فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Friday, April 25, 2003
رینگگگ .....
الو ... بفرمایین !
- سلام .. ساعت خواب
سلام خوبی ؟
- بازم که خوابی ! لنگ ظهره !
چیکار کنم دیشب دیر خوابیدم
- زود باش حاضر شو بیا پیشم که کلی برات خبرای دست اول دارم .. بیا که نونمون تو روغنه !
باز چی شده ؟ خیالاتی شدی ؟
- نه به جون تو .... باور نمیکنی بیا ببین !
خیلی خوب بابا یکساعت دیگه اونجام .. خداحافظ

همیشه همینطور بود . وقتی تا دیر وقت کار میکردم صبح ها تا نزدیکای ظهر میخوابدیم تا خستگی از جونم در بیاد وگرنه نمیتونستم کار کنم و مدام گیج میزدیم . توی کارم هم حواسم باید خیلی جمع بود وگرنه دچار دردسرهای غیر قابل جبرانی میشدم . به زور بلند شدم و رفتم یواش در اتاق پسرم رو باز کردم ... هنوز خواب بود .. رفتم بالا سرش و گونه اش رو بوسیدم و یواش اومدم بیرون و رفتم دوش بگیرم .... زیر دوش به امروز و برنامه هایی که داشتم فکر میکنم ... کمی سرحال شدم و خوابم پریده .. کت حوله ای رو می پوشم و میام بیرون و زنگ میزدم به پرستار ...
الو .. سلام مینا جان ..
- سلام عزیزم ... حالت خوبه ؟
ممنون ... مینا جان زنگ زدم بگم امروز یکم زودتر بیایی من جایی کار دارم باید زود برم . و احتمالا هم شب دیروقت میام .
- بازم شروع شد ؟ مگه دکتر نگفته باید استراحت کنی ؟ بفکر خودت باش دختر !
ای بابا ... دکتر هم نفسش از جای گرم بلند میشه ! اگه یه روز کار نکنم باید رو به قبله بخوایم . خوب مزاحمت نمیشم پس منتظرت هستم زود خودتو برسون ..
- باشه .. نگران نباش الان راه میافتم ...
خداحافظ
- خداحافظ

معلوم نیست این دختره چه خوابی برام دیده باید خیلی مهم باشه که اینقدر عجله داشت ! میرم جلوی میز توالت و شروع میکنم به بزک کردن و موهامو خشک میکنم و ناخن هامو لاک میزنم ! بعد هم صبر میکنم تا خشک بشه که متوجه میشم پسرم اومده کنارم ....
- وای وای ..... سلام عزیزم .... ساعت خواب ... بیا بغل مامان ...بوس بده ... ماچ . جیش کردی مامان جون ؟
نه
- بدو ... بدو ... بریم الان دودولی شیطون میشه ... صدای زنگ بلند میشه ...
- کیه ؟
منم مینا !
- سلام ... بیا بالا ....
- بیا قربونت برم این بچه رو ببر صبحانه اش رو بده من برم حاضر بشم دیرم شد ...
لابد خودتم هیچی نخوردی ....
- نه . وقت نکردم .... تو به بچه برس اون مهمتره .
میرم تو اتاق و حاضر میشم و میرم آشپزخونه .... مینا جان دیگه سفارش نمیکنم . مواظب همه چی باش مخصوصا آریا . اینم پول امروزت . عصر هم بچه رو ببر یه دور پارک اگه هوا خوب بود و براش بستنی چیزی بخر ... به مامان بوس بده ....خداحاقظ . مواظب خودتون باشین ...

میزنم از خونه بیرون و میپرم تو آسانسور و میرم پارکینگ و سوار ماشین میشم و راه میافتم . کمی بعد جلوی منزل دوستم پیاده میشم و زنگ میزنم و میرم داخل .
سلام ....
- سلام دختر شاه پریون .. گفتم شب میایی ! چقدر دیر کردی . بیا که کلی خبر برات دارم
اول یه چیز بده من بخورم فشارم اومده پایین .
- اول بذار خبرو بگم ! جدیدا یه کلینیک خصوصی باز شده که کارت سلامت میده !
خوب که چی ؟
- اه چقدر خنگی تو دختر ! یعنی اینکه کاسبیمون گرفته حسابی !
یعنی چی ؟
- اه ... خنگول ! یعنی اینکه بهت کارت سلامت میدن و میتونی اونو بکوبی تو پوز مشتریهات که تو سالمی و دو برابر ازشون بگیری ! افتاد ؟
جدی میگی ؟؟؟؟
- آره پس چی ! تازه این کلینیک هم مال یه خانم دکتره و فقط هم برای ماها تاسیس شده ! البته پیش خودمون بمونه ها به کسی نگی وگرنه دست که زیاد بشه خر بیار باقالی بار کن ! بیا این لقمه رو هم بگیر بخور تا من حاضر بشم بریم اونجا .

