فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Thursday, May 19, 2005
آمادگی انتخاباتی :

امروز تو اداره نشسته بودم و داشتم با چند تا پرونده کشتی میگرفتم و سر و کله میزدم که یهو در باز شد و زنیکه انجمن اسلامی و حاج آغا پیش نماز اداره اومدن تو و بدون تعارف نشستن و شروع کردن به مقدمه چینی و آسمون ریسمون بافتن . بعد از اراجیف معموله رفتن سر اصل مطلب که :
- امیدواریم که شما هم در انتخابات پر شکوه شرکت نمایید ؟
بله . حتمن . من همون اول وقت صبحانه نخورده و ناشتا میخوام برم رای بدم !
- ما همگی بر این باور هستیم که آغای دکتر معین بهترین کاندیدا هستند برای ریاست جمهوری و گفتیم به تمام کارمندان رده بالا حضورن اطلاع دهیم که به ایشان حتمن رای بدهند و به زیر دستان خود هم ایشان را معرفی نمایند تا بلکه آغا امام زمان فرجی نمایند و ایشان انتخاب شوند .
چشم هر چی شما بگین ولی اینطوری فکر نمیکنین این انتخابات از حالت آزاد خارج میشه و جناحی میشه ؟؟؟؟
- نه خانم ... ما همگی عضو یک نهاد هستیم و من و شما نداریم ... به هر حال ایشان به نظر ما بیشتر از دیگران صلاحیت پست ریاست جمهوری را دارند !

بعد از رفتنشون رو کردم به منشی سربازم و گفتم :
- تو هم میخوای رای بدی ؟
آره ... گفتن اگه رای بدیم از خدمتمون کم میکنن !
- آها صحیح . حالا چقدر میخوان از خدمتتون کم کنن ؟
گفتن یکماه !
- خاک تو سرت ! وطن فروش ! بدبخت ! بی سواد ! مشنگ ! پوفیوز ! گدا گشنه ! آخه یکماه چه دردی از تو دوا میکنه کچل ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
ببخشید ... ولی خانم یکماه زودتر میریم دهمون . دلمون برای خانواده تنگ شده !
- غلط میکنی بری رای بدی ! شورتتو پرچم ابوالفضل میکنم اگه بفهمم رای دادی و همون فرداش شناسنامه ت رو نگاه کنم اگه مهر توش باشه برات هفشده تا توبیخی مینویسم که عوض یکماه , یکسال اضافه خدمت بخوری ! فهمیدی ؟؟؟؟؟؟
آخه خانم ...
- آخه و مرگ پدر سگ !!! رای بدی باباتو جلوی چشمات زنده زنده میسوزونم ! فهمیدی ؟
آخه خانم شما که الان خودتون گفتین میخواین برین رای بدین ....
- من گور رهبر میخندم برم رای بدم ! آخه آدم حسابی من و رای دادن ؟ منظورم این بود که ناشتا میخوام برم توالت و مثانه و روده هامو خالی کنم و اینطوری خواهریمو با انقلاب و رهبر ثابت کنم !!!!!! حالا هم کارتو بکن ...

موقع ناهار توی سالن غذاخوری رئیس قسمت اومد پیشم نشست و شروع کرد حرف زدن که :
- شنیدی اگه به دکتر معین رای بدیم بهمون پاداش میدن ؟
نه بابا ؟! حالا چقدری میدن ؟
- 15 هزار تومن .
تو اینقدر بدبخت شدی که میخوای خودتو برای 15 تومن بفروشی ؟ اگه بری جلوی همین عمله جوادا لنگاتو هوا کنی تا ترتیبتو بدن 4 برابر این , پول گیرت میاد و شرف داره به اینکه بری رای بدی ! پاشو برو از جلوی چشمم کنار که اشتهام کور شد .. پاشو برو ...
- حالا چرا عصبانی میشی ... ما که وضعمون مثل تو خوب نیست که تفریحی میای کار میکنی ... راستش من خیلی به این پول احتیاج دارم و کلی قسط باید بدم ...
بسه بسه ... باز ننه من غریبیشو آورد واسه من ! از اول بگو پول میخوام ! حالا چقدر میخوای ؟
- یه پنجاه تومن اگه بهم بدی خیلی ممنون میشم ... ماهی ده تومن بهت میدم !!!
ولخرجی نکن ... هنوز سری قبل که ازم پول قرض گرفتی رو ندادی اینم میشه قرض الپس نده ولی تو رای نده من همه رو میبخشم بهت .... بعد هم کیفمو باز کردم و دسته چکمو برداشتم و 50 تومن براش نوشتم ولی تاریخ و امضا نزدم و دادم دستش و گفتم : فردای روز انتخابات شناسنامه ت رو نگاه میکنم اگه رای داده باشی از امضا خبری نیست !!!!!! حالا برو !

بعد از ناهار زنگ زدم به دوستم که تو بخش اطلاعات و سرویس ها کار میکنه و گفتم :
- تو که دیگه نمیخوای بری رای بدی ؟
چرا ! وظیفه ملیه !
- گمشو ! اگه بفهمم رای دادی دیگه تا آخر عمرم باهات حرف نمیزنم !
هاها .. شوخی کردم ! مگه خلم برای 15 تومن برم رای بدم ! تو چی ؟ خاج آقا گفته میخوای بالش پتو ببری دم صندوق رای تا اولین نفر تو ایران باشی که رای بدی ؟
- آره شب ش میخوام لوبیا بخورم با یه پارچ آب و یه لیوان هم روغن کرچک تا کله صبح اولین نفری باشم که در یک اقدام نمادین برینم به جمهوری اسهالی !!!!!!!!

