فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Sunday, June 12, 2005
احساس جوانی :

صبح نشسته بودم داشتم با یکی از اون پرونده های عجیب و غریب سر و کله میزدم که یهو در باز شد و منشی سربازم وحشت زده پرید تو و درو پشت سرش 3 قفله کرد و اومد جلو و گفت :
- خانم اگه میشه بیایین یه خانمی رو آوردن یه کم نا آرومی میکنه !!!!
همینطور هاج و واج به قیافه و رفتارش نگاه میکردم که سر و کله ش خیس عرق بود و روی صورتش هم جای چنگول دیده میشده و ازش داشت خون میاومد و بی اختیار زدم زیر خنده :
- چیکار با خودت کردی ؟؟؟؟ این چه سر و وضعیه ؟
هیچی ! ما که نکردیم اون خانمومه کرد .
- کدوم ؟
همون که بیرونه !
بلند شدم رفتم درو باز کردم ببینم این کی بوده این بلا رو سر این بدبخت آورده که چشمم افتاد به یه زن از این سانتی مانتال های تازه به دوران رسیده که ادای آدمهای کلاس بالا رو در میارن و فرهنگشون جنوب شهریه ! معمولن باید با این آدمها به زبون کوفتمان صحبت کرد یا دقیقن چیزی شبیه به خودشون وگرنه هر چقدر نرمش نشون بدی بیشتر دور میگیرن :
- کدوم پدر سگی دست رو منشی من بلند کرده ؟
من !!! حرفی بود ؟
پرونده ای که دستم بود و دست کمی از شاهنامه نداشت بلند کردم و محکم کوبیدم تو فرق سرش که پخش زمین شد و گفتم :
یه بار دیگه از این لات بازیها در بیاری از همین بالا پرتت میکنم پایین ! حالا مثل آدم میشینی تا نوبتت بشه !!!! بعد هم سر مراقبش داد کشیدم که برای چی دستبندشو باز کردی و اونم تند دستبندشو بست و همین شد که مثل موش رفت پشت زنهای دیگه و نشستن رو صندلی ! اومدم تو و رو کردم به سربازه و گفتم :
- خاک بر سرت , کچل بدبخت ! از یه زن کتک خوردی ؟ اونم این پتی یاره ؟ حالا چی بهش گفتی این بلا رو سرت آورد ؟
خانم بهش گفتیم وسط راهرو واینستا اونم عصبانی شد ..
- غلط میکنه رو تو دست بلند کنه ! همون موقع میرفتی پایین به حراست اطلاع میدادی ! خودت پخمه ای ! حالا بیا بشین اینحا صورتتو تمیز کنم !
اومد نشست و از تو داروخونه دیواری بتادین برداشتم و ریختم روی کلینکس و جای زخمشو تمیز کردم و بعد هم هزار تومن بهش دادم بره بستنی بخوره و چند نخ هم سیگار برای من بگیره و بیاد .
" آقا این سربازه رو من اینقدر دوست دارم که حد نداره . با اینکه گاهی سر به سرش میذارم و حالشو میگیرم , که اونم فقط بخاطر مرد بودنشه , اما اون کله کچل و لهجه دهاتیش و کارهای ابلهانه ش منو کشته و عاشقشم . هر وقت هم دستم میاد کلی بهش کمک میکنم و هواشو دارم . فقط عزا گرفتم وقتی این سربازیش تموم بشه و بره , چه جونوری رو بجاش میفرستن ؟ "
یکی دو ساعت بعد بود که در باز شد و همون زنیکه پتی یاره با مراقبش اومدن تو . اصلن تحویل نگرفتم و یه ده دقیقه ای سرپا نگهشون داشتم تا آخر خودش به زبون اومد و گفت میشه بشینم ؟ اشاره کردم و نشست و مراقبشو فرستادم بیرون . پرونده ش خیلی جالب بود . شوهرش از دستش شکایت کرده بود که زنش بهش خیانت کرده ! اما نوع خیانتش با همه زنهای دیگه متفاوت بود . توی پرونده نوشته بود که این خانم با دوستهای پسر 17 ساله ش رابطه جنسی برقرار میکنه و اونها رو به بهانه ای میاره خونه ش و خلاصه کلی فیض میبره از اونها ! پشت سر شکایت شوهرش هم نزدیک 30 تا شکایت والدین اون پسرها دیده میشد که از این زنه بخاطر گول زدن پسرهاشون شکایت کرده بودن !! هاها . هی میخوندم و چشمهام 4 تا میشد که با چه جانوری روبرو شدم !! آدم چه چیزها که نمی بینه :
- تو خجالت نمیکشی با پسرهای 20 سال کوچکتر از خودت رابطه جنسی برقرار میکردی ؟
نه ! چرا باید خجالت بکشم ؟ خیلی هم حال میکردم !!!!!!!
- پدر سگ ! تو با این سنت ... سنت چقدر بود ؟ آها .. 45 سال میرفتی با پسرهای 16 - 17 ساله همخوابه میشدی تازه میگی چرا خجالت بکشم ؟
از شوهرم متنفرم .
- شوهرت به جهنم ! فکر آبروی پسرتو نکردی که با دوستای اون رابطه میگرفتی ؟ اصلن انگیزت چی بود از این کارا ؟
هیچی ! یه دفعه پسرم دوستاشو دعوت کرده بود خونه . منم داشتم از دوستاش پذیرایی میکردم که حس کردم چقدر همشون سر زنده و باحالن و حرفهای خوبی میزنن و هی میخندن . منم اونا رو با شوهر ک ... کشم مقایسه کردم دیدم از وقتی عروسی کردم این لندهور جز فحش و تحقیر چیزی برام نداشته و از زندگیم هیچی نفهمیدم ! برای همین تصمیم گرفتم با این پسرها دوست بشم و هر بار هم که یکیشون می اومد اینجا پسرمو به یه بهانه میفرستادم خرید و با پسره می افتادیم رو هم یا تو یه فرصت بهش میگفتم بیاد اینجا یا بهم زنگ بزنه . از اون موقع هم کلی احساس جوونی میکنم .
- اصلن حق هم با تو بود , خودت خجالت نکشیدی ؟
برو بابا دلت خوشه . همشون از خداشونم بود .
- آخه من با تو چیکار کنم ؟ ایران نباشه خارج از کشور هم این کاری که تو کردی جرمه و مجازاتش خیلی سنگینه ! حالا شوهرت رضایت نده میگیرن سنگسارت میکنن ! فکرشو کردی ؟ حالا اونم به جهنم رضایت اونو میتونم بگیرم ! این 30 تا شاکی رو چیکار میکنی ؟ ها ؟
من چه میدونم !؟!
- خب منم نمیدونم واقعن با 30 تا شاکی پرونده تو باید چطوری کنار بیام . 80 تا شلاق که رو شاخته اون هیچ ! تعزیر هم نداری که بخری . اینا هم رضایت ندن که اینطوریکه من میبینم نمیدن , یه 10 سالی باید آب خنک بخوری . تازه تونستی از چندتاشون رضایت بگیری , فقط یکیشون رضایت نده بازم کارت لنگه . حالا تو میگی من چیکار کنم ؟
هیچی میرم زندان . میگن جای باحالیه !
- آره خیلی باحاله . بلند شو برو بیرون که تو یکی آدم بشو نیستی . احضاریه میفرستم برای شوهرت رضایتشو میگیرم تو هم یه 10 سالی وقت داری خوب فکر کنی که از راه به در کردن پسرهای جوون بهتر بود یا اینکه میرفتی فاحشه میشدی !
اتفاقن همین تصمیمم گرفتم ولی بعد دیدم بهانه برای طلاق از شوهرم ندارم و اونم منو طلاق بده نیست .
- خاک بر سرت ! فرار میکردی از خونه شوهرت بیشتر شرف داشت تا با پسرهای معصوم این کارو بکنی . خانم .... بیا ایشونو ببر بیرون !

