● دو کلاغ عاشق :
بنام اعتماد و عشق , اگر دستی بمن آویخت
به پایش زندگی دادم , به جانم زهر حسرت ریخت
هزاران بار دل دادم , که شاید عشق ناب این است
سراب تلخ باران بود ...
وقتی میخوان عشاق رو به چیزی تشبیح کنن میگن کبوتران عاشق یا قوهای عاشق و یا حیوانات و اجسامی که زیبایی دارند رو تشبیه میکنن به عاشقان ! اما من میگم دو کلاغ عاشق ! حرفی هست ؟ شاید براتون مسخره بیاد ولی مگه کلاغ ها دل ندارند ؟ حتما باید هر چیز زیبایی رو به زیباترین نسبت داد ؟ پس اون مرتیکه کاکا سیاه و شیر کاکائو آفریقایی که آدم با دیدنش وحشت میکنه نباید عاشق باشه ؟ یا آدم های زشت نمیتونن عاشق بشن ؟ حتما باید زیبا بود تا عاشق شد ؟ زیبا بودن , زیبا شدن , همه و همه باید با دیده دل دیده بشه نه از روی ظاهر . گاهی اونی که زیباست درونش زشته و اونی که زشته درونش زیباست . پس کو حد وسط ؟ متنفرم از این همه ریا و ظاهر فریبی مثل عروسکی در چنگال بازیگران ...
عروسک جون فدات شم , تو هم قلبت شکسته
که صد تا شبنم اشک , روی چشمات نشسته
منم مثل تو بودم , یه روز تنهام گذاشتن
یه دریا اشک حسرت , توی چشمام گذاشتن
که تو بعدها شنیدی , چه تلخیها چشیدی
عروسک جون تو میدونی , که حسرتها کشیدی
عروسک جون زمونه , منو این گوشه انداخت
بجای حجله بخت , برام زندونه غم ساخت
بمیره اون که میخواست , که ما رو گریون ببینه
سرای سینه هامونو , ز غم بیرون ببینه
عروسک جون , نگام کن , چشام برقی نداره
زمستونه تو قلبم , که هیچ گرمی نداره
باید اینجا بخشکه , تو گلدون شکسته
نه اینکه باغبون نیست , در گلخونه بسته ...
دلم میخواد یه روزی بعد سالها پرستوی سعادت رو ببینم نمیخوام بیش از این رو صورت غم نشون یاس و وحشت رو ببینم دلم میخواد یه روزی فارغ از غم تبسم روی لبهامون بشینه شاید اون روز دوباره جون بگیره , نهال آرزوهامون تو سینه ...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نوشته شده در ساعت 1:58 AM توسط No One
بنام اعتماد و عشق , اگر دستی بمن آویخت
به پایش زندگی دادم , به جانم زهر حسرت ریخت
هزاران بار دل دادم , که شاید عشق ناب این است
سراب تلخ باران بود ...
وقتی میخوان عشاق رو به چیزی تشبیح کنن میگن کبوتران عاشق یا قوهای عاشق و یا حیوانات و اجسامی که زیبایی دارند رو تشبیه میکنن به عاشقان ! اما من میگم دو کلاغ عاشق ! حرفی هست ؟ شاید براتون مسخره بیاد ولی مگه کلاغ ها دل ندارند ؟ حتما باید هر چیز زیبایی رو به زیباترین نسبت داد ؟ پس اون مرتیکه کاکا سیاه و شیر کاکائو آفریقایی که آدم با دیدنش وحشت میکنه نباید عاشق باشه ؟ یا آدم های زشت نمیتونن عاشق بشن ؟ حتما باید زیبا بود تا عاشق شد ؟ زیبا بودن , زیبا شدن , همه و همه باید با دیده دل دیده بشه نه از روی ظاهر . گاهی اونی که زیباست درونش زشته و اونی که زشته درونش زیباست . پس کو حد وسط ؟ متنفرم از این همه ریا و ظاهر فریبی مثل عروسکی در چنگال بازیگران ...
عروسک جون فدات شم , تو هم قلبت شکسته
که صد تا شبنم اشک , روی چشمات نشسته
منم مثل تو بودم , یه روز تنهام گذاشتن
یه دریا اشک حسرت , توی چشمام گذاشتن
که تو بعدها شنیدی , چه تلخیها چشیدی
عروسک جون تو میدونی , که حسرتها کشیدی
عروسک جون زمونه , منو این گوشه انداخت
بجای حجله بخت , برام زندونه غم ساخت
بمیره اون که میخواست , که ما رو گریون ببینه
سرای سینه هامونو , ز غم بیرون ببینه
عروسک جون , نگام کن , چشام برقی نداره
زمستونه تو قلبم , که هیچ گرمی نداره
باید اینجا بخشکه , تو گلدون شکسته
نه اینکه باغبون نیست , در گلخونه بسته ...
دلم میخواد یه روزی بعد سالها پرستوی سعادت رو ببینم نمیخوام بیش از این رو صورت غم نشون یاس و وحشت رو ببینم دلم میخواد یه روزی فارغ از غم تبسم روی لبهامون بشینه شاید اون روز دوباره جون بگیره , نهال آرزوهامون تو سینه ...
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نوشته شده در ساعت 1:58 AM توسط No One
........................................................................................
سایت ها
My Community
سايت هاي خبري
دوستان
Design By Shiva © 2001