فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Friday, April 04, 2003
الیزابت تیلور در جوانی :



از صبح تا شب کارم شده بود چت کردن و مخ دخترای مردم رو کار گرفتن و رفتن سر قرار و عشق و حال ! اما بدبختانه با این همه فنون جدید و تکنیکهای مخ زنی مدرن دستم به هویج هم بند نمیشد و کسی دم به تله نمیداد ... تا اینکه بعد از شونصد دور گشتن و زدن به این در و اون در بالاخره یه دختر جواب داد و ارتباط برقرار شد ! طلبه عکس یه خوش تیپ بود و نمیدونست گیر چه شارلاتانی افتاده ! رفتم تو آرشیو عکسها و گشتم و گشتم و یه عکس توپ و خدا رو براش سوا کردم و فرستادم ..
بعد از چند دقیقه جواب داد که این تویی ؟ گفتم آره .. کله قند تو دلش آب شد !
دیدم تا تنور داغه باید نون رو بچسبونم و این بود که آخرین تیر ترکش رو رها کردم و بهش پیشنهاد سینما دادم . کلاس گذاشت و کار و گرفتاری رو بهانه کرد ! اما نمی دونست من از اون پر روترم و مخشو حسابی تلیت کردم . قرار شد بریم سینما و با هم یه فیلم ببینیم و بعد هم بریم شام بیرون . عجیب بود به این زودی چراغ سبز داده بود ؟!؟
فردا بعد از کلی ور رفتن با خودم و تیپ زدن از خونه زدم بیرون و رفتم سر قرار ! دم سینما باهم قرار داشتیم ! ایستادم و منتظر تا بیاد ! دور محوطه سینما شلوغ بود و خر صاحبشو نمیشناخت ! چشم انداختم تا ببینم پیداش میکنم ؟ تازه یادم افتاد که من اصلا عکسش رو ندیدم و فقط نشونی لباس و وسایلش رو داده ! تو همین فکرها بودم که موجودی رو از دور دیدم که با نشونی ها و رنگهای داده شده هماهنگی داره و میخوره که باید خودش باشه ! آروم آروم رفتم جلو ... اما هر چی نزدیکتر میشدم و دیدم بهتر میشد اون هم ظاهرش از حالت آدمیزاد خارج میشد و شکل اجنه بخودش میگرفت ! وقتی بالاخره به هم رسیدیم از چیزی که روبروم ایستاده بود کم مونده بود سکته کنم !
یک دختر زردمبو و لاغر استخونی با عشوه های مکش مرگ من و دهنی گشاد و آرایشی غلیظ و تهوع آور ! آدم رو یاد فواحش جنوب شهری میانداخت ! خواستم فرار کنم , پیشدستی کرد و دستش رو دراز کرد و گفت سلام من روناکم ... فقط تونستم دستم رو دراز کنم و انگشتهای اسخوانی و بدترکیبش رو تو دستم بگیرم ! دوباره به حرف اومد :چقدر با عکستون فرق دارین ؟! با زحمت گفتم :
- عکس قدیمی بود ! الان خیلی فرق کردم !
یه عشوه خرکی اومد و گفت : بریم بلیط بخریم الان تموم میشه ها !
مور مورم شد ! خیلی خوش چس بود گنده گوزی هم میکرد !
رفتیم دم باجه و ایستادیم تو صف ! خودشو چسبوند به و سرشو نزدیکم آورد و دهن گشادش رو باز کرد و خنده نفرت انگیزی پاشید تو صورتم و گفت : چه ادکلن خوش بویی زدی آدم یه طوریش میشه ... !!
موهای تنم سیخ شد و ناخودآگاه رعشه ای به تنم افتاد و ازش فاصله گرفتم !
