فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Wednesday, January 08, 2003
از این به بعد دوست دیگری به همراه من در این سایت بطور پراکنده خواهد نوشت که از نظر من ایده ها و نظرات ایشون خیلی روشن فکرانه تر و پربارتر از منه , من هم مثل سابق در کنار اون به نوشتن اراجیف خودم مشغول هستم . امیدوارم با نوشته های دوست عزیزم بار فرهنگی و ارزشی این سایت رونق خاصی بگیره ....

مشق سکوت رو خط بزن
اینجا کسی غریبه نیست
نگو که باور نداری
حرف دلت رو بنویس
دفتر کهنه دلت
رنگ غم رو دوست نداره
بهش نگو تو راه عشق
هیچ کسی پا نمی گذاره
از شب و تنهایی نگو
خورشیدمون جلوه گره
نگو نسیم سحری
ار کوچه مون نمی گذره
اسبت رو زین کن و بیا
تو شهر تنهایی نمون
خونه رو روشن می کنه
حتی یه شمع نیمه جون
پرندها منتظرن
قدم بزار تو آسمون
برای خاک باغچه مون
ترانه ای تازه بخون .....

عشق کافی نیست !!

هدف و عشق در زندگی خیلی خوبه ! خیلی از ما مدام تو این فکر هستیم که آدم موفق و خوشبختی بشیم و بتونیم هر چه زودتر به سر و سامان برسیم . ازدواج کنیم و یک زندگی آسوده و بدور از سختی ها و همراه با جوهر عشق رو بنا کنیم ! با اینکه اکثر ما تلاش می کنیم تا به این آرزوها که نیمی از مشغولیت ذهن ما رو در دوران جوانی تحت تاثیر قرار می دن جامعه عمل بپوشونیم , اما خیلی کم هستند از ما که به موفقیت و خوشبختی واقعی می رسن ! نه تنها ما که نگاهی به زندگی پدران و مادران خودمون می تونه اینها رو خوب به ما گوشزد کنه !!
اکثرا ملاکمون برای رسیدن به این آرامش امکانات متفاوتیه از جمله مادیات و عشق و تفاهم و .. خیلی ها فکر می کنند برای رسیدن به خوشبختی باید فقط و فقط روی چیزی بنام عشق تکیه کرد و تا عشق وجود نداشته باشه خوشبختی هم بوجود نمیاد ! شاید حق با اونها باشه اما یک دسته هم میان و می گن اگه مادیات وجود نداشته باشه خوشبختی معنا نداره و زندگی بدون مادیات یعنی هیچ .
اگه با دیدی منطقی به این عوامل نگاه کنیم متوجه می شیم که هر دو طرف بنوعی حق دارند اما به تنهایی , هرگز !! این عوامل بتنهایی پشیزی نمی ارزن و فقط با استفاده از همه اینهاست که می شه درست و خوب زندگی کرد و باقی بعهده نگرش ما و توانایی عقلی ماست و شریکمون .... همه می دونیم که زندگی بدون عشق معنی نداره و زندکی بدون پول هم همینطور اما چقدر جذابتر می شه اگه زندگی تشکیل شده باشه از هر دو عامل , معنویات در کنار مادیات ! چیزی که خیلی آدمهای رویا پرداز با بدست آوردن قسمت کوچکی از اون فکر می کنند به هدف نهایی رسیدند در صورتیکه درک درستی از حقیقت زندگی ندارند .
خیلی از پسرها و دخترها در اولین نگاه عاشق هم می شن و یا اتفاقی ساده باعث این پیشامد می شه . من , شما و دیگران , حتما براتون پیش اومده که در جایی بودید و با دیدن فردی ناگهان تمام ذهن و توجهتون معطوف اون شده !! و تا مدتها بیاد اون احساس دل تنگی میکردید حالا این در صورتی بوده که اصلا نسبت به احساس اون طرف اطلاعی نداشتید و همینطور بیجهت عاشق یکطرفه شدید . خیلی ها هستند از این قماش که فکر می کنن چون عامل اولیه یعنی عشق رو دارند پس همه چی تموم شده و باید قدم به عرضه ازدواج بگذارند ... مدتی درگیری های عاطفی و مشغولیتهای شدید ذهنی و درگیریهای خانوادگی بوجود میاد و در نهایت هم وصلتی صورت می گیره و 2 یار به وصال هم می رسن . اما آیا این یعنی خوشبختی ؟
من فکر می کنم عشق رو نمی شه هیچ وقت معنا کرد چون هر کسی اون رو در چیزی , کسی و با نوع خاصی از نگاه می بینه ولی بهتره که یک معنا براش داشته باشم از دید خودم و بگم که اگه برای مثال پسری دختری رو دوست داشت و در زندگی با شاهزاده و گدا شباهت عجیبی داشت , اگه این آدم واقعا عاشق بود و به گفته خودش به حد اعلای عشق رسید باید لااقل یک رفتار رو همیشه در نظر بگیره و اون هم از خود گذشتگیه . شاید خیلی ها با من مخالف باشند و بگن که زندگی مشترک یعنی شریک شدن در غم ها و شادی ها و سختی ها و ..... , اما آیا این انصافه که پسری که هیچی در زندگی نداره و وحتی قادر نیست آب دماغ خودش رو هم بالا بکشه بره و دست دختری رو که توی منزل پدری در ناز و نعمت زندگی می کنه و حالا یا با سختی یا رفاه , کم یا زیاد , برداره و بیاره به خونه حودش و بگه که ازدواج یعنی شریک شدن در مصائب !! در صورتیکه با این کار نهایت خودخواهی رو انجام داده و دختر بیچاره رو از چاله در آورده و صاف با مغز انداخته توی چاه !!!! اسمش رو هم گذاشته عشق !!! و همینطور دخترهایی که چیزی از زندگی نمی دونن و زندگی و عشق رو فقط رویایی شیرین تصور می کنند و فکر می کنند زندگی یعنی همون یک ماه دوران ماه عسل و داشتن هزاران نقشه و آرزوی زیبا و اطمینان به برآورده شدن اونها ... در صورتیکه می دونیم زندگی هیج وقت بطور یکنواخت پیش نمی ره و انسان با تولدش پا به عرصه مبارزه ای می گذاره که تا دم مرگ ادامه داره ... ازدواج رها شدن از قید و بندها نیست و رسیدن به تکامل و سازندگی و تکمیل و پیدا کردن نیمه گم شده انسانهاست که متاسفانه نیم بیشتری از ما از اینها غافلیم .
