فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Tuesday, April 26, 2005
سرویس کولر :

هوای تهران توی این چند روزه شده مثل جهنم و آدم توش کباب میشه ! مخصوصن با این پوشش های تیره و مستهجن و کثافت مانتو و شلوار و مقنعه که آدم رو به مرز جنون میرسونه !!!!!!! این چند روزه هر چقدر صبر کردم تا هوا کمی خنک بشه و کولر رو دیرتر روشن کنم , نشد که نشد و هوا هم ول کن معامله نبود و ناچار امروز که از سر کار برگشتم خونه و از سر و روم عرق میچکید دیگه تصمیم گرفتم کولرها رو راه بندازم . طبقه پایین که آشپزخونه و هال و پذیرایی اونجاست 2 تا کولر آبی داره و یه کولر گازی و طبقه بالا هم که شامل اتاق خواب ها و کتابخونه و یک اتاق نشیمن , سه تا کولر آبی و یه کولر گازی که البته فقط کولر گازی رو روشن میکنم و باقی اتاقها چون خالی هستن , نیازی ندارن !
تنها زندگی کردن توی این چند ساله و دوره دیدن زیر دست مشتی عمله جات سرویس کار , باعث شده تقریبن با بیشتر کارهای فنی آشنا بشم . یکی از اونها هم کولره هر چند که هر کاری انجام میدم , صد جای تنم زخم میشه و ضرب میبینه و برق میگیره و خیس میشم و ... هزار بلا سرم میاد , اما خوشم میاد کارهامو خودم انجام بدم ! کلی هم رو تنم یادگاری دارم از این دسته گل هام !!!! حالا یکی نیست بگه زنیکه آخه مجبوری وقتی بلد نیستی ادای تعمیرکارها رو در بیاری ؟!!!! خل بودن هم عالمی داره دیگه ...