2000 تومن اخ کردم و دو تا بلیط گرفتم و رفتیم داخل ! ار پله ها رفتیم بالا تا برسیم به درهای سینما و منتظر بشیم تا باز بشن ! مردم زیادی دور تا دور سالن ایستاده بودن . به محض ورود ما همه چشم ها زوم شد روی ما ! رنگم پرید و سرخ شدم از خجالت !! به زحمت رد شدم و بردمش کنج دیوار دور از انظار ....
کمی بعد درها رو باز کردن و رفتیم و نشستیم سر جامون ! دکمه های مانتوشو باز کرد تا پایین و پاشو انداخت روی هم ! خواستم به بهانه خرید چیپس برم بیرون و بعد هم فرار کنم اما گفت چیزی نمیخورم بشین فیلم شروع شد ! این فیلم رو بار سوم بود که میدیدم ! اعصابم خورد شده بود ! گفتم حواسم رو بدم به فیلم تا از تشنج این هیولای ماده خارج بشم ...
تو نخ فیلم بودم که حرکت دستی رو روی دستم حس کردم و دیدم داره با انگشتهام بازی میکنه ! گفتم بذار ور بره اگه با این کار ارضا میشه دریغ نداریم ...
بعد از چند دقیقه ول کرد و شروع کرد به جابجا شدن و وول خوردن ! من هم زیر چشمی نگاهش میکردم و تو این فکر بودم این چرا مدام وول میخوره ؟ یکساعت بعد بود که اومد خودشو بکشه بالای روی صندلی که پای منو تکیه گاه کرد و خودشو کشید بالا ! باز هم حرکتی ازم سر نزد ! کمی بعد نیم تنش رو خم کرد روی من و صورتشو چسبوند به صورتم ! هرم نفس هاشو حس میکرد ! اما باز هم تکون نخوردم ! اینبار خودشو کشید کنار و دیگه ساکت شد ! تازه دورازیم افتاد که چرا اینطوری میکنه !! اومدم بهش خدمت کنم که فیلم تموم شد و چراغ ها رو روشن کردن و دستم بین هوا و سینه هاش خشک شد !
بلند شدیم و رفتیم بیرون ! کلی پکر بود و له ! وقتی بیرون ایستادیم یک نگاه عاقل اندر سفیه بهم انداخت ! نگاهش بوی فحش خوار مادر میداد ! گفت من میرم شهرک ! منم گفتم تا ونک مسیرمون یکیه من میرسونمت ! سوار شدیم و رفتیم . ونک هم ازش خداحافظی کردم و رفت ! شب تو یاهو بودم که پسرخالم آن لاین شد !
چاکریم !
- ما بیشتر !
چی تور کردی مرتیکه یکی دو تا بده اینور ....
- بیا : روناک
------
فردا شب تلفن زنگ زد ! پسر خالک بود : سلام خره !
- این چجور سلام کردنه ؟
میدونی از کجا میام ؟
- نه ! کجا ؟
از پارکنیگ خونمون !
- اونجا چیکار میکردی؟
روناک جونتو بردم ترتیبشو دادم !! حالا هم کلی با هم رفیق شدیم .... گفتم بهت زنگ بزنم پیغام روناک رو بهت بدم : چه پسرخاله پخمه ای داری ! منم باهاش موافقم ! خاک بر سرت هاهاها خداحافظ ..... بعدها شنیدم که این روناک بیچاره هم شانس نیاورده بود ! بیچاره دنبال عشق راستین بوده ولی پسرخاله جان مدام بهش خدمات رسانی میکرد و انتظار سرویس دهی داشت و اونم دیده بود که اگه همین رویه رو ادامه بده سرش بی کلاه و ریالی کف دستش نمیمونه , میدون رو خالی کرده بود و از خیر عشق و عاشقی گذشته بود !

- طبق معمول که من همیشه از زمین و زمان عقب هستم دروغ روز 13 فروردین و اول آوریل رو براتون با تاخیر نوشتم .. هاهاهاها حالتونو خوب گرفتم , نه ؟

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001