فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Thursday, May 26, 2005
حکایت بربری :

آقا باز تابستون شد و این فک و فامیل ما چترهاشون رو باز کردن و دونه دونه رو سر من بیچاره فرود میان ! نمیدونم چه گناهی کردم یا چه چیزی دارم که همه 4 چنگولی چسبیدن بهم ! باور کنین نه زبون درست و حسابی دارم و بلا نسبت کاکتوس زبون مادر شوهر و مار قاشیه ! 2 کلمه هم مثل آدم نمیتونم حرف بزن 99/99% حرفهام توش فحش خوار مادره ! اخلافم هم بلا نسبت سگ هاله , رستم !!! خودمم که مثل خیار پلاسیده ! با این اوصاف نمیدونم این خلق الله چی توی من دیدن که ول کنم نیستن ! این خواهر گاگولم , خواهر کوچیکه , چند وقتیه اومده ایران و صاف هم سر من خراب شده و من بدبخت هم که از مهمون نفرت غریزی دارم و تنهایی رو به هر چیزی ترجیح میدم , کارم حسابی در اومده ! حالا خودش اومده مهم نیست ولی بدبختی اینه که این فامیل های ما همشون دله و شکم چرون هستن و وقتی هم که میان ایران انگار فقط برای جبران کمبود ویتامین هاشونه که میان و از وقتی هم که میان هی فکشون میجنبه تا روزی که میذارن میرن !!!! 2 سال پیش هم دختر عمه پتیاره م اومده بود ایران و توی 3 ماه تابستون 800 هزار تومن فقط کوفت کرده بود و چقدر هم خرج سفر و لباس و کوفت و زهر مارهای دیگه ش کردم بماند ! عمو هام هم که هر بار میان ایران زرتی میان سراغ من . از همین حالا که توی ماه خرداد هستیم دختر عمه م برای یکماه دیگه اینجا رو رزرو کرده و حتا گفته باید منو دوبی هم ببری تا آفتاب بگیرم و برنزه بشم ! خواهرم هم که حالا اومده و خدا برسه به داد من با این جماعت ترکها :

آقا بقول عشقم , نسرین خوشگله , در راستای اینکه هر ایرانی ای که یه رگ ترکی داشته باشه اولین چیزی که توی وطن هوس میکنه نون بربریه , این خواهر ما هم امروز صبح سر صبحانه میگفت :
- شیوا ! میدونی نون بربری با پنیر تبریز چقدر خوشمزه میشه ؟
خب ؟ منظور ؟
- هیچی ... همینطوری ... فقط گفتم که بدونی !
آره جون عمه ت ! چرا خجالت میکشی ؟ یهو بگو برم برات نون بربری بخرم دیگه ! تعارف که نداریم !
- نه ... ولش کن زحمتت میشه ... حالا بعد میخری !
ای بابا چه زحمتی ؟ اگه میدونستم ساعت 5 صبح میرفتم برات نون میخریدم !
- خب باشه حالا که اصرار میکنی بخر . مرسی ! خشخاشی باشه فقط !!!
مرسی و مرگ ! خاک تو سر ! خالا من یه چیزی گفتم ! تو از اون سر دنیا اومدی اینجا ترکیتو ثابت کنی یا فامیلتو ببینی ؟ ببینم اصلن یه سوال ! تو خواهر دیگه ای نداری که میایی سر من خراب میشی ؟
- وا !!!!! خب من تو رو دوست دارم . آبم با شیما تو یه جوب نمیره اون شوهرشم که ایششششه ... آدم مور مورش میشه ! مرتیکه هیز ایکبیری !!!!!
آها !! تو که راست میگی ! یه آشی برات بپزم کیف کنی ! من بربری نمیرم برات بخرم ! همین سنگک ها رو میخوری صداتم در نمیاد !
- آخ قربونت برم .. میدونستم برام میخری خواهر گوگولی نازم !!!!

مهمون هم اینقدر پر رو ؟؟؟؟؟ نوبرشو آورده ! عصر حاضر شدم و گفتم : بیا با هم بریم نون بخریم و بیاییم .
- شیوا جون میدونی که من تازه اومدم و هنوز آب به آبم ! تو برو من مواظب بچه هستم !
خاک تو سر گشادت !!!!!! تبر بخوره به اون شکمت که بخاطرش باید 45 دقیقه پیاده راه برم و 45 دقیقه هم پیاده برگردم ! آخه یه نون بربری ارزش ایهمه وقت و زحمت رو داره !؟!

