فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, April 06, 2005
پشمولوژی ( 4 ) :

آقا مدتیه به این مردها گیر ندادم و دل و دماغ درست و حسابی ندارم . قبل از هر چیز هم بگم که تمام فحش های ملت در مورد این مطلب به حساب 100 امام واریز میشه با پست پیشتاز :

فکر کنم اولین تصوری که از یک مرد تو ذهن هر زنی شکل میگیره یه موجود سرتاسر پشمالوئه ! مردها از زمان آدم بی همه چیز پخمه که شبیه حلقه مفقوده داروین بود تا حالا که مثلا خیر سرشون اپیلاسیون شده ژنتیکی یا اصلاح نژادی شدن , یک شباهت با اجداد ماقبل تاریخشون داشتن و اونم این بوده که در تمام طول تاریخ , دارای عنصر پشم یا زهار بودن و بدنشون یکپارچه موکت شده بود و مثل زیلو کرک داشتن . البته بگذریم از مردهای سوسول و قرطی امروزی که خودشونو شکل کوسه میکنن و هر چی مو دارن و ندارن با عرض شرمندگی از روی رهبر , از چاک کونشون بگیر تا فرق سرشون رو از بیخ میتراشن و یا جدیدن هم با لیزر و اپیلیدی و تیغ و ژیلت و بند و مومک و واکس و ... خودشونو شکل سیرابی میکنن , ولی در کل یکی از فرق های مهم بین زن و مرد علاوه بر اون یارو بی ناموسیه , همین پشم و پیلی مردهاست که اونها رو از جنس لطیف متمایز کرده !!!!!
حالا اونهایی که یه آغا تو خونشون دارن و یا چند ده سالی میشه که از ازدواجشون با یه جانور نخراشیده به اسم مرد گذشته و احتمالن پسری دارن که تبدیل به آغا شده یعنی بالغ شده , میدونن که وقتی این جانورهای خوش خط و خال میرن حموم و میان چه فاجعه ای رخ میده ! چیزی که شاید برای آغایون مهم نباشه اما برای خانمها خیلی مهمه و چندش آور !!!!!

دقت کردین وقتی مردی حموم میکنه چه اتفاقی رخ میده ؟
- یکم اینکه که کف وان و چاهک وان پر از مو و پشم میشه ! درست مثل اینکه یه سگ یا بلا نسبت بُز رو برده باشی تو حموم و شسته باشی !!!!!
- دومیش اینه که روی لیف و صابون حموم پر از تارهای دزار و نخراشیده و کلفت " پشم " میشه !!!!!
- سومیش اینه که مسیری که آغا طی میکنن تا برسن به اتاق خواب و لباس بپوشن , ردی از آب کشیده میشه و نشون میده که این بدن سرتاسر پوشیده از کرک و پشم چقدر میتونه آب تو خودش جمع کنه مثل اسفنج که تا کجا میتونی رد آب رو ببینی !!!!!!!!!

یادمه اون موقع ها که دبیرستان میرفتیم یه معلم بی ناموسی داشتیم که درس اخلاق جنسی بهمون یاد میداد هر از گاهی که سر حال بود و شب قبل شوهرش لنگاشو 180 درجه باز کرده بود و شارژ بود و میگفت زنها عاشق موهای سینه و روی شونه مردها هستن و عشق میکنن که چنگ میاندازن توی این پشمها و دلشون غش میره ! تف به قبرت !!!!!!!
آقا ما هم هر چی سنمون زیاد میشد و قدم به قدم جلو میرفتیم مدام فکر میکردیم که ابهت و حال کردن با مرد خلاصه شده توی " پشم " !!!!!! غافل از اینکه اولین باری که یه مرد جلوی ما لخت شد و تصمیم گرفت ما رو ببره سان فرانسیسکو , و بدن ما رو در چمبره پشمناک خودش گرفت , این پشمها چنان حالت سیخ زدگی و تهوع و چندشی در ما ایجاد کرد که با لگد از تختخواب پرتش کردیم بیرون و آقا موند و دودلی که با پتک هم نمیخوابید !!!!!!!!!!!!!!
اما قضیه به همینجا هم ختم نشد و فکر کردم یه جای کار میلنگه این بود که به لطایف الحیلی رفتم سراغ پدر محترمه تا به هوای مشت و مال , کمی پشم های روی کمر و شونه هاشو نوازش کنم و ببینم این حالت مشمئز کننده از چی ناشی شده !!! بالا رفتن لباس و افتادن چشمم به بدن پوشیده از پشم کافی بود که دوباره همون حالت رو در من ایجاد کنه ! اما کمی تحمل کردم و گفتم دستی هم به این جنگل مولا ببرم برای تبرک ! دست زدن همان و القا شدن حسی مثل چنگ زدن به یک گلوله سیم ظرفشویی همان !!!!!!! بیچاره باباهه .
این شد که دومین مردی که وارد بختک من شد برای سفر به سان فرانسیسکو , اولین کاری که کردم این بود که با هزار دوز و کلک بردمش حموم و از بالا تا پایین تنشو یکدست هرس کردم تا دلم راضی بشه لمسش کنم ! اما عمر این رفاقت فقط یکروز بود چون از فرداش رفقاش این بدبخت رو اونقدر مچل کرده بودن سر اینکه مثل بز گر شده و اونم سر این قضیه بیخیال ما شد !!!! البته به باسن مبارکه م . چیزی که زیاده مرد که مثل چرک کف دست ریخته ...
اما زمانه اصلن با من خوب تا نکرد و دست پشمالوی روزگار مدام مردهای گوریل نما بود که تو چنته م میانداخت . تو فامیل هم وضعیت به همین شکل بود و پسرخاله های ما که کم کم به سن بلوغ میرسیدن , بلا نسبت گوسفند , پشم در میاوردن . شاهکار اونها پسر خاله بزرگم بود که خاله م سفارش کرده بود از این بشر یه عکس براش بفرستیم تا خواهر زاده ش رو زیارت کنه . ما هم یه عکس لخت انداخته بودیم ازش و خاله م وقتی دیده بودش گفته بود :
- چقدر لباس مشکی بهش میاد , غافل از اینکه این جانور از بس تنش پشماناک بود که خیال کرده بود بلوز سیاه پوشیده !!!!!!!

