فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Monday, April 25, 2005
دنیای معلولان :

مقدمه :
تا حالا به این فکر کردین معلول واقعی چه کسیه ؟ کسی که گوشهاش نمیشنوه ؟ کسی که چشمهاش نمیبینه ؟ کسی که دست و پای ناقصی داره ؟ کسی که از نعمت زیبایی محرومه ؟ و هزاران محرومیت و کمبودی که بطور مادرزادی و یا بر اثر اتفاق برای جسم ما رخ میده ... آیا فکر میکنین همه اینها نشونه معلولیته ؟
در کنار ما انسانهایی زندگی میکنن که از نظر ظاهری و گاه جسمی و حرکتی و ادراکی با بیشتر آدمها تفاوت دارن . به زبون عامیانه به این افراد میگن مونگول و هزار جور اسم من در آوردی ابلهانه روشون میذارن و مسخره شون میکنن . خیلی ها هم هستن که این افراد رو به باد تمسخر میگیرن و یا ازشون دوری میکنن و طردشون میکنن فقط برای اینکه تفاوتهایی با سایر آدمها دارن و عضوی یا حسی از بدنشون نسبت به دیگران کمتر دارن . خیلی از این آدمهای معلول رو دیدین که گوشه گیر و افسرده و دل مرده هستن و بطور کل طرد شده از جامعه انسانها ! و در کنارش آدم های سالمی رو هم دیدین که هیچ نقصی در بدنشون ندارن ولی دقیقن مثل یک آدم معلول و از کار افتاده زندگی میکنن ! راستی معلول واقعی کیه ؟

انسان از دو بُعد روح و جسم تشکیل شده ! بعُد جسمی یا ظاهری که متاسفانه ما آدمها خیلی بهش اهمیت میدیم و برامون مثل جون عزیزه و زمانی هم که آسیب میبینه انگار که ما زندگیمون به آخر رسیده , و بُعد روح که شیرازه و گوهر درونی ماست و بیشتر آدمها ازش بی خبرن حتا خیلی از ما بهش اعتقاد نداریم و سراسر وجودمون رو ناشی از یک جسم میدونیم که در نهایت هم با مرگ نابود میشه ! آیا هدف از خلقت اینقدر پوچه ؟ اگه جسم اینقدر مهمه پس چرا همه ما سالم متولد نمیشیم ؟ یا مرگ خوبه فقط برای همسایه ؟
اونهایی که افراد معلول رو مسخره میکنن و یا طردشون میکنن آدمهایی هستن که از بخش اصلی وجود انسان یعنی روح و درون غافلن و همه چیز رو از دریچه مادی و ظاهری میبینن . در صورتیکه قدرت حقیقی همه ما انسانها در درون ماست و در درون روح ما . هندوها افسانه جالبی در اینباره دارن که میگه :

- اون زمان که انسان آفریده شد خلق و خو و سرشتش خدا گونه بود ولی چون گرفتار مسائل مادی شد به ورطه سقوط افتاد . برای همین خدای اعظم تصمیم گرفت قدرت خدایی انسان رو ازش بگیره و به همین دلیل با خدایان دیگه مشورت کرد تا نظرشون رو بدونه . بعضی ها پیشنهاد کردن قدرت خدایی انسان رو در زیر زمین مخفی کنیم ! ولی خدای اعظم گفت : انسان روزی زیر زمین رو میشکافه و اونو بدست میاره ! بعضی گفتن اونو در اعماق اقیانوس قرار بدیم . باز هم گفت : انسان به عمق آب هم نفوذ میکنه ! پس خدای اعظم گفت ما این قدرت رو در درون خود انسان مخفی میکنیم و اونجا بهترین جا برای پنهان کردن این گنج گرانبهاست و آدمی هرگز به فکر جستجو در درون خودش نمی افته و فقط اونهایی که اونو پیدا کنن میتونن خوشبخت بشن .
حافظ میگه :
- سالها دل طلب جام جم از ما میکرد – آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد !!!!!

مولوی هم به زیبایی این اصل رو بیان کرده که :
خیز دردم تو به صور سهمناک - تا هزاران مرده بر روید ز خاک
چون تو اسرافیل وقتی , راست خیز - رستخیزی ساز پیش از رستخیز
هر که گوید کو قیامت , ای صنم - خویش بنما که قیامت نک منم

در داستانها و روایات بیشماری از زندگی عرفا خوندین که انسان در جستجوی حقیقت سرتاسر گیتی رو گشته و کوهها و دشت ها رو زیر و رو کرده تا به حقیقت دست پیدا کنه و دهها سال وقت گذاشته اما هیچ چیزی پیدا نکرده و در نهایت چیزی رو که دنبالش بوده در درون خودش پیدا کرده . تمام هستی و موفقیت و بینش انسان در درون خودشه .

