فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, May 07, 2005
ما مردم مقلدی هستیم :

هیچ دقت کردین چقدر ما آدم ها موجودات مقلد و ابلهی هستیم ؟ ادعا میکنیم آدمهای آزاده ای هستیم اما تمام زندگی ما در چنبره بایدها و نبایدها و هنجارهای مسخره و دموده جوامع دیگه گره خورده و همگی اسیر زندگی ای هستیم که ازش دل خون داریم ولی با اینهمه چقدر احمقانه باز هم به این زندگی کسالت بار ادامه میدیم چون باور کردیم زندگی فقط یک مسیر داره و اون هم مسیریه که دیگران رفتن و بجز اون یعنی سیاهی و گمراهی و تاریکی و نابودی . همه ما شناخت از خود رو گذاشتیم کنار و چسبیدم به اینکه دیگران میگن چی خوبه یا چی بده و فقط طبق اون اصول و عقاید و رسوم رفتار میکنیم و ادعامون هم میشه ما انسانهای آزادی هستیم و برای خودمون زندگی میکنیم . زهی خیال باطل که همه سر و ته یک کرباسیم :

آزادی معنیش چیه ؟ تقلید معنیش چیه ؟ به اینها فکر کردین ؟ همه اینها یعنی خود بودن و غیر خود بودن یعنی مقلد بودن . یعنی طوطی وار رفتار و عادت های دیگران رو تکرار کردن . یک مثال ساده میزنم :
! وقتی که میری به یک رستوران با دوست پسرت و طبق اصول امروزی و قرطی بازیهای مد شده , باید یه غذای شیک با اسمی سانتی مانتال غربی انتخاب کنی که حتا معنیش رو هم نمیدونی , اما بگیری و بجای این انتخاب اجق وجق مطابق دل خودت عمل کنی و سفارش چلوکباب کوبیده با دوغ و پیاز و ماست موسیر بدی و پشت سرش 2 تا آروغ هم بزنی و کلی حال کنی , حالا تو آدم آزادی هستی یا اون دختری که دلش چلوکباب میخواد اما برای رعایت کلاس , پا روی دل خودش میذاره و یک غذای مد روز سفارش میده !!!!! یا اون دختری که دلش پیاز میخواد از ترس اینکه مبادا دهنش بو بگیره لب به پیاز نمیزنه ؟
آزادی یعنی این . یعنی شروع کردن از کوچکترین و بی اهمیت ترین جزئیات زندگی ! هوس هایی مثل خوردن . مثل خوابیدن . مثل سکس . وقتی ما نتونیم روی این عقاید بی ارزش که اثر مستقیم روی جسم و روح ما میذارن کنترلی داشته باشیم , چطور میخواهیم بعنوان نمونه جلوی موانع آزادی در اشلی بزرگتر مثل حکومت فاشیستی اسلامی و ملایان و ارتجاع سیاه موجود در جامعه مون بایستیم و فریاد استقلال و آزادی سر بدیم ؟؟؟؟؟ همه ما مدعیانی هستیم که در داخل خودمون یک دیکتاتوری بزرگ ساختیم و روحمون رو به اسارت کشیدیم !!!!!!!

دیروز وقتی از منزل دوستم به سمت خونه بر میگشتم سر راه به میدون هفت حوض رسیدم و چشمم افتاد به داخل میدون که سرتاسرش رو گل های میخک کاشته بودن و فوق العاده زیبا بود . ماشین رو پارک کردم و رفتم وسط میدون و جلوی چشم 100 نفر آدم از تو کیفم یه چاقوی کوچیک در آوردم و تمام گلهای میدون رو چیدم و بعد هم همون وسط چمنها نشستم و با دقت و وسواس زیاد برگهاشون رو جدا کردم و ساقه هاشونو مرتب و یک اندازه کردم و بعد هم با حوصله همه رو دسته کردم و اومدم نشستم توی ماشین و کلی هم لذت بردم از این کارم که 120 تا گل چیدم . بعد هم سر راه همه رو بردم دادم به خاله م و دلشو کلی شاد کردم .
حالا اگه شما بودین میگفتین : وای .. مردم چی میگن ؟ اگه منو دوست و آشنا و فامیل ببینه چی میگه ؟ حالا مسخره م کنن چی ؟ به بیضه های نداشته رهبر انقلاب !!!!! والا .

