فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, February 12, 2003
ترکولوژی :

آقا به پیر به پیغمبر من خودم نیمی از وجودم ترک تشریف داره و قصد مسخره کردن هیچ ترکی رو ندارم فقط دارم حقایق زندگی خودم رو می گم . پس بهتون بر نخوره !!! در ضمن این جریان حاجی ها و مکه رفتن رو هم نمی خوام مسخره کنم و به اعتقادات کسی کار ندارم ! اما خوب چه کنم که تخیل قوی ای دارم و همین باعث دردسرهای زیادی برام شده هم تو زندگی خصوصی خودم و هم در ارتباط با دیگران !! و اما این ترکها زبونشون خیلی جالبه ! مخصوصا که آدم یکی از والدینش ترک باشه و زیاد هم از ترکی سر در نیاره می شه نور علی نور !! چند نمونه رو براتون می گم که براتون درس عبرت بشه تا وقتی خواستین ازدواج کنین اقلا برین همزبان خودتون رو انتخاب کنید !!! حالا می خواد طرف افغانی باشه اما همون فارسی حرف بزنه و احتیاج به دیلماج نباشه خودش نعمت بزرگیه ! مخصوصا که شما فارسی بلدین بعد برین تو یک خانواده که تمام ایل و تبار از دم زبون اصلی حرف می زنن و اصلا زبون تو رو نمی دونن و اگر هم بدونن یا چنان لهجه ای دارن که منفجر می شی از خنده !!

اولین داستان اینه که امروز بنده یک گند درست و حسابی زدم که آثارش تا مدتهای مدید در خانواده ما باقی خواهد موند . اول یک زمینه ای رو بگم . خانواده های ترک مخصوصا ترکهای اصیل تعصبات شدیدی دارن مخصوصا روی رفتار و حجاب زنها و غیرتی که نشون می دن وحشتناکه و گاهی کار به خون ریزی هم می کشه !! جدا از اینها یک سری آداب و رسومی دارن که فقط خودشون ازش سر در میارن . مثلا اینکه وقتی میری منزل ترکها باید از اون اول که باسنت با مبل تماس پیدا می کنه فقط بخوری و مدام هم بری تو بهر حرفهاشون و حالا اصلا مهم نیست تو هیچی حالیت نمی شه , مهم اینه که بهشون توجه کنی با تمام وجود ! و جالب هم اینه که موقع حرف زدن مدام کانال عوض می کنن و اغلب که زبون اصلی حرف می زنن و بعد یهو یادشون می افته مخاطب گاگوله و میرن تو کانال فارسی !!!! همیشه زنها و مردها جدا هستن و اغلب هم چادری !! پسرهای نجیبی دارن و اگه یه دختر باهاشون هم کلام بشه شکل لبو میشن ! دخترهاشون هم که میوه ممنوعه هستن و هیچ پسری حق نداره نزدیکشون بشه ! حالا تو اگه غیر از این رفتار کنی بهشون بر می خوره بدجور و این یعنی سنت شکنی ! خلاصه که امروز ما رفته بودیم منزل یکی از فامیلهای پدرم که حاجی بودن و خلاصه این ترکها هم عادت دارن که هر زمان فامیل دور هم جمع میشن و ماشالاه که ایل تاتار هم تشریف دارن و همه یک دوجین کور و کچل هم دورشون رو گرفته , مدام از خاطرات تکراری خودشون برات تعریف می کنن و اگه مناسبتی هم باشه که خاطراتشون حول اون اتفاق می چرخه ! امروز این آقا که بزرگ فامیل هم بودن بعد از پدر بزرگم , شروع کرده بود از خاطره مکه رفتن و حاجی شدنش تعریف کردن و اینکه موقع احرام زمین می خوره و سرش می شکنه و بعد پانسمان می کنن و میره برای مراسم سنگ زدن به شیطان .... و منم که طبق معمول خل و چل تشریف دارم و همیشه با حرف مخاطبم می رم توی خیالات , داشتم مجسم می کردم این آقا رو که چه بلایی سرش اومده که یهو چیزی به ذهنم رسید و به خواهرم گفتم در گوشی و اونم بدتر از من یهو پقی زد زیر خنده و پشت سر اون هم من ... !!!!! این یعنی فاجعه و حالا باید دلیل و برهان می آوردیم که چرا بی دلیل خندیدیم وگرنه خر بیار باقالی بار کن . این خواهر منم که بلا نسبت خنگ تشریف داره و خیلی رک و بی رودر بایستی حرف می زنه زود لو داد و گفت که این می گه شما رفتین اونجا سنگ بزنین به شیطان چون ابروهاتون پهن بود مردم فکر کردن شما خود شیطان هستین و با سنگ زدن تو سر شما !!!!!!!! خوب دیگه بقیه رو نمی گم فقط بدونین من خودم همون لحظه مودبانه لباس پوشیدم و رفتم بیرون ....

