فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Friday, March 26, 2004
زیتونولوژی ( 5 ) :

نوبتی هم باشه , نوبت این زیتون پرورده خودمونه! برای اونهایی که نمیدونن زیتون کیه الا خواجه حافظ شیراز بگم : آقا ما یه جونوری داریم تو وبلاگستان به اسم زیتون ! این دختره اوایل خیلی مودب و معصوم و چشم و گوش بسته و آفتاب مهتاب ندیده و ختم کلام پاستوریزه بود ! نه اصلا بهتره بگم هموژنیزه بود ! اما العجب که نمیدونم با کی گشت و اغفال شد و حالا دست ما رو از پشت بسته ! همش زیر سر اون مرتیکه D2C بی ناموس باید باشه ! جدیدا هم یک چیزهای بی ناموسی ای مینویسه که آدم چارچرخش میره هوا و حیرون این میشه که هااااا ؟ نه خبره ؟؟؟؟؟؟ آقا ما امروز صبح مثل بچه آدم نشسته بودیم روی تاب و از هوای بهاری لذت میبردیم و پر و پاچمونو به دست نسیم بهاری سپرده بودیم و وبگردی میکردیم گذرمون افتاد به سایت این دختره و چشمتون روز بد نبینه ! چی نوشته بود ! بعد که هی بالا پایینش کردم دیدم نه ! این بشر اصلا نمیدونه چطور باید واژگان کلانتری رو با هم قاطی کنه و مورد کاربردیش رو بلد نیست ما هم که نگارنده زیتونولوژی باشیم گفتیم دستشو بگیریم و کمکی بهش کرده باشیم تا رستگار بشیم . و قبل از اون هم به همین مناسبت تندیس سینه بلورین رو تقدیم میکنم به خانم زیتون ادیب الادبا از طرف خودم و تمام خوانندگان این وبلاگ :



اندر احوالات خرید کرست :
مکان : کرست فروشی ننه ایزابلا - چهارراه پهلوی – تهران , یک روز قبل از بهار :
هر وقت میاومدم تهران مثل صادق هدایت در به در که در هر نقطه ای از تهران پاتوقی داشت , من هم پاتوق های خاصی در سطح شهر تهران پیدا کرده بودم که بیشتر به جواد بازار شبیه بود تا مکانی برای تفریح و خرید ! البته تهران جاهای زیبا و دیدنی خیلی داره اما اینکه توی این همه جا آدم فقط بره چهارراه پهلوی یا نازی آباد ثانی , خوب خیلی جای بحث داره ! البته چون من عاشق تئاتر های روحوضی یا تخته حوضی هستم هر وقت بیکار میشدم از ده خودمون , کرج سفلی , چهارنعل میاومدم تهران برای تماشا ! تو یکی از همین گشت و گذارها چشمم افتاد به فروشگاهی که عبارت نامانوس کرست دوزی ننه ایزابلا روی اون درشت حک شده بود و من از خجالت آب شدم جون عمه ام ! بدتر از اون تردد بیش از حد زنان در جلوی این مغازه , فضولی ذاتی منو تحریک میکرد که لابد اون تو حلوا خیرات میکنن و اگه زیتون اونجا نباشه کون زمین و آسمون به هم دوخته میشه ! این بود که تصمیم کبرای خودمو عملی کردم و قدم به این مکان مستهجن گذاشتم !!!!!
ایستادم توی صف !