خونه که رسیدم تندی لخت شدم و سارافن کهنه م که مخصوص کاره پوشیدم و رفتم سراغ کولرها . نردبون رو از توی انباری آوردم و گذاشتم جلوی اولین کولر و رفتم بالا تا درشو باز کنم ! هر چی زور زدم درش باز نشد که نشد و کم مونده بود پرت بشم پایین !!! از رو نرفتم و رفتم سراغ اون یکی کولر و اونم همینطور بود و زورم نرسید درهاشو باز کنم و تمام ذوقم کور شد و از نردبون اومدم پایین و با حسرت زل زدم به کولرها ! آب در کوزه و تشنه لب ...
چاره ای نبود و رفتم زنگ زدم به دفتر فنی محلمون تا بیاد و کولرها رو راه بندازه ! نیم ساعت بعد پیداش شد و درو که باز کردم با موتور اومد تو و جعبه ابزارش رو در آورد و رفت بالای نردبون و مثل پر کاه درها رو باز کرد و آورد پایین . گفت باید پوشال ها عوض بشه و سوار موتور شد و رفت پوشال بیاره ! تا اون بیاد گفتم کمی از کارها رو انجام بدم تا زودتر تموم بشه و به شب نخوره ! رفتم از نردبون بالا و مشغول بستن پیچ آب زیر کولر شدم و نمیدونم چی شد که انگشتم توش گیر کرد و همونطوری آویزون رو هوا موندم ! هر کاری کردم در نمیاومد که نمیاومد ! حالا از اونطرف هم این یارو سرویس کاره الان میاومد و پشت در میموند . آخر داد زدم و مرتیکه رو صداش کردم . حالا مگه میاومد بیرون . بعد از کلی قربون صدقه رفتن بالاخره اومد بیرون و غرغر کرد که چرا مزاحم بازی کردنش شدم ! گفتم : وایسا اینجا هر وقت زنگ زدن برو درو باز کن . 5 دقیقه بعد سرویس کاره اومد و زنگ زد . مرتیکه هم رفت درو براش باز کنه و تا برسه به در چند دقیقه ای طول کشید . یارو داشت درو از جا در میآورد و با مشت و لگد به در میکوبید . بعد هم که اومد تو و منو اون بالا دید جا خورد و وقتی گفتم انگشتم گیر کرده چشمهاش 4 تا شد !!!!! حالا نردبون دیگه ای هم نداشتم و اونم از همین اومد بالا و هیکلشو انداخت روم تا بتونه دستمو بگیره و بکشه بیرون ! هر چی زور زد نشد و کم مونده بود انگشتم کنده بشه . آخر یه تف غلیظ انداخت کف دستش و مالید به انگشتم و مچ دستمو چند بار تاب داد و پیچوند و هوارم در اومد تا انگشتم خلاص شد !!!!! حالا درد به کنار حالم از اون تف داشت به هم میخورد . اومدم از نردبون بیام پایین تا زود برم دستمو بشورم که پام لیز خورد و پام رفت لای پله نردبون و گیر کرد . خوب شد یارو اون پایین بود وگرنه با نردبون پرت میشدم زمین و بین زمین و هوا منو گرفت ! حالا مگه پام در میاد !!! خودمو نگه داشتم و اونم پامو گرفت شروع به کشیدن کرد و نشد ! رفت از جلو زور بزنه که دادم رفت هوا و فوری پایین سارافنمو با دست گرفتم تا بیناموسی نشه و گفتم بیا اینطرف !!!! خلاصه با هزار زور و بدبختی پامو در آورد و لنگان لنگان رفتم خونه و 5 بار دستمو با صابون و مایع ظرفشویی و وایتکس شستم و دوباره اومدم !
گفت شلنگ آب رو بدم بهش تا توی کولر رو بشوره ! رفتم شلنگ رو آوردم . گفت باز کن . باز کردم و توی کولر رو پر از آب کرد و منم حالا زیر کولر مشغول تماشا بودم و مرتیکه احمق یهو پیچ آبشو باز کرد و شررررر همه آب و کثافتها از اون بالا ریخت رو سرم !!!!! چند تا فحش آبدار دادمش و شلنگ آب رو ازش گرفتم و گرفتم روی سرم تا کثیفیهاش از موهام پاک بشه و با حرص دوباره شلنگ رو دادم دستش و مثل توله سگ آب کشیده اومدم کنارتر ایستادم !
همیشه همین بوده از بچگی هر کی کار فنی میکرد من صد تا بلا سرم میاومد از بس که فضول بودم ! کمی بعد گفت روغندون ش رو بدم ! رفتم سر جعبه ابزارش و روغن دونش رو در برداشتم و پیش خودم گفتم چند تا بزنم تا کارش زود راه بیفته و چند بار زدم و دیدم هیچی در نمیاد ازش ! شلنگشو گرفتم سمت خودم تا ببینم شاید گرفته باشه و چند بار تند تند دکمه شو فشار دادم و یهو زرتی پاشید رو لباس و صورتم !!!!! یارو که داشت منو نگاه میکرد زد زیر خنده . رفتم نزدیکش یه فش روغن پاشیدم رو شلوارش و نیشش بسته شد و مشغول کار شد !!!!!! دوباره رفتم تو خونه و صورت و لباسمو با دستمال تمیز کردم و برگشتم ! یارو تا چشمش بهم افتاد باز زد زیر خنده !
