فرياد بي صدا |
Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18 |
Tuesday, June 07, 2005
● این برادران بسیجی :
یکی میگفت زندگی تو ایران اگه پول داشته باشی مثل بهشت میمونه ! اما من دلایل خودمو دارم و میگم تو ایران گنج قارون هم داشته باشی بازم یه آدم بدبختی ! چون از همین هوای آلوده تنفس میکنی ! با همین مردم بی فرهنگ و حکومت خر نشانش " خمینی , خامنه ای , خاتمی " سر و کله میزنی ! سوار آخرین مدل هم باشی پشت همین ترافیک عمرت تلف میشه ! راسته و فیله و خاویار طلایی هم بخوری باز هم نمیدونی گوشت خر میخوری یا گوشت شتر و در نهایت یه وقت به خودت میایی که تو هم هیچ فرقی با همون جوادهای جنوب شهری نداری از نظر شرایط زندگی و حقوق شهروندی . فقط تفاوتی که بین تو و اونها هست اینه که تو بخاطر اینکه زیادی داری , شب خواب راحت نداری و بجای اینکه مثل اونها با اسافلت یه قل و دو قل بازی کنی , مشغولیات فقط از یک رنگ دیگه ست وگرنه هر دو ما سر و ته یک کرباسیم ! پس تو هم میشی فقط مرفه مثلن بی درد اسیر زندان طلایی که خودت کانون دردی : آقا دیروز عصر با خواهرم و دوست پسرم حاضر شدیم بریم منزل یکی از دوستان خواهرم که دعوتمون کرده بود برای شام . یه دسته گل خریدیم و راه افتادیم . تو اتوبان نزدیک شهرک غرب یه موتوری دنبالمون افتاد و هی چراغ میزد و با دست اشاره میکردن بزنم کنار . از تو آینه نگاهشون کردم و قیافه هاشون به همه چی شباهت داشت جز آدمیزاد . سر تا پا مشکی پوشیده بودن و 2 کیلو هم ریش از فک شون آویزون بود ! ترسیدم و سرعتمو زیاد کردم و از دستشون در رفتم . وارد شهرک غرب شدیم و رفتم به سمت خیابون ایران زمین . از کنار بازار گلستان که رد میشدیم چند تا پسر جوون و یه مشت دختر افتاده بودن تو جون هم و فحش میدادن به هم و کتک کاری میکردن و هیچ پلیسی هم نبود بیاد اینها رو جدا کنه و مردم هم فقط ایستاده بودن و معرکه گرفته بودن . گذشتم . وقتی پیچیدم به طرف زمین تنیس که خونه دوست خواهرم اونطرف ها بود ماشین افتاد تو یه چاله و اگه کمربند و کیسه هوا نداشتم مغرم توی شیشه ماشین پخش شده بود ! کیسه هوا باز شد و دماغم با اینکه آروم خورد بهش اما خون اومد . ماشینو زدم کنار و خواهرم هم یه دستمال برداشت و گرفت جلوی دماغم تا خونش بند بیاد . سرمو عقب گرفته بودم که یهو همون موتوری که تو اتوبان دنبالمون کرده بود جلومون سبز شد و سرنشین پشتیش پیاده شد و اومد طرفمون . - خواهر خدا بد نده کمک نمی خوایین ؟ حالا که میبینی بد داده ! - چرا به فرمان ایست ما توجه نکردین ؟ من فقط به فرمان ایست پلیس توجه میکنم ! - ما از بسیج پایگاه مقاومت ناحیه غرب تهران هستیم ! خب منو سنه نه ؟ - میخواستم چند تا سوال ازتون بپرسم ! وقتی اینو پرسید خون به مغرم هجوم آورد و آمپرم رفت بالا و دست خواهرمو از صورتم برداشتم و اومدم پیاده بشم که دوست پسرم دستمو کشید و در گوشم گفت : - باز آب روغن قاطی کردی ؟ بذار یه چیزی بدم بهشون گورشونو گم کنن ! ولم کن ببینم ! پیاده شدم و ایستادم جلوش حالا آرایش غلیظ و لباس باز و موهای بیرون و کلی مورد برای گیر دادن , حاضر و آماده . اونم که فکر نمیکرد با یه نردبون طرف باشه یه قدم رفت عقب و چشمهاشو انداخت کف اسفالت و دوباره سوالشو تکرار کرد : - خواهر میشه چند تا سوال ازتون بپرسم ؟ چیه برادر ؟ لابد بازم همون سوال همیشگی که این برادر تو ماشین من چیکار میکنه ؟ یا شاید میخوای بدونی این برادر چه نسبتی با من داره ؟ ها ؟ - خواهرم ما فقط به مردم خدمت میکنیم ! نه بابا ؟ اگه میخوای به مردم خدمت کنی اون خندق رو میبینی ؟ " با دستم گودال رو نشونش دادم " - اون که یه چاله ست خواهر ! پس میتونی با موتورت از اون چاله رد بشی تا بفهمی اون چاله ست یا خندق که من با ماشین افتادم توش , دماغم داغون شد و حالا تصور کن وقتی شماها با موتور میافتادین توش چون حین انجام وظیفه و خدمت به مردم (!) بوده شهید به حساب می اومدین و میرفین ور دل رهبر انقلابتون و خانوادتون هم کلی از شهادت شما سود میبرن .... + شیوا بس کن .... بشین تو ماشین صدات در نیاد ! خب حالا اگه میخوای به مردم خدمت کنی میری بجای گیر دادن به من و امثال من و دخالت تو کار خصوصی مردم یه بیل بر میداری و اون خندق رو پر میکنی که پیغمبر اسلام و یار جون جونیش , علی , هم کارگر و عمله بودن ! - استغفرالله ... خواهر اینطور حرف نزن معصیت داره !!! معصیت گیر دادن به مردم داره ! یه کار دیگه هم میتونی بکنی . اون پایین دم بازار گلستان چند نفر دارن به قصد کشت همدیگه رو میزنن و اگه همین حالا بجنبی و زود برسی اونجا میتونی تابوت چند تاشونو بگیری و ببری بهشت زهرا . خیلی هم خوش شانس باشی شاید از شهید شدنشون جلوگیری کنی . - خواهر خیلی تند میزی ! ببین برادر , عمر این پارتیزان بازیها تموم شده ! حالا اگه خیال کردین امروز شب قبر رهبر انقلابتونه و میتونین مردمو مثل اون زمانها سر کیسه کنین کور خوندین ! برو خدا روزیتو تو همون معقد امامت حواله کنه . بعد هم یه دسته پول از کیفم در آوردم و طوری گرفتم که ببینه و ادامه دادم : - حالا جدی میخوای خدمت کنی یا وقت خودم و خودتو تلف کنی ؟؟؟؟ فکر میکنم شما باید با ما به پایگاه بسیج بیایین تا بیشتر با هم صحبت کنیم . - ببین دیر اومدی ! من بیام اونجا نه تنها فرماندتو میخرم که پایگاهتونم میخرم و یه بلایی هم سر تو میارم که دیگه هوس این چریک بازیها به سرت نزنه ! اگر هم فکر میکنی پول خریدار نداره بسم الله ... لا اله الا الله .. پس حداقل میتونم که کارت ماشین رو ببینم ؟ - شما پلیس اداره راهنمایی و رانندگی هستی که میخواهی کارت ماشین منو ببینی ؟ نه خواهر ! - پس متاسفم . خداحافظ ! سوار ماشین شدم و با سرعت از جلوشون رد شدم و رفتیم خونه دوست خواهرم . وقتی رسیدیم پدرش اومد و بینیمو معاینه کرد و گفت چیزی نشده و خون هاشو تمیز کرد و یه پانسمان معمولی کرد و نشستیم صحبت کردن . پدرش هم به افتخار خواهرم یه شامپاین اتریشی عالی باز کرد و بعد هم شام آوردن و کلی زدیم و رقصیدیم و خوردیم و حسابی خوش گذشت . شب دوست پسرمو رسوندم خونه ش و خودمون برگشتیم به سمت خونه . تو اتوبان پارک وی یه گشت پلیس نگهمون داشت و اومد کنار ماشین . حالا من تا خرخره مشروب خوردم و لباسم هم ناجوره و آرایش و ... خواهرم هم بدتر از من ولو و از دم خونه دوستش خیال میکنه من مادرشم !!!!! مشخص بود طرف اومده فقط گیر بده و دشت شبانه ش رو بکنه و بره ! ازم گواهینامه خواست ! چشمام هیچی رو نمیدید و یه کارت از کیفم پیدا کردم و دادم دستش ! - خانم این کارت ماشینه ! گواهینامه لطفن ! یه کارت دیگه پیدا کردم و دادم بهش ! - خانم این کارت بیمه ست ! گواهینامه !!!!! بالاخره با هزار زور و زحمت گواهینامه رو پیدا کردم و دادم دستش ! نگاه کرد و داد بهم و گفت : بیا پایین در صندوق عقبو باز کن ! حالا بیا اینو درست کن !!!! درو باز کردم و با یه دستم جلوی مانتومو گرفتم و با دست دیگه م روسریمو جلوی دهنم گرفتم و تلو تلو خوران رفتم درو باز کردم و شروع کردن زیر و رو کردن صندوق عقب . دو تا بطری پلاستیکی نوشابه پیدا کرد که توشون آب ریخته بودم یکی برای شستشو و یکی هم با کمی الکل مخلوط بود برای ریختن توی شیشه شور ماشین . اولی رو باز کرد و بو کرد و درشو بست و دومی رو که بو کرد گفت : - این چیه ؟ عرقه ؟ آب و الکله برای شیشه ماشین ! - میتونی ثابت کنی ؟ آقا این آبه ! نصف شبی چرا اذیت میکنی ؟ راست میگی بخور تا بفهمی ! داشتم باهاش چونه میزدم که یهو دیدم خواهرم جیغش رفت هوا و یکیشون که رفته بود توی ماشین رو میگشت , پرت کرد بیرون و یارو هم افتاد بین درخت ها و ولو شد . فوری رفتم طرف یکی دیگه شون که رفته توی داشبورد و کیفم رو میگشت . تند تند رفتم کیفمو ازش گرفتم و گفتم : - به چه حقی به کیفم دست میزنی ؟ تو مامور راهنمایی هستی یا مفتشی ؟ دارم میگردم ببینم مورد داری یا نه ! - تو غلط میکنی کیف منو بگردی پدر سگ !!!!! بعد هم کیفمو بردم بالا و محکم کوبیدم تو سرش و اومدم سوار ماشین بشم و راه بیفتم یهو چشمم افتاد به جلوی لباسشون که اسمشون رو جیبشون نبود . یاد حرف یکی از دوستام افتادم که اینها با لباسهای دزدی میان و مردمو سر کیسه میکنن و یهو گفتم : - شما چرا اسمت روی لباست نیست ؟ من الان زنگ میزنم به 110 تا بیان اینجا و تکلیف شما رو مشخص کنن !!!! آقا این حرف که از دهنم در اومد و موبایلمو در آوردم هر 4 تاشون پریدن توی ماشین و غیب شدن !!!!! تمام دست و پاهام داشت میلرزید و چند دقیقه ای نشستم تا کمی حالم جا اومد و راه افتادیم رفتیم خونه ! به همین سادگی شب ما رو به گند کشیدن ! حالا پول به چه درد من میخوره تو این خراب شده ؟؟؟؟ بیخود نیست که میگن پول خوشبختی نمیاره ! نوشته شده در ساعت 12:19 AM توسط No One
........................................................................................
|
سایت ها My Community سايت هاي خبري
دوستان Design By Shiva © 2001 |