" البته من اصلا احتیاجی به کرست ندارم چون اصولا سینه هام از بس کوچک هستن که باید برای سینه هام از دستکش ظرفشویی لاتکس سایز XXL استفاده کنم ! بحث کلاس و این حرفها هم هست و سازمان یونسکو چون دید سینه های من قالب هیچ کرستی نیست و حق من شدیدا پایمال شده طبق کنوانسیون حقوق بشر و آزادی زن و با حمایتهای بی دریغ مهشید و پتیشن های هاله , سازمان تصمیم گرفت به کشورهای آمریکا و سوئد سفارش دوخت کرست های مامان دوز بده که هر ماه برام پست میشه و صد البته دلیلش هم بر میگرده به سایتم ! چون در مسابقات جهانی وبلاگ نویسی اول شده بودم بهم تندیس سینه مرمرین رو دادن و کنگره آمریکا و حزب سوسیال سوئد از اون به بعد مادام العمر این تحفه ها رو میفرستن برام ! البته روم به دیوار , بلا به دور سینه هام چون اندازه مشک دوغ هستن و زنهای ایرانی هم که آه ... کمپانی سینه با رینگ پستون های سوپر دولوکس , برای همین اینها رو میفروشم و میرم دستکش ظرفشویی می خرم برای خودم و با کمی تغییرات استراتژیک و استفاده از هنرهای تجسمی , و دستی تبدیل به کرستشون میکنم و شکر خدا هیچ وقت اندازم نیست و سینه هام تو این تشت پارچه ای لق میزنه "
توی صف همه جور زنی به چشم میخورد ! از زنان پاچه ورمالیده تا زنان چادری فاحشه جا نماز آب کش و زنان و دختران معمولی که همه شوق عجیبی داشتن برای ورود به پستون سرای ننه ایزابلا ! من اصولا عاشق مکتب کمونیسم هستم ! ایستادن در صف های طولانی برای خرید چیزهای الکی تر حس فتح المبین و غرور ملی به من میده و دوست دارم حتی یک خلال دندون هم که میخرم 6 ساعت توی صف بایستم چون بهم هویت میده . صف خیلی دیر تکون میخورد و پیشروی کند بود هر چند دقیقه یکبار زنی یا دختری بیرون میاومدن و چنان سینه هاشونو بالا میگرفتن و شق و رق میایستاد که آدم فکر میکرد رفتن اون تو تزریق ژلودرم و کلاژن کردن ! بالاخره نوبت به من رسید و با یک جمع 4 نفره رفتیم تو . چند تا زن ارمنی ایستاده بودن پشت پیشخون و مشتری ها رو راه میانداختن و دو تا دختر دیگه هم مسئول اتاق پروو بودن ! زنهای ارمنی هر چند دقیقه مثل لزبین ها به سینه های ما نگاه میکردن و کله قند تو دلشون آب میشد اما برای لاپوشونی سرمون عربده میکشیدن که صاف بایستیم ! کم کم گوشی دستم اومده بود که واویلا باید بریم تو و کرست ها رو تست کنیم و منم فنر کرستم در رفته بود و یه کتی می ایستاد و کش شونه راستم هم شل شده بود و گیره پشتش هم یکیش شکسته بود و اگه میرفتم اونجا لخت میشدم آبروم میرفت ! آخر طاقت نیاوردم و مثل این زنهای پتی یاره رفتم جلو و گفتم من سایز مایز حالیم نیست ! سایز من شماره 100 (!) هست یکی بدین من برم پی کارم ! یکی از زنهای ارمنی اومد طرفم و یه نگاهی بهم انداخت و گفتم زرشک !!!!!! بعد هم چار چنگولی دست انداخت و سینه هامو گرفت تو مشتش و شروع کرد چلوندن و گفت خیلی بیشتر از اینهاست سایزت حالا یا برمیگردی تو صف یا شوتت میکنم بیرون ! دماغ سوخته برگشتم تو صف و با خودم فکر میکردم مگه من گاوم که میگه سایزم از 100 هم بزرگتره ؟؟؟؟؟؟؟
در این بین یه زن چادری هم رفت جلو و دامنشو زد بالا و گفت حاج خانم ... از این شورتها هم دارین ؟ برای آغامون میخوام که منو ببینه ذوق کنه و فلانش بلند بشه بتونه ترتیب منو بده آغامون از بس نماز خونده که از مردی افتاده چون فاطمه زهرا زده به کمرش که این نمازها رو میخونی تا بیایی بهشت ترتیب حوری ها رو بدی ؟ مگه خودت ناموس نداری ؟ زن ارمنی هم با عصبانیت عربده کشید : پدر سگ پتی یاره آخه زن مسیحی مگه مسلمونه که بره حج تازه برمیگردی بهش میگی حاج خانم ! قبر اون بابات سگ ! زن چادریه فهمید چطور ریده و گذاشت رفت !