این ترکها آدمهای شوخ طبعی هستن و لهجه شیرینی دارن . مثلا چند وقت پیش یکی از فامیلها اومده بود منزل ما و بعد از من تلفن خواست تا با کسی صحبت کنه و از اونطرف مخاطب که یک بچه بود گوشی رو برداشته بود و این آقا هم داشت با لهجه غلیظ به ترکی قربون صدقه این دختر بچه می رفت منم داشتم می ترکیدم از خنده " آخه این ترکها خیلی خوشمزن ! مثلا پسر یکی از فامیلا لیسانس زبان داره بعد این می خواد انگلیسی حرف بزنه من فقط از خنده اشک میریزم و چند بار هم جیشم ریخت ! آخه مثلا به School می گه اسچول این حالا خوبشه " و آخر سر رفتم تو آشپزخونه و در یخچال رو باز کردم و سرم رو کردم توش و یه دل سیر خندیدم ! بگذریم از اینکه صدام رسیده بود بیرون و بابام مثل همیشه چشم غره هاش شروع شده بود و با نگاهش التماس می کرد که خودمونو کنترل کنیم !! اما شوخ طبعی !! این ترکها کلماتی دارن که آدم تا مدتها می تونه سوژه کنه اونها رو . مثلا همین حاجی ای که من گفتم براتون توی فامیل به حاجی اِشَک معروف شده !! چون آدم خسیس و کمی نامتعادلیه و خیلی هم متعصب و مغروره بهش این لقب رو دادن که بازم شاهکار خودم بوده! اشک به ترکی میشه خر " الاغ " منم که دل پری از این آدم داشتم این اسمو گذاشتم روش حالا این آقا میشه پدر شوهر عمه من و جزو صنف بازاریان تهران هست و بهتره بگم کل صنف بازار بین الحرمین مال این آقاست ! ولی بقدری این آدم خسیسه که حد نداره ! این زنش همیشه جورابهاش صد تا چشم داره و مثا آبکش می مونه خودش هم من از زمانی که بیاد دارم یک دست لباس تنش بوده که همیشه خدا هم زیپ شلوارش بازه ! با داشتن بنز و راننده و ... ابز هم با اتوبوس شرکت واحد می ره بازار و من کلی حرص میخورم از دستش !! من و عمه ام که بهم می رسیم آی این بیچاره رو مچل می کنیم و غش غش می خندیم !!!! خوبه خودشم ترکه و هی می خنده و به منم می گه خدا ذلیلت کنه ...

ترکها از اینکه بهشون بگی ترک شدیدا بهشون بر می خوره ! من تمام جوک های سید کریم رو دارم . مدتی پسر یکی از فامیلها می اومد پیش من کامپیوتر یاد بگیره ! حالا آقا 25 سالش بود و بالطبع عاقل و بالغ ! یکبار گفتم یکم بخندیم و خشکی درس از بین بره و اصلا هواسم نبود که این غیرتی می شه و خلاصه جوکها رو گذاشتم براش و از همون لحظه رفت تو حس و دیگه هم نیومد و تا امروز هم که سایه منو با R P G می زنه !

مورد بعدی زن عموی من بود !! من نمی دونم این خانواده پدری من چرا اینقدر آدمهای هنجار شکنی بودن و همه هم رفتن و از طایفه فارس ها زن گرفتن !! بیچاره پدر بزرگ و مادر بزرگم دق مرگ شدن از دست این بچه های ناخلفشون !!! خلاصه که زن عموم هم فارس تشریف دارن و دختر خیلی ساده ای بود . این جریان مربوط به 27 سال قبل می شه و اوایل نامزدی اونها بوده و یک روز یکی از فامیل های پدر بزرگم از تبریز میاد تهران و منزل پدر بزرگم و اتفاقا همه فامیل هم جمع بودن ! حالا این آقا رئیس ساواک شهر تبریز بود و از اون تیمسارهای گردن کلفت و چسبیده به دربار !! خلاصه این عموهای من هم که همه شر بودن " آخه شرارت ارثیه تو خانواده ما و دلیل این شرارتهای من ژنتیکیه " میرن مخ زن عموم رو کار می گیرن که وقتی این آقا رو دیدی بیا به ترکی بهش این حرفها رو بزن که وقتی ببینه تو فارسی و به ترکی باهاش سلام و علیک می کنی کلی ذوق می کنه و تحویلت می گیره . آقا اینها هم هر چی فحش و حرف مزخرف بود رو یاد این دختر بیچاره میدن و بعد که مطمئن میشن که خوب همه کلمات رو یاد گرفته می فرستنش جلو !! خلاصه این آقا وارد میشن و برای خوش آمد گویی به عموم و نامزدش میاد و بعد هم شروع می کنه به سلام و علیک این زن عموی بیچاره من هم که فکر می کرده با گفتن این کلمات الان کلی طرف رو خوشحال می کنه شروع می کنه به گفتن آموخته هاش .... چشمتون روز بد نبیننه یک کتکی می خورده از دست این آقا که تا یک هفته تو بیمارستان بستری می شه ! طرف کله گنده بود هیچی , نظامی هم بود هیچی , بدتر از همه " ترک " بوده !!!!!!