توی کلینیک مجهز و نو سازی هستیم و بعد از تشکیل پرونده میریم حسابداری و بعد میریم اتاق معاینه ! خانم دکتر بعد از دیدن ما سری تکون میده و به نوبت معاینه میشیم ! بعد هم نسخه ای مینویسه و میریم زیر زمین , آزمایشگاه برای خون دادن و تست ایدز و هپاتیت ! بعد از خون دادن منتظر میشینیم برای جوابها . دو ساعت بعد جوابها رو بهمون میدن ! در این فاصله هم معاینات دیگه رو ازمون میکنن و بعد هم اولین نوبت واکسن هپاتیت رو میزنن و کارت صادر میشه ! همه این مراحل فقط در عرض 4 ساعت طول کشید و این با هزینه 150 هزار تومن به عقل جور در میاد ! این مجوزی هست برای به جیب زدن پول بیشتر . یک مجوز کثیف .....

کم کم به ساعت ملاقاتها مزدیک میشم و وقت نیست برگردم خونه . با هم میریم و یک پیتزا رو با هم میخوریم و بعد هم از هم خداحافظی میکنیم و میریم دنبال کار ! دفتر یاداشتم رو باز میکنم و لیست مشتری ها رو نگاه میکنم ! ساعت 6 آقای ...... ! یک چرخ دور خونه میزنم و ماشین رو کمی دورتر پارک میکنمو پیاده راه می افتم به سمت خونه و در طول راه مسیر رو خوب نگاه می کنیم ! چیز مشکوکی نیست . آدرس رو نگاه میکنم و زنگ رو پیدا میکنم ..
کیه ؟
- منم .....
بیا بالا
- همه چی درسته ؟
آره .
سلام ....
- به سلام ... چطوری ؟
خوبم ... تنهایی که ؟
- آره خانمم رو دک کردم و تا شب تنهام . بیا بشین تا یه نوشیدنی توپ برات بیارم جیگرت حال بیاد ...
رو مبل میشینم و میره تو آشپزخونه .... به اطراف نگاه میکنم و عکس زن و مرد و بچه هایی رو روی تلویزیون و دیوار میبینم ... باز هم همون احساس چندش آور از اینکه پایه های خوشبختی زندگی زنی رو متزلزل کردم بسراغم میاد ولی وقتی بیاد آینده آریا میافتم , این خیالات رو محو میکنم و سعی می کنم فکرم رو منحرف کنم . میاد کنارم میشینه و لیوانها رو پر میکنه ! بهش میگم قیمت کمی بالا رفته !
یعنی چی ؟ چقدر ؟
- 20 تومن بالاتر ! و از کیفم کارت رو در میارم و میگم این کارت سلامته و برای همین هم گرونتر میگیرم حالا اگه دوست نداری میرم .
این کارت جعلیه ! خودت درست کردی !
- اینا زیرش شماره تلفن و آدرس داره زنگ بزن سوال کن ...
قبوله ! بهتر شد اینطوری . بخور و بیا تو اتاق !

ساعت 8:30 خسته و کمی گیج میام بیرون و میشینم پشت فرمون ! احساس بدی دارم که وصف کردنی نیست ... باز هم آینده میاد جلوی چشمم و سعی میکنم به اعصابم مسلط بشم و راه میافتم ! دفترچه رو نگاه میکنم ! ساعت 9 آقای .... !
سلام ... چه عحب سر وفت اومدی !
- سلام .. تنهایی ؟
بیا تو !
- تنهایی ؟
آره بابا .....
داخل میشم و میشینم .... دو نفر دیگه هم میان بیرون ازاتاق !! اعصابم خورد میشه و بلند میشم برم که میایسته جلوم و میگه صبر کن ! پولشو میدیم ....
- نیمخوام .. قرارمون این نبود ....
چقدر میخوایی هر چی بخوای میدیم ! و دستمو میگیره و بزور میشونه !
- سرمو میگیرم بین دستهام و جوابی نمیدم ... دوباره میگه چقدر میخواهی ؟ سرمو بلند میکنم و میگم : نمی تونم توانشو ندارم .... حالم خوب نیست .....
- اه لوس نشو دیگه ..... قول میدیم اذیتت نکنیم ! حالا بگو چند ؟
- دو برابر همیشه !
200 تومن برات چک مینویسم !
- چک نمیخوام نقد !
خیلی خوب بابا کولی بازی در نیار ! و میره تو اتاق و کمی بعد با یک دسته پول میاد .... بدون شمردن میندازم تو کیفم و زل میزنم بهش و منتظر میمونم . رو میکنه به دوستاش و میگه کی اول میره ؟ یکی از اونا میگه من و بلند میشه و منم بلند میشم و همراهش میرم !
ساعت 2 نیمه شب و پایان تراژدی ...
خسته و کوفته میرسم خونه ! سرایدار ساختمون میاد کمکم و در رو یاز میکنه و پشت سرم میبنده . به زور میام پایین و 500 تومن بهش میدم و سلانه سلانه راه میافتم به سمت آسانسور .. نمی تونم درست راه برم و زیر دلم تیر میکشه و درد و سوزش داره و حالت تهوع دارم . در رو آروم باز میکنم و داخل مشم . همه جا تاریکه و کور سوی چراع خواب اتاق بچه فضای خونه رو روشن کرده . لباسهامو در میارم و میرم حموم .. تصویر زنها و بچه ها دوباره میاد جلوی چشمم و اشکم سرازیر میشه . کمی که سبک میشم آب رو میبندم و میام بیرون و مینا خواب آلود میاد و سلام میکنه ... جوابش رو میدم و میشینم روی مبل . دستمو میگیره و نوازش میکنه ... چقدر به این نوازش احتیاج داشتم و بغضم میشکنه ...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001