- مرگ !!!!! به چی میخندی ؟؟؟؟
ببخشید ! آخه صورتتون سیاه شده !
- شده که شده شما کارتو بکن !!!!
اومد پایین و مشغول در آوردن پوشال های قبلی شد و گفت کیسه زباله بیارم تا پوشالها رو بریزه توش و بذاره دم در . رفتم چند تا کیسه زباله آوردم و سرشو گرفتم تا اون پوشالها رو بچپونه تو کیسه نایلون . اولی رو گذاشت و کیسه دومی رو باز کردم و تا اومد بذاره یهو یه عنکبوت سیاه اندازه نخود اومد رو دستم و جیغم رفت هوا و چشمهامو بستم و هی جیغ میزدم برش داررررر . اون بیچاره هم که با صدای من هول شده بود کفششو در آورد با تمام قدرتش زارت ! کوبید رو دستم و هوارم رفت هوا . سر فحش رو کشیدم بهش که :
- مرتیکه روانی مگه داری رو دیوار سوسک میکشی که با کفش میزنی دستم شیکست ! خل و چل نخراشیده غول بیابونی !!!!!!
از اون بدتر جسد عنکبوته بود که رو دستم اعلامیه و پرس شده بود و دستم هم قرمز شده بود و ورم کرده بود !!!!!!! با کلینکس جسدشو برش داشتم و پرتش کردم اونطرف و مشغول مالیدن دستم شدم !!!!!! مردک پوشالهای نو رو گذاشت و بعد هم کولر رو آب کرد و درها رو نصب کرد و گفت برو پمپ آب رو بزن . پمپ رو که زدم برگشتم پیشش و بهم گفت یه پیچ گوشتی بده بهم . رفتم سر جعبه ابزارش و چند تایی نشونش دادم تا اونی رو که میخواست پیدا کردم و اومدم زیر نردبون و براش پرت کردم !
مرتیکه احمق انگار چپ چُس بود و نتونست بگیره و پیچ گوشتی هم با دسته صاف افتاد رو ملاجم ! اشکهام از چشمم زد بیرون از درد و نشستم رو زمین ! تند اومد پایین و پرسید :
- چیزیتون شد خانم ؟
نخیر فقط مُردم ! شما کارتو بکن .
پیچ گوشتی رو از زمین برداشت و رفت بالا و مشغول تنظیم درهاش شد . بعد رفتیم داخل و همه دریچه های کولر رو بست و گفت یه کهنه رو خیس کنم و نگه دارم جلوی دریچه های کولر تا روشن کنه و بعد بیاد دریچه ها رو یکی یکی باز کنه تا خاک نزنه تو . رفتم رو صندلی ایستادم و کهنه رو گرفتم جلوی دریچه . منتظر بودم روشن کنه که گفت حاضرین ؟ سرمو برگردوندم و گفتم : حاضرم و بعد اومدم کهنه رو خوب کیپ کنم که اونطرفش باز شد و همون موقع هم کولرو روشن کرد و هر چی خاک بود پاشید تو صورتم !!!!!!!
میخواستم بکشمش !!!!! هیکلم به گند کشیده شده بود . چشمهام پر از خاک شده بود و هیچ جا رو نمیدیدم . اومد دستمو گرفت و از نردبون آورد پایین و کورمال کورمال رفتیم دم دستشویی و اومد خیر سرش کمک کنه و سرمو گرفت زیر شیر آب تا چشمهامو تمیز کنم و کم مونده بود خفه بشم :
- نمیخوام کمکم کنی !!!!! به چه زبونی بگم ؟؟؟؟؟ ترکی ؟ عربی ؟ چی هستی ؟
ببخشید گفتم نکنه کور بشین !!!!!
- نمیخوام ! این کمک کردن زودتر منو میکشه ! شما برو کارتو بکن !!!!!!!!

برای کولر بعدی دیگه جلو نرفتم و هر چی هی میگفت فلان چیزو بده دیگه از جام تکون نمیخوردم و رفته بودم ده قدم اونطرف تر ایستاده بودم و نگاهش میکردم .

شب شده بود که کارش تموم شد و رفت . ناقابل 15 هزار تومن هم گرفت . بعد از رفتنش هم رفتم وان رو پر از آب گرم کردم و لخت شدم و رفتم توش یکساعت دراز کشیدم تا درد تنم کمتر بشه و منافذ پوستم باز بشه . الان هم که نشستم زیر هوای مطبوع و خنک و دارم مینویسم همه جای تنم درد میکنه مخصوصا مچ پام و انگشت دستم و فکر کنم دیگه هیچوقت هوس کار فنی به سرم نزنه ! تنها بلایی که سرم نیومد ادیسون گرفتگی بود وگرنه الان در جوار حضرت حق و برادر عزرائیل نشسته بودم و با هم داشتیم اختلاط میکردیم !



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001