فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Sunday, February 02, 2003
واجبی !!!!!

من یه زمانی شدیدا آدم فرهنگی ای بودم و از اون مجله - روزنامه خونهای حرفه ای !!! چند تا مجله بود که اگه نمی خوندم روزم شب نمی شد و خلاصه بعد که دستم از همه چی کوتاه شد باعث شد که این عادتم رو ترک کنم . اما چند وقت پیش که دوباره چشممون به جمال این مجله خانواده و خانواده سبز و روزهای زندگی و راه زندگی و .... که سوغات فک و فامیل عتیقه ما بود روشن شد باعث شد یاد اون زمانها کنم . راستی این هواپیمایی ایران ایر با چند تا مجله مزخرف قرارداد بسته و مدام هم مجله پخش می کنه بین مسافرها ولی هر چی چیزه درست و حسابی هست رو این مهماندارهای دزد برمیدارن . از نظر من ایران ایر فقط برای آدم های شکمو خوبه چون سرویس غذاییش بینظیر ما گدا صفتانه ست !! وگرنه هیچی نداره که هیچ , از همه جا هم گرونتره ولی در عوض پروازهای خارجی مخصوصا این لوفتانزا و بریتیش ایرورز و ایرفرانس حرف ندارن و انگار توی باکهای هواپیماهاشون به جای بنزین الکل ریختن و مهماندارها تند و تند مشروب سرو می کنن و آدم کیف می کنه ! تازه نه مثل ایران ایر که اگه از چیزی خوشت بیاد و به مهماندار که میگی بازم برات بیاره می ره و پیداش نمی شه , اینها التماس می کنن که چی می خوای و آخر پرواز تمام مسافرها مست و ملنگ . شوخ و شنگ میان بیرون ..... راستی یه چیز جالب براتون بگم حالا که حرف هواپیما شد !!!! تا هواپیما پرواز می کنه از توی بلندگو اعلام می کنن تا وقتی درحریم هوایی جمهوری اسلامی هستیم حجاب اسلامی رو رعایت بفرمایید . هاهاهاها .. حالا جالب اینه که همه زنها به محض سوار شدن و قبل از پرواز استریپ تیز می کنن و اصلا محل سگ هم به این تذکرات نمی گذارن !! آدم اصلا هوس می کنه بیکینی بپوشه اقتاب بگیره رو ابرها ..... باز زدم به صحرای کربلا ... بگذریم

خلاصه تو اون بسته کذایی ما 10 تا هم مجله خانواده بود !! طبق اصل بازگشت به اصل اولیه دوباره این عادات ناخوشایند در ما حلول پیدا کرد و ما در اولین اقدام به همراه مجله خانواده رفتیم آب ریز گاه و در کمال خونسردی مشغول ر .... شدیم و خوندن و جدول حل کردن ! عجب مسهلی هم هست این مجله مزخرف خانواده ! والا مردم میرن کرچک و انجیر و اسفرزه و کوفت و زهر مار می خورن که روون بشن اما نمی دونن که با خوندن این مجلات مزخرف چطور فول اتومات می شن ...
خلاصه ما همه اینا رو با ولع تمام خوندیم تو چند روز تا اینکه دیگه مطلبی باقی نموند و دست به دامن آگهی ها شدیم !!! رفتم سراغ خوندن آگهی ها و جالب اینجا بود که توی آگهی ها فقط از ترک اعتیاد و چاقی و لاغری نوشته شده بود و یا سالن های زیبایی پوست و ... منم برای سرگرم شدن داشتم دونه دونه می خوندم که رسیدن به یه تبلیغ بزرگ " تیز بر کمرد " به اصطلاح همون واجبی خودمون !!!! آقا چنان حالم گرفته شد و اعصابم ریخت به هم که نگو !! آخه یاد یک خاطره افتادم که همون باعث شده تا عمر دارم اصلا اسم واجبی رو تلفظ نکنم چه برسه به استفاده !!!
جریان از این قراره که این پدر بزرگ من عاشق نقره بلور شدنه و دوست داره از فرق سر تا نوک انگشت پاشو واجبی بماله !! اون قدیما هر بار هم که زنگ می زد به ما می گفت برام چند کیلو واجبی بفرستین !!!! خلاصه منم که نمی دونستم این ماده شیطانی چیه افتاده بود تو دهنم و یه بار به دوستم گفتم واجبی چیه ؟ اونم گفت یه روز بیا پیشم بهت بگم چه چیز محشریه !!!! این دوست من بچه شهرستانی بود و توی تهران خونه اجاره کرده بود پیش یه پیرزن انق و سگ اخلاق !! این پیرزنه هم از صبح تا شب می تمرگید تو خونه و تکون نمی خورد و دائم هم پای تلویزیون بود و تلویزیون هم درست کنار در توالت قرار داشت !!!! خلاصه گذشت و یک روز دوستم زنگ زد و گفت بدو بیا که این پیرزنه رفته مهمونی و الان بهترین فرصته .....