شاید بگین چرا به اموال عمومی تعرض کردم و حق مردم رو چیدم ؟ اما باور کنین حتا 5 نفر آدم هم به این گلها نگاه نمیکردن و نمیکنن و 5 روز دیگه هم همشون خشک میشدن و نابود میشدن اما دلی که با این گلها شاد شده تا ابد یاد و خاطره ش باقی میمونه ! حقیقت محض اینه که من نه چیزی شنیدم و نه کسی رو دیدم . فقط زیبایی گلها منو مسخ کرد و فوری رفتم و همه رو چیدم و خیال خودمو راحت کردم . این یعنی اینکه با اما و اگر و خواب و خیال چیزی بوجود نمیاد چون حقیقت همیشه حقیقته و اونهم اینه که من گل دوست داشتم پس رفتم چیدم و یک ابتکار به خرج دادم ...

به موضوع دیگه ای اشاره میکنم :
آقا ما یاد گرفتیم از احساسات خودمون هم فرار کنیم در زندگی . اما برای چی ؟ چون زنی و همه میگن خیلی کارها برای زنها حرومه و گناهه و زشته ؟ یا چون مردی و غرور داری ؟ تف به همه این بایدها :

ما فقط یاد گرفتیم سعی کنیم اونی باشیم که دیگران میخوان و چرا ؟ چرا من بعنوان یک زن نباید و چرا زن نباید موتور سوار بشه ؟ کامیون سوار بشه ؟ یا اگر هم بشه اسلام به خطر می افته ؟ چرا نمیتونم کارهایی رو انجام بدم که مردها انجام میدن ؟ چون مثلن اون کار مردونه ست و این کار زنونه ؟
من بیشتر وقتها ادکلن مردونه به خودم میزنم اون هم از انواع گرون قیمتش و گاه تا 140 هزار تومن هم براش پول میدم و ککم هم نمیگزه و خیلی هم حال میکنم با بوی ادکلن مردونه چون مردها ادکلن مردونه میزنن که زنها خوششون بیاد و منم میزنم که خودم خوشم بیاد چون من یک زنم ! بعد هم چون به نظر من ادکلن مردونه رو برای مردها ساختن و مردها هم از بوش خوششون میاد , منم بعنوان یک زن , بویی میدم که یک مرد ازش خوشش بیاد و وقتی منو میبوسه لذت ببره از بوی من .

- گاهی که پارک میرم و آب میبینم یهو هوس میکنم کفش هامو در بیارم و پاچه های شلوارمو لا بزنم و جفت پا بپرم وسط آب و کلی کیف کنم . یا روی چمن ها غلت بزنم و مشت مشت بکنمشون و از بوی تازگیشون مست بشم مثل الاغی که از بوی علف سرمست میشه و یا عربده بکشم و جیغ بزنم و خودمو خالی کنم ! چرا که نه ؟ بهم میخندن ؟ باور کنین خیلی باهام حال میکنن و تا حالا به خاطر این به اصطلاح دیوونه بازی هام هرگز مسخره نشدم و کسی بهم نخندیده . شاید هم بخندن اما تو دلشون هم خوششون میاد که من خودم هستم . مثل همون وقتی که رفتم بالای پل هوایی و یه تف درشت انداختم رو شیشه یه ماشین و اگر شلوار پام نبود مطمئن بودم ایستاده هم میشاشیدم رو سر ماشینها ! خیلی هم حال کردم از این کارم . چون من ادا در نیاوردم و فقط خودم بودم و احساسم رو بروز دادم . اما تو اگه از این کارها خوشت نیاد و بخواهی ادای منو در بیاری که مثلن دیگران بهت بگن چقدر باخالی , مطمئن باش همه مچلت میکنن .
تو وقتی کارت ایراد داره که خودت نباشی و بخواهی ادا در بیاری . جامعه با افرادی که مقلد هستن و ادا در میارن و تظاهر میکنن , خیلی بی رحمه و این افراد رو انگشت نما میکنه . اما وقتی تو خودت باشی همه باحات حال میکنن .
من گاهی اوقات دوست دارم لخت باشم . اونهم تو خونه خودم . این به کسی چه مربوطه ؟ برای همین هم هست که تمام همسایه ها چشم دیدن منو ندارن چون تو خونه خودم یهو میبینی بلوزم رو در میارم و میرم میشینم درست وسط محوطه و کتاب میخونم یا از وزش باد و برخوردش با تنم لذت میبرم . حالا اگه من مرد بودم , کسی رغبت میکرد حتا به من نگاه کنه ؟ تا چه برسه به اینکه بخواد منو محکوم هم بکنه ؟؟؟؟ آیا جنسیت اینقدر در زندگی ما تغییر و محدودیت ایجاد میکنه و حصارهای آزادی رو برای ما بلندتر میکنه ؟؟ درست مثل همین حکومت کذایی سکسلامی که اومده به توئه زن گفته سرت حجاب بذار چون منه آخوند مادر صلواتی با دیدن تو ایمانم به FUCK میره .

