فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Saturday, March 08, 2003
قرار وبلاگی , جمعه 16 اسفند 1381 :

بالاخره بعد از کلی برنامه ریزی و فرستادن دعوتنامه و عوض شدن محل قرار , این همایش برای کمک به کودکان شیرخوار گاه آمنه , در خیابان یوسف آباد - پارک شفق محل فرهنگسرای شفق برگذار شد . متاسفانه چون نتونستم بیشتر بمونم تا آخر برنامه ها رو خبر ندارم . اما در مدتی که بودم به این شرح بود :

ساعت 8 صبح بود که با تعدادی از دوستان راه افتادیم بسمت فرهنگسرا و حدودای یکربع به 9 رسیدیم محل قرار ! تعداد کمی از بچه ها اومده بودن و در محوطه پراکنده بودن و بصورت گروهی مشغول صحبت بودند ! تک و توک هم به تنهایی ایستاده بودند به انتظار . طبق هماهنگی که با یکی از نگهبانان فرهنگسرا از روز قبل کرده بودم با پرداخت باجی مختصر تونستیم وارد ساختمانهای مشرف به میدانگاه از سمت کتابخانه بشیم و شروع به فیلم برداری و گرفتن عکس کردیم . متاسفانه عکسها تا این لحظه آماده نشدند چون فیلم ها از نوع APS بودند نتونستیم چاپ کنیم و امیدوارم 99% تا فردا آماده بشه و روی سایت قرار بگیرند . البته بدون ذکر نام ! فقط دوستانی که مایل بودند می تونن عنوان کنن تا اسم اونها رو قرار بدم . CLIP کوتاهی هم بصورت VCD تهیه کردیم که در صورت امکان بزودی از طریق یکی از دوستان به کسانی که مایل باشند تحویل داده میشه !

در ساعت 10 تقریبا تعداد زیادی از بچه ها جمع شده بودند و بچه ها رفتن بین جمعیت برای شکار سوژه ها ! اینکه میگم شکار به این دلیل هست که اکثرا لوس بازی در میارن و تا میخواهی عکس بگیری دست میارن جلوی صورت و عکس رو خراب میکنن برای همین هم کلی دردسر کشیدیم تا تونستیم 3 دستگاه بیسیم با برُد کوتاه به همراه گوشی هاش تهیه کنیم که واقعا سخت بود پیدا کردنشون !! من هم از بالا با دوربین شکاری سوژه یابی میکردم به بچه ها میگفتم تا عکس فرد یا سوژه مورد نظر رو تهیه کنند .... کلا 80 عکس گرفته شده که با سانسور و بطور انتخابی روی سایت میگذارم بنا به دلایل اخلاقی !
قیافه ها اکثرا آشنا بودند . از هر تیپ آدمی دیده میشد ! حتی بعضی ها خانوادگی اومده بودند به همراه اعضای خانواده یا بچه به بغل یا تو کالسکه . تقریبا میشه گفت بین 200 تا 300 نفر می شد تعداد حاضرین ! اکثر سن ها زیر 25 و حتی زیر 20 سال بود و تعداد دخترها باز هم طبق معمول کمتر از آقایون !! چهره های جالب و آشنایی که به چشمم اومدن و به خاطرم مونده معروفترینشون ...
- عصیان ! بود که بر خلاف چیزی که انتظار میرفت ظاهر شده بود ! از روی عکسهایی که ازش دیده بودم و خصوصیات اخلاقیش مثل فریزر بودن فکر میکردم خیلی متفاوت باشه ! هم از نظر قد و قامت , هم قیافه مخصوصا اون کلاه با مزه و موهای آشفته و ریش تنکش , آدم رو یاد سالوادور دالی و پیکاسو می انداخت ! اما نگاه مهربون و آرامش بخش و صمیمی و خنده های نمکینش در بین دوستان کلا تصورات منو به هم ریخت ! جالبترین قسمت اینجا بود که یه مشت جغله مرتب دفتر و کاغذ بدست میرفتن سراغش و ازش امضاء میگرفتن .
- زن نوشت ! مثل همیشه خندان درست مثل دختر بچه شیطونی که مرتب ورجه وورجه میکرد با نشاط و صمیمی .
- احسان کیانفر ! با قیافه ای جدی و مصمم که دائم در حال نظارت امور بود و امر و نهی میکرد .
- عمو حسن : دقیقا همونی بود که باید باشه بی روح و سرد و البته به اتفاق دوست دختر گرامیشون .
و باقی دوستان که حضور ذهن یا آشنایی ندارم .
اتوبوسی هم در ضلع شمالی فرهنگسرا پارک شده بود که فکر میکنم برای بردن بچه ها به کهریزک یا شیرخوارگاه کرایه شده بود .
از بین بچه ها 2 نفر از بین دخترها و یک نفر از بین آقایون دفتر و خودکار بدست از وبلاگرها امضاء و نوشته یادبود جمع میکردند که از نظرمن کار درستی نبود و هویت افراد رو لو میداد مخصوصا که بعضی از دوستان سفارش میکردند به فرد تهیه کننده فهرست که فلان شخص رو اگه دیدی به ما معرفی کن . در این بین دو نفری هم با جعبه ای مقوایی در دست بین حاضرین میگشتند و کمکهای اونها رو دریافت میکردند .
یک پسر اوا خواهری هم با یک عروسک بامزه و صدای خنده داری سر به سر بچه ها , مخصوصا دخترها می گذاشت و از این صحنه ها هم فیلم برداری میکردند .
عده ای هم در گوشه و کنار عکسهای دسته جمعی میگرفتند . اما تنها چیزی که جالب بود این بود که همه با چشمهای هاج و واج همدیگه رو نگاه میکردن و یا دنبال چهرهایی غریب آشنا بودند و یا با انگشت و یواشکی و در گوشی بعضی ها رو که معروف بودند به هم معرفی میکردند .
خلاصه همه چیز خوب بود الا کارهای یکسری آدم های بی جنبه و بیشعور که با انداختن ترقه باعث بهم خوردن آرامش جمع میشدند ! ساعت 12:30 بود که برگشتم و تا اون موقع جمعیت خیلی بیشتر شده بود نم نم بارون هم میزد .... البته عده ای هم کم کم میرفتند . اما در کل امیدوارم کمکهای خوبی جمع شده باشه برای بچه ها . این بچه ها در صورت کمک نکردن سرنوشتی نامعلوم به انتظارشون خواهد بود و در اینده ای نه چندان دور شاید همین کودکان معصوم تبدیل بشن به مردها و زنهایی فاسد و جانی و امنیت نداشته جامعه ما رو بر هم بزنند . باید دونست که هیچ کودکی از شکم مادرش جانی و قاتل بدنیا نمیاد و این اجتماع و اطرافیان و شرایط زندگی و جامعه هستند که اونو میتونن تبدیل کنند به گرگی درنده یا انسانی موفق ! امیدوارم همگی عاقبت به خیر بشن ...

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001