فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, March 28, 2007
صبح که بیدار شدم مثل این بود که دیشب تا صبح کتکم زده باشن و بعد هم یه وزنه 100 کیلویی روم گذاشته باشن . خسته و کوفته بودم و تازه اصلن هم خوب نخوابیده بودم و شاید نهایت 2 – 3 ساعت و باقی رو توی خواب و بیداری بودم و نزدیکای صبح هم از خیر خواب گذشتم و رفتم کمی تو باغ قدم زدم . بارون شرشر میبارید و زیر چتر و توی تاریکی با لباس خواب سفید مثل روح سرگردان شده بودم !! تمام روز هوا گرفته و ابری بود و همین بیشتر فضا رو غم انگیز کرده بود . تا ساعت 6 صبح بیدار بودم و دوباره رفتم تو رختخواب و تا 9 خوابیدم ولی بازم فایده نداشت !! یه قهوه خوردم و رفتم مرکز مخابرات تا تلفن رو بدم وصل کنن . ولی بسته بود . برگشتم خونه . خوبه حالا خط تلفن بالا باز بود و میشد ازش استفاده کرد وگرنه تا 13 تلفن بی تلفن !!! آرتین که بیدار شد فرستادمش نون بخره و خودمم مشغول درست کردن صبحانه شدم و بعد هم چند جا زنگ زدم تا ببینم کارگر پیدا میشه برای تمیز کردن خونه ؟ هیچ کس نبود . کارگر قبلی خودم " گل احمد " هم رفته بود افغانستان و فامیلش گفت تابستون میاد !!! چاره نبود و باید خودمون آستین بالا میزدیم ! ولی اونم چه کسایی !!! من که همه دست و پا و کمرم لق میزنه و کافیه یه کم کار کنم تا یکماه از درد کمر و زانو خوابم نبره و آرتین کون گشاد که کار نکردنش بهتر از کار کردنشه چون یک کار که میکنه صد تا کار درست میکنه و میزنه و میشکونه و خرابکاری و ... مگه اینکه یه نفر 24 ساعت بالا سرش باشه !
صبحانه رو که خوردیم دو تایی افتادیم تو جون آشپزخونه و جاهایی که دیروز مونده بود رو تمیز کردیم . منم اجاق گاز و یخچال و فریزر رو تمیز کردم و میز و صندلی ها رو واکس زدم و باقی ظرف و ظروف رو در آوردم و شستم و آرتین هم کاشی ها و سرامیک ها و شیشه ها رو دادم شست و همین چند تا کار کشید تا ظهر ! ظهر هم یه املت درست کردم و خوردیم و افتادیم تو جون هال و پذیرایی و جارو کشیدن ! فقط جارو کشیدن و تمیز کردن شیشه های پایین 3 ساعت و نیم طول کشید . پرده ها رو هم در آوردم و نصفشو خودم انداختم ماشین و باقی رو دادم آرتین برد داد خشکشویی !! وقتی برگشت و قبض 85 هزار تومنی خشکشویی رو داد دستم داشتم سکته میکردم !!!! 12 تا پرده 85 هزار تومن ؟؟؟؟؟؟؟ اگه میدونستم یکهفته هم طول میکشید همه رو خودم میشستم !!! کلی فحشش دادم که چرا بهم زنگ نزد و بعد هم به تلافیش یک لگن آب و تاید دادم دستش تا تمام کف خونه رو بشوره و من و مرتیکه هم رفتیم سراغ گردگیری کردن ! نمیدونم تهران در مسیر طوفان شن قرار داره یا چی که از لای در بسته هم اینهمه خاک و دوده میاد تو !!! 5 – 6 ماه بیشتر نگذشته بود و این وضع خونه بود !!! تار عنکبوت و عنکبوت های باغی درشت هم که خونه رو زینت داده بود و هر چند دقیقه جیغم میرفت هوا و آرتین با مگس کش می اومد و اینها رو میکشت و همچین هم ژست میگرفت انگار اژدها کشته !!!!