عده ای که همه چیز رو در پول و مادیات می بینند , در درجه اول پول براشون مهمه و بعد انسانیت !! این عده فکر می کنن که میشه انسانیت و حتی عشق رو هم با پول بخرن ! البته این کار رو هم می کنن و در عمل و ظاهر هم موفق نشون می دن , موقع ازدواج دخترها براشون سر و دست می شکونن , و یا پسرها برای تصاحب دل دخترهای پول دار صدها ترفند و حرفهای زیبا و فریبنده اجرا می کنند . اما وقتی به عمق زندگی اونها نگاه می کنیم , می بینیم که عشق در زندگی اونها هست , اما ظاهری و تصنعیه ! بی روح و خشک . رفتاری که از دل نیست و فقط بصورت غریزی و اجباری و برای خودنمایی و مردم فریبی ..... زن فقط تنها خواسته اش از مرد اینه که تامینش کنه و آزادیهاش رو محدود نکنه و مرد هم همینطور . 2 انسان با هم زندگی می کنند اما در دو عالم متفاوت ! تا زمانیکه پول وجود داشته باشه در اون زندگی , عشق هم هست !! اما به محض اینکه نوسانات مالی بوحود میاد عشق و محبت و همدلی و تفاهم هم از اون خونه رخت بر می بنده و نابود می شه چون عشقی که با پول بوجود بیاد , رشد کنه و خریده بشه با نبود اصل اولیه خودش براحتی نابود می شه ! پس یک تعریف دیگه برای عشق و اون هم اینکه عشقی که خردینی باشه دوام نداره و زوال پذیره .
اما در کنار اینها باز هم عامل بسیار مهم دیگری هم هست که همیشه بصورت نهفته باقی می مونه و شاید بهتره بگم 90% از ما از اون غافلیم و اون هم درک و شعور و مسئولیت پذیری و بلوغ فکریه . هر انسانی دارای رفتارها و کنش های متفاوتیه و هیچ دو انسانی رو نمی شه پیدا کرد که رفتارش شبیه هم باشه حتی در دوقولو ها !! در نتیجه وقتی کسی اقدام به ازدواج می کنه باید به حدی از بلوغ فکری و رفتاری رسیده باشه تا بتونه برای تحمل رفتارهای متفاوت شریک زندگیش عاملی بنام تفاهم رو بوجود بیاره . خیلی از مشکلات زن و شوهرها از همین نقطه شروع می شه چون درکی از این اصل ندارند که طرف مقابل با اونها فرق داره و همینطور خودشون هم به عنوان یک انسان غریبه وارد زندگی فردی می شید که هنوز والدین اون که از بدو تولد تربیتش کردند نمی تونن بعضی از رفتارهای اون رو تحمل کنند و ما انتظار داریم که با فردی برای سالیان سال زیر یک سقف زندگی کنیم و اون فرد هم دقیقا رفتار و اعمالش مطابق ما باشه , و این محاله . مشکل از همین جا ناشی می شه که کسانی که درکی از این مسائل ندارند رفتارهایی درشون بوجود میاد مثل خودخواهی - رقابت خسمانه - حسادت - کینه - امر و نهی بی دلیل - بد بینی و در مراحل بالاتر لجبازی و سپر بلا قرار دادن بچه ها !! چقدر خوب می شد که کسانی که می خواستند ازدواج کنند لااقل از اونها تستهای روان شناسی هم گرفته می شد بصورت اجباری و بعد اجازه ازدواج صادر می شد !!

