● از هر دری , سخنی :
امشب داشتم کامنت ها رو می خوندم با کامنت جالبی روبرو شدم . یک نفر بنام مستعار سانار پیغامی گذاشته بود و عنوان کرده بود که چند نفر این سایت رو می نویسن و این سایت چندین نویسنده داره . هاهاهاها کجایی آذر خانم بیایین بخندیم .... من فکر کنم نوشتن من در مورد مطالب گوناگون که هر بار به موضوعی خاص اشاره داره و همنیطور تایتل بالای صفحه که نوشته : ما دو تا , باعث این شبهات شده باشه ! خوب اول چند موضوع رو روشن کنم بعد برم سر داستان امشب .
جریان اینه که من یه دوست عزیزی دارم که خیلی هم دوستش دارم و چند ماه پیش بهش پیشنهاد دادم بیا تو سایت من بنویس و اونهم گفت باشه اما از او ن روز تا به حال چیزی ننوشته و اگر مطلبی بنویسه بنام خودش در آخر مطلب درج می شه ! من از اون تاریخ تایتل رو تغییر دادم ولی خوب تا امروز قسمت نشده بیاد و بنویسه . اما اینکه چرا تو هر چیزی انگولک میکنم دلیلش مطالب گوناگونیه که تو ذهنم هست و باید تخلیه بشه . گاهی که خوشحالم مطالب طنز مینویسم . گاهی که غمگینم درام های آبغوره گیری و گاهی هم که شاکی میشم بند می کنم به آخوند و سیاست و بابام و خانوادش ! خوب اینجا برام جایی برای تخلیه افکارم . بگذریم ......
من بچه که بودم هر وقت نمره خوبی می گرفتم بابام از اون ور قربون صدقه من می رفت و می گفت این بچه هوشش به من رفته ! مامانم هم از اون ور خانواده پدری رو متهم به خنگی می کرد و می گفت هوش بچم به من رفته !!!! اما وای به روزی که من نمره بد می آوردم ! واویلا بود ! بابام , مادرم رو شماتت می کرد که این بچه به تو رفته و همش زیر سر توئه این خنگ بودنش و مادرم هم از اون ور می گفت که شماها خانوادگی جهش ژنتیکی دارین و مُنگولین و این بچه هم به تو رفته . خلاصه همین نمره های من باعث چنان دعوا و بحث و جدلی می شد که حد نداشت !!! آخر هم من نفهمیدم به کی رفتم مامانم یا بابام ؟ هاهاهاها
-------------------
وقتی دانشگاه می رفتم چند تا دختر پر رو بودن که می اومدن و چایی منو می خوردن منم که شر بودم و 17 تا مورد توی کمیته انظباطی داشتم برای اینکه پرونده قطورم سنگین نشه مجبور بودم خودمو کنترل کنم و اونها هم سوء استفاده می کردن خلاصه که بعد از کلی فکر کردن یک فکر کثیف به ذهنم رسید اونم این بود که تا چای می گرفتم یک تف آبدار می انداختن توش و می گفتم بفرمایید .... خلاصه که مخ ما از قدیما تعطیل بوده ......
-------------------
تو فامیل های هر کسی ممکنه عده ای باشن که بنا به دلایلی دوست دارن که لقمه رو به این صورت بخورن که سرشونو بین دو پاشون کنن و بعد هم از سمت ماتحتشون دست بیارن و لقمه رو بگذارن دهنشون ! حکایت ما هم از این قراره که یکی از فامیلهای آنتیک ما هم تصمیم می گیرن که روکش مبل هاشون رو عوض کن . میرن بازار و پارچه رو مبلی می خرن . بعد از کلی محاسبه جیب و .... به این نتیجه می رسن که بدیم مبل رو بیرون درست کنه ! خلاصه که بر می دارن یکی از مبل ها رو می برن مبل سازی و نشون میدن ! یارو میگه من 60 هزار تومن برای هر مبل می گیرم تا روکش کنم . با کلی چونه زدن میرسونن به 55 هزار تومن ولی باز هم راضی نمی شن و بر می گردن خونه . کمی فکر می کنن و بعد به این نتیجه می رسن که بهتره پارچه ها رو خودشون در بیارن شاید ارزون تر بشه ! میرن و پارچه های قدیمی همه مبل ها رو می کنن و بعد مبل رو نشون میدن و قیمت می رسه به 40 هزار تومن ! باز هم راضی نمی شن و بعد می رن خونه و این بار قطعات مبل رو از هم جدا می کنن و این بار هم قیمت می رسه به 22 هزار تومن ! خلاصه باز هم چونه می زنن که این بار مبل ساز شاکی می شه و میگه که چقدر بدم که دست از سر من بردارین . بعد هم دست می کنه از چجیبش یه پولی در میاره می ده دستشون و می گه انگار شما خیلی محتاجین ....