و اما ربطش به معلولیت :
هدفم از نوشتن این مطلب اینه که بگم : درسته خیلی از ما در زندگی محدودیت هایی داریم ولی براستی چقدر خود حقیقی مونو شناختیم و چقدر از توانمون تونستیم استفاده درست و بهینه کنیم ؟ تو وبلاگ یکی از دوستان که ناشنوا هم هستن خوندم که گله ای کرده بود از یکی از خواننده هاش که چرت و پرتی رو نوشته بود براش و دلش رو شکسته بود . آیا اون کسی که از معلولان خرده میگیره و چرت و پرتی مینویسه فقط برای اینکه حرفی زده باشه عقده های حقارتش رو ارضا کنه , اون فرد معلول واقعیه یا اون فرد ناشنوا ؟ آیا اون فرد تونسته وجود و درون خودش رو بشناسه ؟ تونسته از توانایی ها و تمام امکاناتی که در اختیارش قرار داده شده و موجودیت یک انسان رو کسب کرده , بهره مند بشه و سوزنی به خودش بزنه و جوالدوزی به دیگران ؟ هرگز !!!
اما در کنارش اون فرد ناشنوا چطور ؟ شما تصور کنین برای یکساعت , نه یک روز و نه برای تمام عمر , قادر به شنیدن هیچ صدایی نیستین و در خلاء مطلق زندگی میکنین ! فکر میکنین چقدر میتونین دووم بیارین و چقدر زندگی براتون سخت میشه ! نسبت به خطرات زندگی , نسبت به برقراری ارتباط با دیگران , نسبت به ابراز احساسات و یادگیری و شنیدن صداهای خوشایند طبیعت و حتا نسبت به روح انگیز ترین چیزی که روح انسان ازش لذت میبره یعنی گوش دادن به موسیقی . چقدر احساس بدیه !!!؟؟؟ و حالا با همه این سختی ها , یکنفر تونسته خودشو سالم نگه داره و با توجه به درون و شناخت توانایی های دیگه خودش درس بخونه و روی پای خودش بایسته و ازدواج کنه و حتا بچه دار هم بشه ! آیا این کمه ؟
حالا این فرد که یک نقصان کم اهمیت جسمی داره معلوله و یا اون فردی که مغزش معیوبه ؟ فقط باید برای امثال این افراد تاسف خورد و امیدوار بود که عنصری بنام کود فسفر در مغزشون ساخته بشه !!!!!
..
..
وجود چنین افراد نخاله ای به نظر من یک نعمته و باید خوشحال باشیم که همیشه اجتماعمون پر از اینهاست . افرادی که بجای مغز , کمرشون پره !!!!! اینها در واقع انگلهایی هستن که به بشریت خدمت میکنن مثل زالو . اگر چنین اتفاقی نمی افتاد این مطلب هم نوشته نمیشد و میدونم این مطلب میتونه برای خیلی از اونهایی که خیال میکنن نقص و کمبودی دارن , یک نهیب و یک آغاز باشه . اینکه بفهمن در درونشون چیزی هست و فقط نیاز به خودشناسی و باور توانایی ها و استعدادشون دارن . نه زیبایی نه پول نه موقعیت و مقام و نه حتا سواد به تنهایی قادر نیستن انسان رو موفق کنن چون اگر شما در درونتون توانایی بهره برداری از اینها رو نداشته باشین , تمام این امکانات پشیزی ارزش ندارن . تمام ما انسانها بطور یکسان این نیرو رو در درون خودمون داریم . اما اینکه چرا بعضی ها موفق میشن و بعضی ها تا آخر عمر همونی میمونن که بودن , بر میگرده به اینکه چقدر تونستیم این نیروهای درونی رو به خدمت بگیریم . آیا بین شما با یک روستایی فرقیه ؟ یا بین شما با یک کارمند و یا یک معتاد و ... ؟ همه انسان هستیم . اما اون روستایی فقط اینقدر از خودش شناخت پیدا کرده که مرتب با گاو و گوسفند سر و کله بزنه و نخواسته فراتر رو ببینه . معتاد فقط هوسش براش مهم بوده و نخواسته بدونه لذت واقعی و نشئگی واقعی در خدمت کردن به مردمه ! کارمند جزء فقط عادت کرده مثل آدم آهنی سر ساعت کار کنه و بخوابه ولی یکی از بین اینها پیدا میشه و میخواد آدم آهنی نباشه و رئیس میشه !!!! البته این مثال ها تحقیر قشر خاصی نیست و فقط برای بیان منظورم گفتم که حتا یک کشاورز هم در زندگی نقش مهمی به دوش داره !!!
اما خیلی از شما جوون ها حسرت به دل خیلی چیزها هستین . مثل فرزندان همون روستایی که خودشو با شهری ها مقایسه میکنه و زجر میکشه و میاد شهر و میشه یه سر بار و انگل اجتماع در صورتیکه توی همون ده میتونست خیلی موفق باشه یا با تحصیل علم کشاورزی یک فرد خیلی مفید باشه و از طرفی هم یکی پیدا میشه بین همون روستایی ها که خودش و توانایی هاش رو پیدا کرده و میاد شهر و میشه دکتر و مهندس و به مردم خدمت میکنه !!!!
بیشتر شما از طبقه متوسط جامعه هستین و آرزو دارین ماشین آخرین مدل زیر پاتون باشه , جیب پر پول داشته باشین , دوست دختر و یا دوست پسر توپی هم کنار دستتون باشه و موبایل دوربین داری هم به دست و عشق و حال و صفا و سکس و عرق خوری و چُس دود و ... ! حتا خیلی از شما از روزگار مینالین که چرا پیش پدر و مادر کم در آمدی متولد شدین و نمیشد والدینتون ثروتمند بودن ؟ و بعد با نگاه به زندگی دیگران آه میکشین و زمین و زمان رو فحش میدین . خیلی از آدمهای معروف جهان از دل فقر ظهور کردن . شما میتونستی یک افغانی باشی در دل قتل و غارت و عصبیت و فقر و جنگ یا می تونستی یک آدم پولدار و مشهور باشی . اما در کدوم حالت مفید بودی ؟ اینکه یک افغانی میشه دکتر عبدالله و کشورش رو به سمت آرامش و صلح هدایت میکنه و یک ایرانی هم میشه رئیس باند یاکوزاهای ژاپنی و افتخار هم میکنه به هنر آدمکشیش ! یکی چهره مثبت و یکی چهره منفی .