خلاصه کار کشیده شد به مطب دکترهای روانشناس و روانکاو و روانپزشک و مشاورین ازدواج و خانواده و ... ! همه اونها متفق القول عقیده داشتن باید در این راه استقامت و تکرار به خرج داد . انگار خیال کرده بودن ما فاحشه ایم و هر روز با یه کرور مرد طرفیم که هر روز تمرین داشته باشیم ! خلاصه ما هم دیواری از پسر خاله مون کوتاه تر پیدا نکردیم و دست به دامن اون شدیم و به هوای سفر یک هفته ای به شمال رفتیم تا این فوبیا رو از سرمون دور کنیم !!!!!!!
چه صبری داشت این بشر که هر روز و هر شب مثل حضرت آدم دراز میکشید و ما هم نقش حوای بی ناموس رو بازی میکردیم و هی با پشمهای تن این بیچاره بافتنی میبافتیم و چنگ میزدیم توی این توده انبوه تا وسواسمون از بین بره اما مدام شیطون زیر جلدمون میرفت و کار به جاهای باریک میکشید !!!!!! یکهفته تموم شد و سه نتیجه در بر داشت :
- نتیجه دوم این بود که نتیجه این بازی های آدم و حوایی ما این شد که شیوای مقدس حامله شد , دریغ از حل مشکل !!!!!!!
- نتیجه یکم این بود که این بدبخت تا روز آخر پشمی دیگه رو تنش نمونده بود و هنوز که هنوزه بعد از چند سال , جاش تیکه تیکه کچلی در اومده و از عوارش اون چنگ انداختن هاست .
- نتیجه سوم اینه که همسرش هر وقت چشمش به من میافته باشه چنان با غیض نگاهم میکنه انگار که ارث ننه باباشو از من طلب داره و منو باعث و بانی کچلی تن شوهر گوریلش میدونه !
..
..
خلاصه که هنوز که هنوزه من با این جنس مرد مشکل پشمولوژیم حل نشده و هیچ مردی رو هم پیدا نمیکنم که پشم نداشته باشه یا کم پشم (!) باشه !!!!!!! مشکل عظیم اینه که آغایون از اینکه پشمهاشونو بزنن احساس حقارت و سر خوردگی بهشون دست میده و فکر میکنن از مردی ساقط شدن و اعتماد به نفسشون رو مثل گربه از دست میدن و لابد ترس از این دارن که نتونن درست راه برن و رفتار کنن . کسی چه میدونه ؟ خدا خرو شناخت بهش شاخ نداد و مرد رو هم میشناخت که بهش خیلی چیزها (!) نداد ! از ما که گذشت و پیر شدیم اما خوشبختانه این پسرهای امروزی از زیر ابرو برداشتن تا بند انداختن چاک کونشون بگیر تا نقره بلوری کردن پر و پاچه شون و ... حسابی استاد شدن و خوش به حال دخترهای امروزی !!!!!!
فتبارک الله احسن الخالقین .



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001