قبلا چند بار یپیشش رفته بودم و می دونستم چه پیرزن بد اخلاق و سگی صاحب خونشه و اگه بر طبق اصولش رفتار نشه دمار از روزگار آدم در میار . مثلا یکی از قوانینش این بود که دوست بیچاره من مجبور بود هفته ای یک بار از حمام استفاده کنه و اکثرا یا می اومد خونه ما یا میرفت عمومی ! منم بدو حاضر شدم و رفتم پیشش و تازه فهمیدیم این گرد سحر آمیز برای چه منظوری به کار می ره و چه اثری داره !!! منم که نمی دونستم چه عوافبی داره استفاده از اون کلی خوشحال شدم که یک ماده به این ارزونی بدون درد و دردسر می تونه آدم رو از شر موهای مزخرفش نجات بده ! خلاصه تمام کف اتاق رو روزنامه پهن کردیم و لخت شدیم و توی یه کاسه بزرگ ملات واجبی رو درست کردیم و شروع کردیم به مالیدن اون به پر و پاچه هامون ... چشمتون روز بد نبینه ! یک بوی گندی راه افتاده بود که نگو ... به هر جون کندنی بود به خاطر مزایایی که شنیده بودم مجبوری تحمل کردم و دو تا آبجویی هم که برده بودم رو باز کردم و نشستیم روی روزنامه ها و مشغول خوردن و غیبت کردن تا اینکه معجزه روی داد و کم کم موها شروع کردن به ریختن و ور اومدن و منم مثل ندید بدیدها کلی ذوق کرده بودم و کم کم داشتیم آماده می شدیم که برخلاف قانون مصوب بریم حموم که یهو صدای در اومد و این عفریته اومد تو !! ما هم تندی بلند شدیم و درو بستیم و پنجره رو باز کردیم تا بو بره بیرون و شکر خدا که دماغش از کار افتاده بود ! آقا تا لباسهاشو عوض کرد اومد صاف نشست کنار تلویزیون روبروی در توالت و حموم !!!! ما هم لخت و عور هی از لای در نگاه می کردیم که این زنیکه بلند بشه بره تا بتونیم بریم خودمونو بشوریم و هی بشین بشین ... آخر دوستم گفت اینجوری که نمی شه بیا اول تو برو این شلوار منو بپوش برو تو توالت پاهاتو بشور بعد بیا من می رم !!! من گفتم : اه ... چندشم می شه من نمی رم خودت برو شاید تا اون موقع پیرزنه رفت .. خلاصه اون رفت و من نشستم تا شاید فرجی شد و منم بدو برم که این توفیق دست نداد و بعد از چند دقیقه دوستم اومد و شلوارشو در آورد و گفت حالا تو بپوش و برو این تا نصف شب هم اینجاست ها ... وای که چه حالی داشتم من !!! فکر کنین آدم روی تن نم دار و گلی لباس بپوشه اونم لباسی که قبلا یکی دیگه پوشیده و تازه خیس هم هست !!!! با هزار زحمت و ایی و اوی کردن پوشیدم و داشتم می رفتم که دوستم گفت یادت باشه با صابون توی دستشویی پاهاتو بشوری ویلا بوش نمی ره ها !! خلاصه راه افتادم به سمت توالت ... از کنار پیرزنه شریع رد شدم و یه سلام کردم و رفتم تو و حالا مگه در میومد این شلوار ؟ شلوار تنگ بود واسم و چسبیده بود به پاهام و خلاصه با یه بدبختی کندمش و خشتک شلوار رو هم به باد دادم و تا فلانش جر خورد ...... شروع کردم به شستن خودم صابون رو هم برداشتم و تا خواستم بمالم به خودم از دستم لیز خورد و رفت تو سوراخ توالت !!! دیگه داشت اشکم در میومد که چشمم خورد به قوطی " تاید " !! انگار طلا دیده باشم ... سریع با تاید خودمو شستم " نتیجه این شد که تا یکهفته پاهام قرمز شده بود و می خارید " و خواستم بیام بیرون که یادم افتاد باز هم شلوارو باید بپوشم !!!! اونم با اون وضع کثافت !!!! خلاصه شلوارو ناچار برعکس کردم و پوشیدم و اومدم بیرون ... کنار پیرزن که رسیدم یهو گیر داد و گفت این شلوارتو از کجا گرفتی ؟ چقدر قشنگه !!!!! شکر خدا چشماش کور بود وگرنه می فهمید که شلوارو برعکس پوشیدم . با ترس و لرز یکم براش خالی بستم و از سرم بازش کردم و اومدم تو اتاق و شروع به دعوا و فحش دادن به دوستم ...
خلاصه این شد که دیگه اسم واجبی که میاد تمام نورون های بدنم می لرزه !!!!! از من به شما نصیحت این گرد شیطانی رو هیچ وقت استفاده نکنید حتی اگه موهای پاتون مثل گیسوان و زلفون سرتون بلند بشه !!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001