تا ساعت 8 شب هی میسابیدیم و تمیز میکردیم و آخر هم تموم نشد و دیگه داشتم میمردم و تمام مفصل های بدنم جیرجیر میکرد و آرتین بیچاره هم دست کمی از من نداشت ! لعنت به خونه بزرگ !!!!! انگلیس خیلی بد عادت شدم با اون خونه قفس . نمیدونم چی باعث میشه اینجا رو نفروشم و از شر این حمالی ها راحت بشم !!؟
برای شام زنگ زدیم پیتزا آوردن برامون و بعد هم رفتیم فرش ها رو باز کردیم و پهن کردیم . خوشبختانه پارچه ای که دور فرشها پیچیده بودیم باعث شده بود خاک توش نره و تمیز تمیز بود و فقط باقی مونده نفتالین ها رو جارو زدیم . خود تکون دادن 5 تخته فرش 12 متری کار حضرت فیل بود و جونمون در اومد تا اینا رو کشون کشون بردیم سر جاشون و باز کردیم و جارو زدیم !! بعد هم مبل و صندلی ها رو چیدیم و پایین تقریبن تموم شد بجز پرده ها . خودم 4 تا پرده ای رو که شسته بودم دادم آرتین آویزون کرد و باقی مونده که بگیریم و نصب کنیم . ولی همینم خیلی خوب بود و حسابی کار کردیم امروز . مونده اتاق مرتیکه و اتاق خواب خودم و اتاق مهمون و کتابخونه و اتاق کامپیوتر و سرویس های بالا که همین چند تا نزدیک یکهفته کار میبره مخصوصن کتابخونه که باید کل کتابها رو بیاریم بیرون و هوا بدیم تا کپک نزنن . البته خود باغ هم هست که باغبون باید بیارم و فردا وقت بشه میرم جمشیدیه و 2 تا از کارگرای فضای سبز رو میارم تا تمومش کنن و استخر هم که توش پر از لجن شده و هوا گرم بشه میشه پر از پشه و باید زود بدم تمیزش کنن و رنگش بزنن و بدم روشو بپوشونن ! با همین بارون امروز نزدیک 20 سانت آب توش جمع شده .
اونجا تو کانون ایرانیان یه خانمی بهم گفت میشه اینجا رو بعنوان گالری نقاشی یا موزه یا یه موسسه فرهنگی یا مرکز روانپزشکی یا موسسات تابعه بهزیستی در بیاری که هم به خونه و فضای سبزش آسیب نخوره و هم اینکه شما که نیستین از خونه مراقبت بشه و اقلن یه استفاده مفیدی بشه برد ازش ! اونجا زیاد راضی نبودم ولی حالا با این اوضاعی که امروز به سرم اومد , زده به سرم که قبول کنم و در عوض یه آپارتمان نقلی 200 – 300 متری همین نزدیکی ها بخرم و وقتهایی که میاییم ایران بریم اونجا و از این حمالی ها و تمیز کاریها و مصیبت ها راحت بشیم . بقول معروف هر که بامش بیش برفش بیشتر , حکایت منه !!!

در حاشیه :
- امروز اقلن 100 دفعه این تلفن زنگ خورد و هر کی فهمیده بود ما اومدیم زنگ میزد که تشریف دارین بیاییم عید دیدنی ؟؟؟؟؟ فحش خوار – مادر بود که تو دلم بهشون میدادم که اینا شعورشون نمیرسه از راه نرسیده میخوان بیان عید دیدنی ؟؟؟ آخر هم تلفن رو از پریز کشیدم !
- فکر کنم سازمان حمایت از حیوانات منو دار بزنه چون امروز نزدیک 200 تا عنکبوت گنده رو زدیم کشتیم !!! خونه حیاط دار این مصیبت ها رو داره ...