وقتی رفت بیرون باقی پرونده ها رو فرستادم بایگانی و زدم بیرون . حالم بد شده بود . تو تمام راه به این زنه فکر میکردم که چه انگیزه ای باعث شده بود این کارو بکنه . حالا یه زن بیوه بود و شوهر نداشت یه چیزی . اما یه زن شوهر دار و مادر 2 تا بچه نوجوون وقتی این کارو بکنه چه اسمی میشه روش گذاشت ؟ هوس ؟ فاحشگی ؟ حماقت ؟ خیانت ؟ دلم برای پسرش سوخت که بین دوستانش چطور میتونه ظاهر بشه ...
..
..
ریشه این مسائل رو باید در دوران نوجوانی افراد و نوع انتخاب همسر و شوهر پیدا کرد . ازدواج های تحمیلی یا همراه با عشقی سوزان و از روی هوس های زودگذر نتیجه ای جز این ندارن . بقول معروف که میگن باید عاقلانه ازدواج کرد و عاشقانه زندگی , حکایت ما ست . وقتی پیوند زناشویی از روی عشق و با شناخت کامل نباشه و بیشتر جوانب سنجیده نشه , نتیجه ش جز این نمیتونه باشه . وگرنه زن و مردی که در کانون خانواده ش از هر نظر چه روحی چه جنسی چه مالی چه عاطفی ارضاء بشه , چه دلیلی میتونه برای خیانت نسبت به شریکش داشته باشه جز حماقت محض یا هوس ؟



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001