- در موارد جنسی :
من خیلی دوست دارم با این خانم یا این خانم رابطه جنسی داشته باشم و صادقانه هم احساسم رو به خودش گفتم و اگه روزی قبول کنه اینکارو میکنم و شوخی هم نمیکنم . لزبین هم نیستم چون از مردها هم خوشم میاد ولی از این خانم هم خوشم میاد و همینطوری نسبت بهش احساس خیلی خوبی دارم . حالا هر کی هر چی میخواد بگه . برام مهم نیست و این احساس منه و صادفانه اونو میگم . من این احساس رو دارم و اینطوری راحتم و این منو ارضا میکنه . و حالا تو بعنوان یک زن !!!!
چرا باید همیشه منتظر این باشی که یک مرد بهت پیشنهاد سکس بده ؟ چرا همیشه باید تو رو انتخاب کنن ؟ چرا تو نباید کسی رو انتخاب کنی ؟ چرا برای خودت بد میدونی که به کسی بگی من دوست دارم با من سکس داشته باشی ؟ مثل حکایت اون جوک :
" از خانمی میپرسن از کجا میفهمی که آغاتون میخواد باهاتون سانفرانسیسکو بره ؟ میگه اینطور مواقع آغامون سوت میزنه و میفهمم که کارم داره "

" چند وقت قبل از یکی از همکارام خوشم اومده بود و همینطوری نسبت بهش یه حس خوبی پیدا کرده بودم و این تصور هر روز با دیدنش بیشتر و بیشتر میشد و برام یک درگیری ذهنی ایجاد کرده بود و نیمی از انرژی منو میگرفت و دلم میخواست باهاش رابطه جنسی داشته باشم . حالا طرف نه قیافه خاصی داشت نه چیزی که به چشم بیاد و مهم باشه و یه آدم معمولی بود و یه کارمند جزء که وضعش هم چندان خوب نبود . وای من عاشقش شده بودم و آخر هم یکروز رفتم پیشش و بهش گفتم حاضرم 50 هزار تومن بهت بدم با من سکس داشته باشی !!!!! باور کنین یک هفته تب کرده بود ! بعد از یکهفته دوباره رفتم پیشش و خواسته م رو تکرار کردم و قبول کرد . 50 تومن رو گرفت و منم به وصالش رسیدم و کیفمو کردم و نتیجه این شد که این آقا با اون 50 هزار تومن تونست کمی از غقب موندگی های زندگیشو جبران کنه و منهم درگیری ذهنیم از بین رفت و مثل آدم نشستم دوباره سر زندگیم !!!!! حالا تو بودی میگفتی زن فاحشه هم نمیره به یه مرد پول بده که بیاد ترتیبشو بده !!!! حالا مگه مهمه ؟؟؟ مگه این فقط مرد ها هستن که هر وقت اسافلشون سیخ میشه , باید برن به زنی پول بدن تا یه حالی بهشون بده ؟؟؟؟؟