بعد از خداحافظی گوشی رو قطع کردم و چون کاری نبود از کیفم لاکمو در آوردم و مشغول لاک زدن پاهام شدم . منشیه هم مثلا داشت روزنامه میخوند ولی تمام حواسش به پاهای من بود و مشخص بود تو چه خیالاتی فرو رفته ! اینطور وقتها مردهای هیز رو باید فقط یه جور آدم کرد و یهو بهش گفتم :
- بلند شو وایسا ببینم !!!!!
من ؟؟؟ چرا ؟... میشه یکم صبر کنین ؟؟؟
خاک بر سرت ! صد دفعه بهت گفتم برو یه دوست دختر بگیر و بکوبش زمین که مثل این اُمُلا با دیدن یه پا ... دیوونه !!!!!! حالا هم نمیخواد خیر سرت بلند بشی .. فقط آدم شو !
رفتم سراغ اون یکی پام که یهو در باز شد و حاج آغای انجمن اسلامی پیداش شد و تا چشمش افتاد به بند و بساط لاک و پاهای بی جورابم , چشمهاش 4 تا شد و فوری رفت بیرون و درو بست و اینبار در زد ! پاهامو آوردم از رو میز پایین و گذاشتم رو کفشم و گفتم بفرمایین ! تا اومد تو سرش هوار کشیدم که :
- مگه به شما یاد ندادن در بزنین ؟ فقط تو زندگی روی 3 بار دولا راست شدن یاد گرفتین و این شد شخصیت و ادب و فرهنگ ؟؟؟؟؟
بله ؟؟؟؟؟؟
- بله و مرگ ! شاید من لخت بود ! شما نباید در میزدی ؟
ببخشید خواهر ... خواستم بیایم بهتان تبریک بگویم که به نمایندگی از همه ما میخواهید اول صبح بروید رای بدهید !!!!!
- من قبر ... عحب گیری کردما !!!!! کی اینو گفته ؟
در تمام اداره صحبت شماست ! احسنتم ...
- آها که اینطور ... خب ممنون از تبریکتون . حالا بفرمایین !!!!!!!!!

وقتی رفت , سربازه رو صدا کردم و کمی بهش پول دادم که بره از قنادی روبروی اداره 5 کیلو شیرینی بخره و بعد هم اسم یه داروی ملین قوی رو نوشتم رو کاغذ که از داروخونه هم اونو بگیره و بیاره ! وقتی همه رو آورد درو قفل کردم و در جعبه شیرینی ها رو باز کردم و لای تمام شیرینی ها رو پر از این پودر کارکن کردم و بعد هم جعبه رو دادم دست سربازه و گفتم :
- میری از طبقه پایین از همون دم در از حاج آغا حراستی شروع میکنی و شیرینی بهشون میدی و میری تا بالا اتاق انجمن اسلامی . سر راهت هم مردم رو نگاه میکنی ! هر کی چادر سرش بود یا ریش داشت بهش شیرینی تعارف میکنی , خودت هم نمیخوری ! اگه بخوری تا فردا صبح توی مستراحی !!!! به اون رفقای گدا کشنه ت هم نمیدی . گناه دارن بعدن پول میدم بری برای اونا جدا شیرینی بگیری . حالا برو ببینم .
چشم خانم !

سربازه رفت و ده دقیقه بعد پیداش شد با جعبه خالی و قیافه ناراحت !
- ها ؟ چی شده ؟ باز که ناوگان هات پنچر شدن ! چه گندی بالا آوردی ؟
هیچی خانم وقتی به حاج آغا حراستی دادم دم در دو تا از بچه ها هم دو تا شیرینی به زور برداشتن خوردن !
- خاک تو سر ! پپه ! آخه به تو هم میگن مرد ؟ ببو ! خب بگو ببینم به همه کسایی که گفته بودم شیرینی دادی ؟
بله خانم . از دم در هر کی که ریش داشت یا چادر سر کرده بود بهش شیرینی تعارف ردیم ! حتا به دوستتون هم دادیم , خانم سازشی طبقه چهارم !
پدر سگ ! من که گفتم فقط به کیا بدی چرا به اون دادی ؟؟؟؟؟؟
فوری گوشی رو برداشتم و زنگ زدم به اتاق دوستم ! تا الو گفت , گفتم :
- ببینم شیرینی رو خوردی یا نه ؟
نه هنوز نخوردم گفتم برام چایی بیارم با اون بخورم !
- نخوری ها ! ویلا تا فردا تر میافتی !
چرا ؟
- چیزه ! شیرینیش مسمومه ! نخور !
تو از کجا میدونی ؟
- پاشو بیا پایین برات بگم . هیچی هم به کسی نگی ها . شیرینیتم بده به آبدارچی اداره تا یاد بگیره بجای چایی آبزیپو درست نکنه !

چند دقیقه بعد اومد و وقتی جریان رو براش گفتم غش کرد از خنده ! بعد هم جل و پلاسمو جمع کردم و به سربازه هم کلی سفارش کردم که به روی خودش هیچی نیاره که چی شد و چی نشد و با هم زودتر رفتیم خونه .
..
..
به این میگن یه شب بیاد ماندنی ! اگه سیانور هم میفروختن حتمن از اون استفاده میکردم !!!!!



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001