- قیمت بعضی از مواد غذایی دو برابر شدن تو این مدت . نون بربری خریدیم 170 تومن ! من بودم 120 تومن بود ! ماست کاله چکیده هم 2000 تومن خریدیم و قبلن 1600 بود . یک کیلو کالباس ژانبون هم شد 7500 تومن . 5200 بود ! گوجه فرنگی هم 600 تومن ! 300 تومن بود و بگیر برو تا آخر . سیزده که تموم بشه و قیمت بنزین رو گرون کنن تا 4 برابر هم فکر میکنم برسه !
- سرعت اینترنت یکی از فجیع ترین چیزهاییه که منو شدیدن آزار میده ! اونجا با سرعت یک گیگا بایت و Cable کار میکردم و حالا دارم با Dial Up کار میکنم و مثل کابوس میمونه برام !!!!!! فقط چک کردن ایمیلم 35 دقیقه طول کشید !!!! فیلتر هم جای خود هر چند برای من یکی فیلتر معنی نداره !! آنتی ویروس لپ تاپم که میخواد به روز بشه نیم ساعت طول میکشه در صورتیکه اونجا شاید یک ثانیه طول میکشید !!
- یکی از فجیع ترین مسائلی که باهاش درگیرم شیر های آب دستشویی هست که هی دستمو میبرم زیر شیر که آب بیاد و بعد دوزاریم میافته که باید شیر رو بپیچونم و خبری از این قرطی بازیها نیست و آب سرد و گرم شده برام معضل و ده دفعه تا الان دست و کونم سوخته !!!!!!
- نمیدونم چرا اینجا هواش اینطوریه که دائم احساس سکس بهم دست میده و حال عجیبی دارم و انگار یکی داره هی باهام ور میره !!! شاید هم بقول آرتین که میگه فصل بهار فصل جفتگیریه ... پناه بر خدا ..
- فارسی حرف زدنم افتضاح شده . وقتی میخوام چیزی بگم دو ساعت فکر میکنم تا لغت پیدا کنم . نه اینکه یادم رفته باشه ولی لغت های مشکل رو توی صحبت کردن فراموش کردم . بیشتر معادل ها رو . تازه خیر سرم دائم مینویسم ولی توی صحبت کردن خیلی اشکال پیدا کردم و شاید دلیلش این باشه که اونجا برای اینکه آرتین خنگ زودتر انگلیسی یاد بگیره دائم باهاش انگلیسی حرف میزدیم و فقط با مرتیکه فارسی حرف میزدم اونم نه کاملن !!
- کمی تا قسمتی حرکات بدنم کند شده و خیلی کم حرف شدم ! دلیل اینم نمیدونم چیه ؟!؟
- عطش شدیدی نسبت به موسیقی ایرانی پیدا کردم بطوریکه دیشب تو رختخواب آیپادم تو گوشم بود و با همون خوابیدم و امروز هم موقع کار کردن دائم ضبط روشن بود و هر چی خواننده بود رو دوره کردم و هنوزم عطش موسیقی ایرانی دارم و شدیدن بهم آرامش میده !!!!
- بابا از کیش زنگ زده که اگه منو میبری کاخ اعلیحضرت زیارت (!) بیام تهران دیدنت ؟؟ یاد سال گذشته نوروز افتادم که بردیمش کاخ نیاوران و با اونهمه مدالهایی که از شاه گرفته بود و به خودش آویزون کرده بود کم مونده بود بجای آثار باستانی و عتیقه بذارنش تو موزه و بعد هم جریان دعوا کردن و فحش دادنش به پاسدارها پیش اومد و ... بهش گفتم اصلن وقت ندارم ببرمت کاخ و نیایی بهتره !!!!! والا ! آقا کاخ نیاوران و سعدآباد شده براش امامزاده !!!!! مردم میرن امامزاده برای زیارت و و بابای ما میره کاخ زیارت !!

انگار زیادی حاشیه شد ! نکته آخر اینکه تک تک سلولهای بدنم درد میکنه و یه چیزی تو مایه های پرتاب شدن به لقا الله و اینا !!!!!



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001