- یا همین شما مردهای احمق که هر وقت چشمتون به زن و دختری می افته که عاشق یک پسر شدن و یا از پسری خوششون میاد یا برای پسری دست افشانی میکنن , فوری بهشون این آرم رو میچسبونین که :
- هه !!! ترشیده رو نگاه کن , دنبال شوهر میگرده !!!
خاک تو سرتون ! تازه این دنبال شوهر گشتن ایراد داره مگه ؟ به نظر من اون زنهایی که منتظر میشن تا مردها اونها رو مثل " بُز گر " انتخاب کنن و بیان خواستگاریشون , کار اونها ایراد داره و هیچ هویت و اراده ای از خودشون ندارن و مثل برده و کنیز میمونن که خریدار با جیب پر از پول و وعده مهریه سنگین میاد بخرشون و بعد هم طبیعیه که باید هم ازشون انتظار کلفتی داشته باشه !!!!!! ولی زن یا دختری که خودش مرد زندگیش رو انتخاب میکنه و باهاش به توافق میرسه و مهریه هم نمیخواد و در قبالش حق طلاق از مرد رو میخواد , اون زن آزاده و به خودش و احساسش احترام میذاره و برای خودش ارزش قائله !
من خیلی وقتها دوست دارم شبها ساعت 2 نصف شب گیتارمو بردارم و برم ته باغ رو زمین بشینم و یه شمع هم روشن کنم و سیگار هم گوشه لبم بذارم و گیلاس گیلاس شراب ناب محمدی پر کنم و بخورم و هی بنوازم و برم تو حس و بعد که سیگارم تموم شد و حسابی مست شدم و تمام تنم گر گرفت , بالا تنم رو لخت کنم و بزنم زیر آواز و اونقدر بخونم تا شمع به آخرش برسه و این برای من لذت بی نظیری به همراه میاره . حالا میخوان بگن صدات مثل موتور تراکتور میمونه یا خل و مجنونی که نصف شب میری مطربی میکنی و عیاشی و ... , خب بذار بگن ! وقتی من اینطوری حال میکنم و اینطوری راضیم و حس خوبی بهم دست میده , مگه دیوونم برای خوشی و راحتی دل مردم به حرف اونها گوش بدم ؟

و قسمت مهم تر نیازها :
چرا فکر میکنی همیشه این تو هستی که مورد نیاز دیگران باید قرار بگیری ؟ خیلی از زنها هستن که همیشه صبر میکنن تا شوهرشون بیاد سراغشون برای سکس ولی وقتی خودشون تمایل به رابطه جنسی دارن , کسر شان میدونن که به مردشون بگن بیا خلاصمون کن !!!!!! یا اینکه چرا همیشه دوست پسرتون باید بیاد به شما بگه که بریم فلان روز سینما یا رستوران ؟ یکبار هم شما بگین و دعوتش کنین و مطمئن باشین هیچی ازتون کم نمیشه ! هر چند به مرد که رو بدی رو سرت میرینه , اما با یکبار آسمون به زمین نمیاد !!!!!!
همه ما نیازهای عاطفی و جنسی و روحی داریم و هر زمان دچار یکی از این خلاء ها میشیم باید سریع اونها رو تامین کنیم وگرنه زندگیمون دچار آشفتگی میشه و خیلی از ناهنجاری های زندگی امروزی ما آدمهای مثلن متجدد , به همین خاطره که به نیازهامون اعتنا نمیکنیم و اونها رو فدای باید ها و آداب و رسوم احمقانه خودمون میکنیم و در نهایت تنهای چیزی که باقی میمونه یک انسان له شده و بی انگیزه و بی هویته . نمونه های این آدمها رو میبینید تو سطح جامعه و بیشتر شما هم جزو چنین افرادی هستین ....
..
..
ما مدام میگیم مردم میگن اینطوری , مردم چی فکر میکنن ؟ مردم .. دیگران .. پدر و مادر .. خانواده و فامیل و دوست و آشنا و ... گور پدر همه اینها ! مردم کی هستن ؟ بجز اینکه از مجموع من و تو , مردم شکل میگیره ؟؟؟؟ من و تو هم کی هستیم ؟ جزئی از اجزای این اجتماع احمق . غیر از اینه ؟ پس چرا از خودمون فراری هستیم ؟ از حسمون ؟ از نیازمون ؟ این درست مثل نه! گفتن میمونه که خیلی از ما فقط با نگفتن این کلمه برای خودمون صدها بدبختی و دردسر و سختی و عذاب درست میکنیم .
حالا با تمام این اوصاف کی آزاده ست ؟ کی خودشه ؟ لابد اون مردک مشنگ , حسین کربلا آزاده ست که در کمال حماقت و نفهمی با 75 نفر آدم گره گوری رفت به جنگ 20 هزار نفر و خیال کرد ید الله ازش حمایت میکنه و حماسه حماقت رو ساخت ؟ حالا شمایی که میخواهی خودت باشی و برای دل خودت زندگی کنی آزاده ای یا اون حسین دیوانه ؟؟؟؟؟؟



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001