه رو کی میخوره ؟؟؟؟
خب من تا حالا از این قهوه ها نخورده بودم و همیشه نسکافه میخوردم !!!
محکم کوبیدم با آرنجم تو پهلوش و یواش بهش گفتم : من تو رو تاکسیدرمی میکنیم پدر سگ ! آبرومو بردی !! صدات در نیاد تا برم برات قهوه بریزم ! رفتم و فنجونش رو پر کردم تا دوباره قهوه بخوره و تو این فاصله هم خانمه فال منو گرفت !! یه طاووس اومد تو فال و بهم گفت پولدار میشی !!!! " حالا نه که نیستم و اگه همین حالا با پولهام تا سن 90 سالگی بادبادک درست کنم بازم برای 7 نسل بعد از منم باقی میمونه " ته فنجون هم عقرب اومد و گفت یه نفر بدخواه داری که میخواد زهرش رو بهت بریزه ! " اینم والا راست میگفت و نه یکی که یه گله بدخواه دارم و کسی نمونده که نخواد بلا سرم نیاره , دریغ از یک دوست " ته نعلبکی هم شره قهوه رو دید و گفت یه سفر خارجی در پیش داری !!!! " اینم راست گفت و 2 روز دیگه ایرانم "توضیحاتش اینقدر جالب بود که فوری از فالم عکس گرفتم .
نوبت آرتین شد و دیدم داره بازم ته قهوه رو میخوره و خلاصه پدر ما در اومد تا قهوه خوردن به این گاگول یاد بدیم . بعد از هفشده فنجون قهوه خوردن تازه یاد گرفت چطوری ته قهوه رو بخوره که لردش رو سر نکشه ! فالش رو گرفت و گفت 5 تا زن تو زندگیشه و داره بهت خیانت میکنه و ... !!!
حالا تنها کسی که این گاگول رو میشناسه منم که میدونم این بدبخت ضایع عرضه اینو نداره که با یه سوسک ماده هم بچرخه چه برسه به اینکه 5 تا زن تو زندگیش باشه البته دروغ هم نگفته ! ننه و 2 تا خواهر های پتی یاره ش و اون عمه سلیطه پاچه پاره ش و خاله یکه بزن نازی آبادیش همون 5 تا زنی بودن که دیده بود و چشم دیدنشون رو ندارم و اونا هم بیشتر !!!!!!!! خلاصه اینم از فال ما . عکس هاش رو میذارم اینجا که اگه شماها هم از فال قهوه چیزی سرتون میشه تفسیر کنین ببینم با تفسیرهای این خانم جن گیر درست در میاد یا نه ؟؟؟؟؟
..
..
البته من اعتقادی ندارم به این خل و چل بازیها و فقط برام این مراسم جالبه . فال قهوه و نخود و تُل گیری و طیف انرژی و رمل و اسطرلاب و قاپ و سودا و آینه گرفتن و کف بینی و خلسه و ... شاید درست باشه و در بعضی مواقع درست از آب در بیان و بعضی ها باشن که واقعن بیتونن بدون دغل و ریا , طالع آدم و حتا کمی از آینده رو ببینن ؛ ولی حقیقت محض اینه که انسان تنها حیوان و جانوری در جهان خلقته که مثل همه چیز سرنوشتی براش در نظر گرفته شده ولی میتونه این سرنوشت رو با نیرو و قدرت اراده و با کمک از مغز و نیروی اندیشه و فکر خودش تغییر بده و قسمت و تقدیر و قضا و قدر یا هر زهرماری که مشتی آدم خرافاتی اختراع کردن از خودشون رو تغییر بده و مقهور تقدیر نباشه !!!!! نه دعا نه نذر و نه توصل به چیزی ... فایده ای به حال سرنوشت آدمی نداره و تاثیری نمیکنه بلکه مهم اراده و خواست خود انسانه و اینکه بقول پدرم خدا اون عقل و مغز رو به آدمیزاد داده که هر دقیقه خدا رو صدا نکنه !!!!!!!



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001