راهمو کشیدم و رفتم نون بخرم ! نونوایی بربری به ما خیلی دوره و نزدیک ما فقط نونوایی سنگکی و لواشی و نون ماشینی هست و برای خرید نون بربری باید 40 تا خیابون راه رفت . با این ترافیک هم که ماشین آوردن دیوونگی و تا شب هم بر نمیگردی ! خلاصه راه افتادم و بعد از تقریبن 50 دقیقه پیاده روی رسیدم به نونوایی ! ساعت حدود 7 شب بود . آقا چشمم که افتاد به صف , آه از نهادم بلند شد . بیشتر صف رو عمله جات محترم پر کرده بودن . حالا اون به جهنم اما وقتی یه عمله توی صف نونوایی بربری باشه فاجعه اتفاق می افته . دلیلش هم اینه که نون بربری یک نون عمله خفه کنه ! بعد هم هر عمله ای حدود 10 تا 12 تا نون بربری میخره و حالا ظرفیت تنور نونوایی بربری چقدره ؟ فقط 40 تا ! یعنی 4 تا عمله که جلوت باشه میتونی حساب کنی که چقدر باید توی صف بایستی ! هر تنور هم 15 دقیقه طول میکشه . خلاصه ایستادم تو صف و بعد از 40 دقیقه نوبتم شد و تا اومدم بخرم عمله جلوییم دوباره اومد و گفت 6 تا دیگه هم بده !
- آقا نوبت منه ! شما که الان 10 تا گرفتی !
نوبت من جلو بود .
- پدر سگ من اعصاب ندارم میزنم یه بلایی سرت میارم ها ! برو ته صف !!!!!!
آقا تا اینو بهش گفتم دمشو گذاشت رو کولش و رفت ته صف و شاطره هم زد زیر خنده ! 200 تومنی رو دادم به شاطره و یه چشم غره بهش رفتم و نیشش بسته شد و 2 تا نون گرفتم و تندی آوردم بندازم روی میز آهنی ای که جلوی نونوایی گذاشته بودن تا مردم نون هاشونو روی اون بذارن و خنک کنن که دیدم 2 تا عمله ایستادن کنار میز و سرتاسر میز رو نون چیدن و جا نیست !
- میشه نون هاتونو کنارتر بکشین منم بذارم ؟ دستم سوخت !
هیچ عکس العملی نشون ندادن و مثل این مونگولا فقط منو نگاه کردن ! دوباره با لحن آرومی که کمی عصبی شده بود بهشون گفتم :
- میشه نوناتونو کنارتر بذارین ؟
این دفعه نیششون باز شد و بازم زل زدن به من !
- خواهش کردم نوناتونو بکشین کنار تر منم بذارم , دستم سوخت !
سکوت .........
- دیدم انگار یه چیزیشون میشه و منم که از پیاده روی طولانی خسته شده بودم و تو صف هم که ایستاده بودم بیشتر عصبی شده بودم و حالا هم گیر دو تا عمله زبون نفهم افتاده بودم و دستهام هم داشت میسوخت , سعی کردم قاطی نکنم و با دست اول نون هاشونو هل دادم کنار و نون های خودمو گذاشتم و بعد هم بهشون گفتم :
- زبون آدم سرتون نمیشه نه ؟ بگیرم دونه دونه این بربری ها رو بچپونم تو حلقنون ؟
بازم هیچی نگفتن و با یه لبخند مسخره ای زل زدن بهم ! یه آقایی از تو صف گفت :
- ولشون کن خانم ! اینا افغانین زبون حالیشون نمیشه ! خونتو کثیف نکن !
آقا همین حرف کافی بود که یهو همه حاضرین توی صف گیر دادن به افغانی ها و چنان بحث داغی در گرفت که خرید نون رو فراموش کردن ! نون هام که کمی خنک شد از وسط تا کردم و راه افتادم سمت خونه . وسط راه که رسیدم راننده یه تاکسی که کنار تاکسیش ایستاده بود بهم گفت :
- خانم یه تکه از نونت به ما میدی ؟
نون ها رو گرفتم جلوش به این هوا که هوس افتاده و یه تیکه کوچیک بر میداره ! اونم گرفت درست نصف نون منو برداشت و تا اومدم یه چیزی بهش بگم , شروع کرد مثل قحطی زده ها خوردن !
- کوفت بخوری !!!!!!
بله ؟
- بله زهر مار ! مرتیکه مفت خور ! من یکساعته تو صف ایستادم 2 تا نون بگیرم بعد گرفتی نصف نون منو بر میداری که چی بشه ؟؟؟؟؟ خجالت نمیکشی از اون هیکلت ؟ گوریل !!!!
ببخشید خانم بیا بقیه ش ما خودتون !
- نمیخوام ! هر چی اخ و تف بود زدی به نون و دهنیش کردی حالا میدی به من ؟ راست میگی منو ببر تا ته این خیابون ! پا درد گرفتم !
چشم ! چاکرتونم هستیم !!! بیا بالا سوار شو .
- پول نمیدم ها !!!!
خیالی نیست ! نوکرتیم در بست !