-------------------
دختر عموم کارش تزیین و درست کردن سفره عقد هست ! خلاصه که این موجود نابغه بعد از 2 سال و نیم دوره دیدن در یک کارگاه آموزش دکوراسیون تونستن به این موفقیت تایل بشن !!! و با یکی از دوستانش شریک می شن و میرن برای کار . خلاصه که بعلت IQ بالا و همینطور اوج سلیقه هر دوشون شوت می شن بیرون . مجبوری دختر عموم میره جایی دیگه ! این بار زن عموم هم همراهیش می کرد مثلا اما در عمل مدام میوه و شیرینی بود که کش می رفت ! آخه این خانم یک کیف داره به اندازه چمدان که هر حا می ره همراهشه ! و اون شب هم تا دلش می خواست غذای یک هفته خودشون رو جمع می کنه تا کمبود ویتامین هاش رو جبران کنه و با خودش میاره ! جالب اینجاست که این خانم همیشه با خوش یک کیسه زباله داره تا در مواقع مقتضی استفاده کنه ازش .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نوشته شده در ساعت 2:12 AM توسط No One
امشب داشتم کامنت ها رو می خوندم با کامنت جالبی روبرو شدم . یک نفر بنام مستعار سانار پیغامی گذاشته بود و عنوان کرده بود که چند نفر این سایت رو می نویسن و این سایت چندین نویسنده داره . هاهاهاها کجایی آذر خانم بیایین بخندیم .... من فکر کنم نوشتن من در مورد مطالب گوناگون که هر بار به موضوعی خاص اشاره داره و همنیطور تایتل بالای صفحه که نوشته : ما دو تا , باعث این شبهات شده باشه ! خوب اول چند موضوع رو روشن کنم بعد برم سر داستان امشب .
جریان اینه که من یه دوست عزیزی دارم که خیلی هم دوستش دارم و چند ماه پیش بهش پیشنهاد دادم بیا تو سایت من بنویس و اونهم گفت باشه اما از او ن روز تا به حال چیزی ننوشته و اگر مطلبی بنویسه بنام خودش در آخر مطلب درج می شه ! من از اون تاریخ تایتل رو تغییر دادم ولی خوب تا امروز قسمت نشده بیاد و بنویسه . اما اینکه چرا تو هر چیزی انگولک میکنم دلیلش مطالب گوناگونیه که تو ذهنم هست و باید تخلیه بشه . گاهی که خوشحالم مطالب طنز مینویسم . گاهی که غمگینم درام های آبغوره گیری و گاهی هم که شاکی میشم بند می کنم به آخوند و سیاست و بابام و خانوادش ! خوب اینجا برام جایی برای تخلیه افکارم . بگذریم ......