چقدر خوبه که بنا بر توانایی هامون بسراغ عشق بریم . اگه توانایی مالی در حد اداره یک زندگی معمولی رو داریم بفکر ازدواج بیافتیم . اگر به حدی از شعور و عقل و بلوغ فکری رسیدیم که بتونیم مسئولیت پذیرش فرد دیگری رو بپذیریم قدم در تشکیل خانواده بگذاریم . وقتی نگاهی به اکثر زندگی ها می کنم می بینم خیلی ها هستند که به اصول اولیه زندگی مشترک پای بند نیستند ! خیلی ها تصمیم گیری رو می گذارند به عهده دیگران و مثل عروسک کوکی تابع نظر دیگرانند . مثل اکثر آخوند بچه ها و ملاباجی ها که منتظر این هستند که ننه و بابا و خاله و عمه و عره اوره و شمسی کوره براشون آستین بالا بزنن و بگن فلان دختر رو ما پسندیدیم و دختر خوبیه ! همون اول بسمه الاه هم برن خواستگاری و جواب بله رو بگیرند ! دیگه دختر و پسر نه حرفی نه آشنایی ! هیچی ! اگه خیلی شاهکار کنند و فهمیده باشند 3 ماه هم نامزدی , جهنم !!!! اونم با چه شرایطی ؟ دختره باید در تمام مواقع محجبه باشه و آقا داماد تا لجظه زفاف حق نداره همسر آینده خودش رو به یک نظر حتی نگاه کنه یا لمس , که چی ؟ یکوقت ناموس دختره به باد نره !! دیگه بماند مسائل جنبی !!! زندگی که به این صورت ناآگاهانه شروع بشه با اینکه دوام داره اما علت دوام اون خوشبختی نیست و دلیلش قدرت مطلقه مرد هست . در این خانواده ها مرد کانون قدرت هست و زن هم بخاطر عرف و هنجارهای سنتی و متعصبانه در این خانواده ها فقط محکوم به تحمل هست در واقع تبدیل می شه به همون ضعیفه !!!
در این نوع خانواده ها وقتی که صحبت از اصول همسرگزینی می شه اولین نکته نجابت دختر هست و بعد پایبندی به اصول مذهبی ! انگار که اگه این عوامل نباشند زندگی ساخته نمی شه ! یا دخترانی که بنا به عللی باکره بودن رو از دست می دن , تبدیل می شن به فاحشه و از زندگی و حق حیات باید ساقط بشن و حق زندگی ندارند .... انگار دین و مذهب عشق می سازه و خوشبختی و انگار تمام مردم ما پایبند به دین هستند و چقدر هم دستوراتش رو عمل می کنن . از هزاران دستورات دینی فقط جانماز آب کشیدن و روزی 5 بار دولا راست شدنش رو با فقط تلفظ القاب امامان و خدا و پیغمبر رو یاد گرفتند و بس !!! این خانواده ها ظاهری فریبنده دارند و باطنی آشفته و همراه با ناکامی ها و سرکوبهای عاطفی بسیار ... یعنی براستی زنی که با یک آخوند ازدواج می کنه احساس خوشبختی می کنه حتی اگه از عقلی و شعوری در حد یک الاغ و بز داشته باشه ؟
عدهای هم هستند که خودشون رو عقل کل و های کلاس می دونن و فکر می کنند که خودشون باید تنهایی همسرشون رو انتخاب کنند از روشهای آزاد و آمیزش و معاشرات بی قید و بند با انواع و افسام پسرها و دخترها و وقتی هم که شخصی رو پیدا کردند دیگه تحقیق و ... معنا نداره چون به عقل خودشون طرف ایده آله ! اما وقتی که خرشون از پل گذشت تازه می فهمن که چی فکر می کردن و چی شد !!!
شاید خیلی ها خرده بگیرن که اینها درصدی هستند و شاید اتفاق بیافته شاید هم خیر ... شاید بهترین دلیل برای درک این مسائل این باشه که اون رو با گوشت و پوست و ذره ذره سلولهای تنمون لمس کنیم در چنین محیطهایی که درش عاطفه و مهر و محبت جایی نداره زندگی کنیم و با سختی ها . محرومیتها بزرگ شده باشیم و به زندگی ای سلام کنید که بطور ناخواسته وارد اون شدید و اون زندگی جهنمی با ظاهر بهشت , بیش نبوده .... ای کاش قانونی هم وجود داشت که زنها رو منع می کرد از بچه دار شدن برای تحکیم بنیان خانواده و بدست آوردن دل شوهران .. زنهای احمقی که تا کمی احساس نا امنی می کنند در زندگی زناشویی , شروع می کنند به تولید مثل و مانند ماشین جوجه کسی بچه پس می اندازن تا شوهر رو سر براه کنن در حالیکه نمی دونن که چه جنایتی مرتکب می شن و اگه دلیل باشه که عشق با فرزند ناخواسته بوجود بیاد و ریشه بگیره هیچ وقت طلاقی و جنایت اتفاق نمی افتاد ... باید با لحظه به لحظه این دردها و سختی ها و ناکامی ها زندگی کرد تا فهمید که " عشق " بتنهایی کافی نیست !!!!!!

~~~~~~~~~~~~~~~~~



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001