جریان بعدی طبق معمول باز هم مال خودمه ! آقا این فامیلهای بابای من هر زمان می خوان بیان منزل ما اینطور عمل می کنن : روش ترکی : حاضر می شن . لباس می پوشن . سوار ماشین می شن . نصف بیشتر راه رو طی می کنن و بعد مثلا 10 دقیقه مونده به منزل ما از توی ماشین تلفن می کنن که ما داریم میاییم منزل شما !!! حالا ما هم که فکر می کنیم اینا به نسبت فاصله و مسافت یکساعتی طول می کشه که برسن با خیال راحت میریم حاضر بشیم غافل از اینکه چند دقیقه دیگه اینها وارد می شن . مثلا یکبار اینطور شده بود و من رفته بودم دوش می گرفتم خواهرم صورتشو ماسک گذاشته بود و بابام هم توی توالت بود .خلاصه اینها که اومده بودن و درو براشون باز کرده بودن و وارد پذیرایی شده بودن و یکساعت نشسته بودن که ما وارد بشیم . بعد ما هم که نمی دونستیم اینها اومدن خیلی عادی .... من با حوله از حموم اومده بودم و داشتم توی خونه رژه می رفتم و به لوازم پذیرایی نظارت می کردم و می گفتم چی رو کجا بگذارن و چطور تزیین کنن که حس کردم هزار تا چشم رو من زوم شده !!!!! اونم درست به این شکل که من یک حوله کوچک رو دور خودم پیچیده بودم و داشتم راست راست واسه خودم راه می رفتم !!! خواهرم هم با صورت ماسک دارش مثل لولو ظاهر شده بود و بابا هم با کمر باز و زیپ پایین و دستهای شسته شده و نمدارش از توالت اومده بود بیرون !!!!! چه شود !!