من بچه که بودم هر وقت نمره خوبی می گرفتم بابام از اون ور قربون صدقه من می رفت و می گفت این بچه هوشش به من رفته ! مامانم هم از اون ور خانواده پدری رو متهم به خنگی می کرد و می گفت هوش بچم به من رفته !!!! اما وای به روزی که من نمره بد می آوردم ! واویلا بود ! بابام , مادرم رو شماتت می کرد که این بچه به تو رفته و همش زیر سر توئه این خنگ بودنش و مادرم هم از اون ور می گفت که شماها خانوادگی جهش ژنتیکی دارین و مُنگولین و این بچه هم به تو رفته . خلاصه همین نمره های من باعث چنان دعوا و بحث و جدلی می شد که حد نداشت !!! آخر هم من نفهمیدم به کی رفتم مامانم یا بابام ؟ هاهاهاها
-------------------
وقتی دانشگاه می رفتم چند تا دختر پر رو بودن که می اومدن و چایی منو می خوردن منم که شر بودم و 17 تا مورد توی کمیته انظباطی داشتم برای اینکه پرونده قطورم سنگین نشه مجبور بودم خودمو کنترل کنم و اونها هم سوء استفاده می کردن خلاصه که بعد از کلی فکر کردن یک فکر کثیف به ذهنم رسید اونم این بود که تا چای می گرفتم یک تف آبدار می انداختن توش و می گفتم بفرمایید .... خلاصه که مخ ما از قدیما تعطیل بوده ......
-------------------
تو فامیل های هر کسی ممکنه عده ای باشن که بنا به دلایلی دوست دارن که لقمه رو به این صورت بخورن که سرشونو بین دو پاشون کنن و بعد هم از سمت ماتحتشون دست بیارن و لقمه رو بگذارن دهنشون ! حکایت ما هم از این قراره که یکی از فامیلهای آنتیک ما هم تصمیم می گیرن که روکش مبل هاشون رو عوض کن . میرن بازار و پارچه رو مبلی می خرن . بعد از کلی محاسبه جیب و .... به این نتیجه می رسن که بدیم مبل رو بیرون درست کنه ! خلاصه که بر می دارن یکی از مبل ها رو می برن مبل سازی و نشون میدن ! یارو میگه من 60 هزار تومن برای هر مبل می گیرم تا روکش کنم . با کلی چونه زدن میرسونن به 55 هزار تومن ولی باز هم راضی نمی شن و بر می گردن خونه . کمی فکر می کنن و بعد به این نتیجه می رسن که بهتره پارچه ها رو خودشون در بیارن شاید ارزون تر بشه ! میرن و پارچه های قدیمی همه مبل ها رو می کنن و بعد مبل رو نشون میدن و قیمت می رسه به 40 هزار تومن ! باز هم راضی نمی شن و بعد می رن خونه و این بار قطعات مبل رو از هم جدا می کنن و این بار هم قیمت می رسه به 22 هزار تومن ! خلاصه باز هم چونه می زنن که این بار مبل ساز شاکی می شه و میگه که چقدر بدم که دست از سر من بردارین . بعد هم دست می کنه از چجیبش یه پولی در میاره می ده دستشون و می گه انگار شما خیلی محتاجین ....
-------------------
دختر عموم کارش تزیین و درست کردن سفره عقد هست ! خلاصه که این موجود نابغه بعد از 2 سال و نیم دوره دیدن در یک کارگاه آموزش دکوراسیون تونستن به این موفقیت تایل بشن !!! و با یکی از دوستانش شریک می شن و میرن برای کار . خلاصه که بعلت IQ بالا و همینطور اوج سلیقه هر دوشون شوت می شن بیرون . مجبوری دختر عموم میره جایی دیگه ! این بار زن عموم هم همراهیش می کرد مثلا اما در عمل مدام میوه و شیرینی بود که کش می رفت ! آخه این خانم یک کیف داره به اندازه چمدان که هر حا می ره همراهشه ! و اون شب هم تا دلش می خواست غذای یک هفته خودشون رو جمع می کنه تا کمبود ویتامین هاش رو جبران کنه و با خودش میاره ! جالب اینجاست که این خانم همیشه با خوش یک کیسه زباله داره تا در مواقع مقتضی استفاده کنه ازش .
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
نوشته شده در ساعت 2:12 AM توسط No One
........................................................................................
سایت ها
My Community
سايت هاي خبري
دوستان
Design By Shiva © 2001