حالا این آغا هم میتونست بجای این یاوه نوشتن ها هنرشو حروم خیلی کارهای دیگه کنه . یکی هم مثل این خانم ناشنوا میشه یک اسطوره برای آدمهای سالم که بهشون نشون بده که با همه کمبودها تونسته زندگیش رو اونطور تو دستهای خودش بگیره که دلش میخواد و شاهکار کرده . وگرنه هر عمله و بی سر و پایی هم میتونه مثل سگ یوسف ترکمن آیه نازل کنه و مشتی خزعبلات رو سر و هم کنه و بنویسه و اسم خودشو بذاره نویسنده و منتقد .
اگه ما تن و بدن سالمی داریم اگر روح و روان سالمی داریم باید این افراد رو الگوی خودمون قرار بدیم و از اونها یاد بگیریم که با وجود کمبودهای جسمی اینطور موفق شدن در زندگی , پس اگر ما زانوی غم بغل بگیریم و کاسه چه کنم دست بگیریم , باید سرمونو بذاریم بمیریم . اونهایی که میگن کار نیست و بیکاریه , از یک فرد نابینا یاد بگیرن . اونهایی که میگن راه دوره و ماشین نداریم و ... از اون فردی که با ویلچر میره و میاد یاد بگیرن . اونی که میگه من سواد نمیتونم یاد بگیرم از نابینایی یاد بگیره که با حس انگشتهاش خوندن میآموزه از ناشنوایی یاد بگیرن که با حرکت لبها میشنوه ... آیا این خیانت به خودمون نیست که با وجود تن و روانی سالم مدام روزگار رو متهم میکنیم ؟

به هر حال خوشحالم از وجود این آدمها که باعث میشن دیگران ازشون درس بگیرن . بقول معروف ادب از که آموختی ؟ از بی ادبان :)

سگ فضولی را به بلاگی خواندند
سگ بخنديد و شد از قهقهه مست
گفت : من عقل ندانم به سزا
مکتبی نيز ندانم به درست
بهر پاچه گیری خوانند مرا
که پاچه نکو گیرم و شوم مست

تکبیر.



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001