به جز اینها این ترک جماعت بعضی هاشون عادات عجیب و غریبی دارند که آدم رو شدیدا به تعجب وا می داره . مثلا من تو عمرم یک بار رفتم تبریز تا با ایل و تبار فامیل بابام آشنا بشم و همون شد که الان به من بگن توی تبریز الماس کوه نور و دریای نور رو گذاشتن که تو بری بر داری محاله پامو اونحا بگذارم !!!!
اولیش اینه که بعضی خانواده های ترک خیلی خسیس تشریف دارن . مثلا موقع ناهار که میشه درست به تعداد مهمانها غذا درست می کنن . من منزل یکی از فامیلهای دور پدرم بودم که ناهار کباب داشتند . آقا درست به تعداد مهمانها یعنی هر نفر یک سیخ کباب !!! آخه بابا یکی می خواد حالا 2 تا سیخ بخوره چیکار کنه ؟؟؟ یا برعکس خونه یکی رفته بودم که از بس بهم داده بودن خورده بودم که اسهال شده بودم و چه چیزهایی که به خوردم ندادن برای درمان!!!! یک چیزی هست به اسم بزوم شا !!!! نمی دونم چیه اما مثل خود همین اسهال می مونه از نظر شکل ظاهری و شدیدا بدمزه ! یک چیز دیگه هم رازیانه گرد گیشنیزه ! با تلفظ خودشون که اینم وحشتناکه !!! اصلا هم به دارو و دکتر اعتقاد ندارن !! اما چه شیرینی هایی دارن !شیرینی هاشونم ترکیه !!! یکیش اسمش لطیفه هست که دو تکه نان شیرین گرد هست و وسطش خامه داره ! قراویه یا قرابیه نمی دونم درستش چیه یادم نیست , که مثل شیرینی گردویی خودمونه اما خیلی شیرینتر و روش هم پر از مغز بادومه ! ریس هست که یک چیز شکلاتی رنگ هست که مثل لاستیگ نرم می مونه که مثل سیریشم می چسبه به دندون و سقف دهنت ! لوغا هست که مثل همین میکادو خودمونه ! مسقطی و راحت الاحلقوم و یک چیزهای عجیب غریبی دارن که ... !!!! وقتی خونه کسی میری همه اونها زل می زنن بهت انگار که تو از مریخ اومدی ! اول که هر جا که وارد میشی همه میریزن سرت و تپ تپ ماچت می کنن اونم کنار لبت رو , لب بگیرن ازت سنگین تره ! با مردها می خواهی دست بدی اصلا محلت نمی گذارن و بهتره که اصلا دست دراز نکنی و سنگ رو یخ نشی ! تا یکی دو ساعتی هم فقط بهت نگاه می کنن و سرتا پات رو ارزیابی می کنن و مدام هم تعارف تکه پاره می کنن و در گوشی ترکی بلغور می کنن !! سرخ و سقید که شدی و شرشر عرق ریختی بعد تازه سر حرف رو باز می کنن ! نکته وحشتناک بین اونها اینه که خدا نکنه گیر مسن های فامیل بیافتی !!!! دهنت نه تنها سرویس می شه که اتوبوس 2 طبقه هم می شه !! اول اینکه اصلا فارسی بلد نیستن و مدام باهات ترکی حرف می زنن و تو هم باید الکی هی لبخند تحویلشون بدی و با سر تایید کنی . بقیه هم دست کمی از اونا ندارن اما خوبیش اینه که تو در مدت کودکی تا بزرگسالی یک دوره کار آموزی می بینی پیش فامیلها و باز می تونی حدس بزنی که طرف چی می گه و لهجه بگوشت آشناست ! وحشتناکترین قسمت زمان خوابه !! وقتی می خوابن لاحاف رو می کشن رو سر خودشون و مثل تراکتور هم خر و پف می کنن و خرناسه می کشن !!! بدبختی بزرگتر هم اینه که جلوت لخت نمیشن ! انگار نامحرمی !! منم که عادت دارن تابستونها همیشه لخت بخوابم و با لباس خوابم نمی بره تا چند شب خواب نداشتم ! تا 3- 4 صبح تو جام وول می خوردم و آخر سر زیر همون پتو وقتی همه خواب بودن استربیپ تیز می کردم و می خوابیدم ! یکبار صبح دیر پاشده بودم و اومده بودن منو بیدار کنن و کلی مایه ابرو ریزی شده بود ! همه هم کله صبح بیدار میشن و صحبت کردنشون هم مثل فریاد کشیدن می مونه ! اصلا براشون تابستون و گرما مطرح نیست و توی خیلی از خونه ها کولر نیست ! عادتهای عجیبشون هم اینه که همه دخترها با حسرت بهت نگاه می کنن و کله قند پشت کله قنده که تو دلشون آب میشه ! آخه دخترهای ترک توی تبریز تا قبل از شوهر کردن حق گرفتن ابرو ندارن و ابروهاشون مثل شیطان کت و پهنه ! پشت لبها هم که سیاهه و پاها هم مثل پای بز پشمالو ! حالا این که من با این ریخت خودم رفته بودم اونها و باعث شده بودم که همه از راه بدر بشن کلی حکایت داره ... در ضمن اینم بگم من توی فک و فامیل خودم این ها رو دیدم و اصلا کلی حرف نزدم فردا باز فحش خوار مادر ندین که تو چرا به ترکها توهین کردی یا اینکه دخترهای تبریز اصلا اینطوری نیستن ! بابا فامیل ما همه غیور تشریف دارن ! بی غیرتشون خانواده ماست که با وصلت با فارسها اغفال شدن .. هاهاهاها ! خلاصه که من خودم بعد از یک هفته اینطور احساس کردم که اگه بیشتر اونجا بمونم یا من مثل اونها می شم یا اونها مثل من و توی این ظایفه هزار فامیل , خودم روم کم شد و برگشتم .

اما با همه این حرفها دلم جدا برای بابام می سوزه که از روز اولی که ازدواج کرده چقدر بلا سرش اومده چه از طرف مادرم که اصلا به هیچ صراتی مستقیم نمی شد و چه از طرف ما بچه های شرش !!! بیشتر از اون هم برای خانواده پدرم ! فکر اینکه تمام عروسها و نوه ها از دم هنجار شکن باشن برای دق دادن اونها کافی بوده ! بابا کلی جا نماز ما رو آب کشیده و کلی هنجار شکنی کرده و با خیلی از فامیلها قطع رابطه کرده و آق والدین شده تا تونسته توی فامیل دوام بیاره و .... !
اینه که میگن باز با باز کبوتر با کبوتر .. کند همجس با جنس خود پرواز یه چیزی تو این مایه ها نمی دونم درست نوشتم یا نه ؟!؟اما از ما گفتن بود !!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001