منم از خدا خواسته سوار شدم و به این خیال که چند دقیقه دیگه میرسم خونه . آقا 2 تا چهار راه نرفته بود که زرت کوبید به یه موتوری و پرتش کرد تو جوب :
- یا خدا بدبخت شدم !!!! همش تقصیر شماست خانم که راضی نبودی نونت رو خوردم ! دیدی چطوری نفرینم کردی ؟
برو بابا تو هم ! خل و چل خرافاتی ! بعد هم اومدم پایین و محکم درش رو به هم کوبیدم و راه افتادم به سمت خونه ! نزدیکای خونه بودم که بند صندلم پاره شد و از پام در رفت !!!! حالا بیا و اینو درست کن ! نشستم رو پله یه خونه و نون ها رو هم گرفتم تو بغلم و مشغول ور رفتم با بند صندلم شدم تا درستش کنم ! ولی از یه جایی هم پاره شده بود که به پا بند نمیشد و در می اومد ! موابیلمو در آوردم و زنگ زدم به خونه ! خواهرم گوشی رو برداشت و بهش گفتم :
- برام یه جفت کفش بیار . کفشم پاره شده موندم تو خیابون !
تو که میدونی من اینجاها رو بلد نیستم !
- آها یادم نبود خانم از بچگی تو ناف اروپا بدنیا اومدن ! بلند میشی از جا کفشی یه جفت کفش بر میداری میذاری تو یه نایلون و از در خونه که اومدی بیرون سمت راست کوچه رو میگیری میایی بالا تا برسی به من !
نه شیوا جون من گم میشم !
- ببین یا همین الان برای من یه جفت کفش میاری یا من بیام خونه تو رو پرت میکنم از خونه بیرون ها ! من اعصاب ندارما !!!! بخاطر هوس تو صد تا بدبختی کشیدم تا همین حالا .
به من چه . میخواستی نری !!!! حالا هم مزاحم نشو دارم صورتمو ماسک میذارم نمیتونم زیاد صحبت کنم ماسکم خراب میشه !!!
من تو رو خفه میکنم ! فقط پام نرسه خونه ! سرتو گل میگیرم ! موهاتو از بیخ میتراشم . پرتت میکنم از خونه بیرون ....
آقا من هی داشتم اونو فحش میدادم و نفرین میکردم و حرص میخوردم که یهو در خونه ای که روی پله ش نشسته بودم باز شد و یه پیرمرد و پیرزن وحشت زده اومدن بیرون و زل زدن بهم و بعد هم گفتن :
- چی شده خانم ؟؟؟؟ چرا عصبانی هستی ؟ کسی اذیتت کرده ؟
ببخشید یکم داد زدم ! کفشم پاره شده موندم تو خیابون .
- پیرزنه صندلمو گرفت و نگاهی انداخت بهش و گفت : درست بشو نیست ! خونت کجاست ؟
خیلی پایینه طرف میدون ... !
- صبر کن یه دقیقه !
رفت تو و چند دقیقه بعد با یه جفت دمپایی اومد و گفت اینا رو بپوش و برو خونه و بعدن دمپایی ها رو برام بیار . کلی تشکر کردم و دمپایی ها رو پوشیدم و ازشون خداحافظی کردم و راه افتادم به سمت خونه . وقتی رسیدم فقط یک کار باید میکردم و معطل هم نکردم ! رفتم سراع اتاق خواهرم و همه لوازمش رو جمع کردم و ریختم پشت ماشین و بعد هم رفتم سراغ خودش و به زور مانتو و روسریشو تنش کردم و کشون کشون بردمش تا دم ماشین و سوارش کردم و بردم دم خونه خواهرم و زنگ زدم و گفتم یه دقیقه بیا دم در برات کادو آوردم ! وقتی اومد دم در درو باز کردم و خواهرمو کشیدم پایین و هلش دادم تو بغلش و اسباب هاشم در آوردم و گفتم :
تحویل بگیر خواهر جونتو ! و سوار شدم و راه افتادم سمت خونه و سر راه هم یه دسته گل مریم خریدم و با دمپایی ها بردم دادم به اون پیرزن و پیرمرد و ازشون تشکر کردم و اومدم خونه !!!!!!
..
..
از وقتی رسیدم خونه تا همین حالا هر چند دقیقه خواهرم زنگ میزنه و گوشی رو جواب نمیدم و احساس خیلی خوبی دارم از اینکه از شر یه جانور خودخواه راحت شدم ! حالا حتمن دلیل نمیشه طرف چون خواهر شماست , نرمش نشون بدین و کوتاه بیایین . اصل مهم اینه که ما همه آدم هستیم و هر آدمی هم باید در چهارچوب خودش رفتار کنه و پاشو از گلیمش درازتر نکنه و حد خودشو بدونه و آدم باشه !!!!!! حالا چون فلانی خواهر یا برادر کوچکتر شماست دلیل نمیشه که رو سرتون هم سوار بشه و ازتون کولی بگیره و به ریشتون هم بخنده و مچلتون کنه !!!!



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001