آخر نوبت به من رسید با یه دختر دیگه رفتیم تو ! حالا این حس خجالت منو کشته بود ! من که همیشه خدا لخت و عور میگردم و مدل افتخاری مجله Play Boy دوقوز آباد از توابع علی آباد کتول هستم و برای پسر جوادها عشوه میام , حالا اینجا داشتم از خجالت می مردم ! دختره سریع لخت شد و سینه هاشو با غرور آورد جلوی صورتم و یه نمه برام چسی اومد و پشت چشمی نازک کرد که آره ... سینه یعنی این ! لیموی رسیده تنترانی ! منم تا اینو دیدم سریع بالا تنم رو لخت کردم و گرومپ مشک هامو انداختم بیرون و پوز دختره آشغال رو زدم ! خاک تو سر اندازه دو تا نخود چی سینه هاش غنچه زده بود اسمشو گذاشته بود پستون ! یکی از اون خانم ها که اونجا بود متر برداشت و دور سینم رو گرفت که کم اومد و رفت یه متر دیگه هم آورد و بعد رفت و با 2 تا مامی شورت بچه اومد تو و گره زد و داد بهم تست کردم و دیدم اندازه اندازه هستن ! بهش گفتم از اون کمک فنر دارها هم داری برام بیار آخه نه اینکه خیلی خوش چس بودم , کرست فنری هم میخواستم ! خلاصه که خریدم رو کردم و اومدم بیرون و نفس عمیقی کشیدم و منم سینه هامو سپر کردم و جلوی زنها رژه رفتم و کون همشونو از دم سوزوندم . تازه میفهمیدم چه غروری داشت خرید کرست و چسی اومدن برای زنهای بیرون صف فقط اگه تو خیابون نبود همونطوری لخت میاومدم بیرون تا چشمهاشون بابا قوری بشه ! اما هنوز این معما برام حل نشده که فرق ماشین بنز با ژیان در چی میتونه باشه ؟؟؟؟ درست همونطوری که فرق اجناس سنبل کاری و تف مالی شده و سری دوزی با جنسی که روش وقت گذاشته میشه داره و این اصل رو یاد نگرفتم که هر چی آدم پدر سوخته و طمع کار و حروم خوره , همه از دم مسلمون هستن و هر چی حروم زاده تر همون قدر مومن تر و جانماز آب کش تر !

نتیجه گیری اخلاقی :
آقا خیلی ها فکر میکنن شورت و کرست و کلا لباسهای زیر اصلا مهم نیستن و هر چی دستشون میاد میپوشن ! در صورتیکه نیمی از تناسب اندام زنان و مردان و جلوه بهتر لباسها مربوط به همون لباسهای زیر میشه ! مخصوصا کرست نقش مهمی رو در لباس داره چون همیشه اولین نگاه یک مرد به زن در درجه اول توی صورت و بعد توی سینه و بعد پر و پاچه هاشه ! و به همین دلیل هر چقدر توی انتخاب مناست اینها دقت بشه به همون اندازه هم احساس راحتی و غرور میکنید ! هیچ وقت زنی که دارای سینه های افتاده یا خیلی بزرگ هست , بدون بستن کرست نمیتونه لباس رو هر چقدر هم که خوش دوخت و اندازه باشه خوب جلوه بده ! میشه مثل این زنهای جنوب شهری که چادر به کمر گره میزنن و سینه های مشکشونم آویزون تلق و تولوق بندری میرقصه ! و یا توی مهمونی ها موقع راه رفتن سینه هاشون مثل ژله تلپ و تلپ بالا و پایین میره و آغایون رو حالی به حالی میکنه ! یا تصور کنید مردی از تیر و طایفه ترک (!) بجای پوشیدن یک شورت مناسب , شورت مامان دوز پاش بکنه و اون آلت کوفتی به هنگام تماشای یک خانم سکسی شروع به رشد مضاعف کنه چه وضعی پیش میاد ؟ قلمبه وق میزنه توی چشم ! حالا تصور اینکه بطور ناگهانی بخواهید جلوی کسی لخت بشید چقدر میتونه باعث آبرو ریزی بشه ؟ داشتن جوراب های سوراخ و در رفته و یا شورتهای تنگ و رنگ گرفته و کرستهای شل و گل و گشاد و ... همه باعث میشه بد جلوه بکنید . از همه مهمتر خانمهایی که سینه های بزرگی دارن در طول زمان دچاز قوز و کمر درد میشن اگه از کرستهای مناسب استفاده نکنن ! پهن بودن بند کرست بیشتر برای توزیع بیشتر وزن سینه ها روی شانه و کتف هست که از فشار روی عضلات گردن کم میکنه . مثلا فکر کنید همین زیتون ما که تو خواب هم نمیدید باید بره کرستش رو تست کنه , تصور اینکه کرستش چیز ناهنجاری بود چقدر میتونست باعث خجالتش بشه ؟ بعد هم نکته ای در باب خجالت لازمه بگم که من شنیدم آغایون , حضرات لاتها وقتی تشریف میبرن سربازی باید اون دودول مبارکشون رو بندازن بیرون و یک نفر معاینه فنی بکنه دم و دستگاهشونو ! این به اون در !!!!!!!! هاها .



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001