فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Monday, January 06, 2003
تقریبا یک هفته قبل بمناسبت سال نو میلادی و ارضای حس کنجکاوی خودم تصمیم گرفتم برم کلیسا برای دیدن مراسم مسیحیان . بر خلاف انتظاری که داشتم مجوز تهیه خبر در عرض 2 ساعت تهیه شد و در کمتر از نیم ساعت برام فرستادن . این در صورتیه که هنوز مجوز تهیه گزارش من از خانقاه صفی علی شاه بعد از یکماه بدستم نرسیده و همینطور مجوز مصاحبه با حسن خمینی 5 روز طول کشید تا صادر بشه و بقدری هم مدارک و عکس و کاغذ بازی سرم در آوردن که در آخر داشتم از خیرش می گذشتم .
این گزارش با دیدی متفاوت و بدور از تعصبات مذهبی و انگولکهای عده ای اسلام مآب افراطی نگاشته شده و چون خودم تابع هیچ مذهب خاصی نیستم و روی مذاهب گوناگونی مطالعه کردم و فقط قسمتهای منطقی و عقلانی اونها رو بهشون اعتقاد دارم , سعی کردم که نگارشم رو هم بر همین مبنا انجام بدم , نوشته شده و متاسفانه به همین دلیل چاپ اون با مقدار بسیار زیادی ساسور صورت گرفت و اعتراضهای من هم به جایی نرسید !!!

دشمنانتان را هم دوست بدارید و برای کسانی که باعث آزار شما می شوند دعای خیر کنید . اگر فقط کسانی را که شما را دوست دارند دوست داشته باشید چه هنری کرده اید ؟ شما باید کامل باشید ؟ برگرفته از انجیل متی 43/5 !!!!

کلیسای سن سرکیس - تهران یکشنبه 9 صبح :

کلیسای سن سرکیس قدیمی ترین کلیسای ارامنه تهران هست و بسیار زیبا با معماری فوق العاده و مدرن . در داخل اون آدم یاد فیلم های ظهور مسیح و دادگاههای تفتیش عقاید می افته ... اما خبری از این مسائل نیست ... از در بلند و چوبی کلیسا عبور می کنم و لحظه ای مکث می کنم تا خوب شکلش رو بخاطر بسپارم . وارد صحن اصلی می شم . بزرگی و طرز خاص معماری بکار رفته در بنا باعث می شه که هر تازه واردی در بدو ورود بعلت خطای دید با بهت و حیرت مواجه بشه و اندکی جا بخوره . در دو ردیف اون صندلی های نیمکت مانندی از جنس چوب گردو در تعدا 66 عدد چیده شده که با نقوش سفید رنگ صلیب تزئین شده . طبق برآورد من و زمانی که روی یکی از نیمکت ها قرار گرفتم حدس زدم که هر کدوم می تونه 5 نفر رو در خود جای بده " بعدا حدسم به یقین بدل شد " .
پسرهایی با ردای سفید که در پشت ردای اونها صلیبهای سیاهرنگی نقش بسته در حال روشن کردن شمع و آتش دانهای کندر هستند و کمی بعد تمام فضای نمازخانه با عطر خاص کندر پر می شه ... بویی خوش و خاص در نوع خودش . در بین ردیف صندلی ها فرشهای نفیسی از جنس ابریشم پهن شده و در جلوی آخرین ردیف صندلی ها سکویی قرار گرفته بالاتر از سطح صندلی ها که در 2 طرف اون دو اتاقک خود نمایی می کنه درهای اون بصورت هزار و یکشبی و نقوش کنگره ای تزیین شده و در بالای هر کدوم اونها یک صلیب زیبا خود نمایی می کنه . در جلوی محراب تمثال مسیح و مریم باکره که با نقاشی بسیار زیبایی کشده شده قرار داره و شمعدانهایی از جنس طلا که شمع های بدون اشک در اونها در حال سوختن هستند و یک انجیل در جلد چوبی بسیار نفیسی روی میز اسقف قرار داره در گوشه دیوار درخت کاجی به همراه تزیینات چشم نوازش جلوه گری می کنه ... در بالای تالار هم 14 لوستر زیبا قرار داره که کریستالهای اون از تمیزی برق می زنن .. در این کلیسا سعی شده تمام تزیینات بصورت قرینه قرار داده بشه . مثلا صندوق جمع آوری اعانه هم در سمت راست و هم در سمت چپ قرار داره که در بالای اون ها تصاویر مریم مقدس و عسیی قرار داره درون عمق دیوار که بصورت زیبایی ساخته شده ... و همینطور صلیبها و شمعدانها .
در حال نگاه کردن به مناظر زیبای تالار هستم که پدر ناواسارتیان وارد می شه و بعد از کشیدن صلیب به من خوش آمد می گه و علت حضورم رو سوال می کنه . مجوز و مدارک و کارتم رو به ایشون می دم و بعد از زدن عینک و مطالعه اون با رویی خوش و بسیار با احترام احوال پرسی می کنه و می گه بعلت شروع مراسم نمی تونه در این ساعت با من صحبت کنه ولی در صورتیکه دوست داشته باشم می تونم در تالار بمونم و بعد از مراسم منو بپذیره . با خوشحالی قبول می کنم و قسمتی رو مشرف به تمام تالار انتخاب می کنم و می نشینم .
مردم کم کم وارد می شن و اولین کاری که هر کسی انجام می ده بعد از ورود به تالار کشیدن صلیب و تعظیمی نصف و نیمه به سمت محراب هست و بعد هم خیلی آروم و بدون حرکات اضافی یا خودنمایی و پر حرفی در جای خود می نشینن و انجیل ها رو باز می کنن و آروم مشغول خوندن دعا می شن .. زنها و دخترها بعد از ورود روسری ها رو از سر باز می کنن و روی دوش می اندازن ولی پیرزنها اکثرا روسری به سر هستند و به سبک ارامنه روسری رو از پشت سر بستند . عده ای از افراد به محض ورود به سمت صندوقهای جمع آوری اعانه می رن و بعد از انداختن پول درون صندوق انجیل روی اون رو هم می بوسن و ادای احترام می کنن و عده ای هم برای ادای احترام شاخه گلی از رز رو جلوی مجسمه های مریم می گذارند و صلیب می کشن و بعد می نشینن . تصور می کنم اکثرا با هم اشنا هستند چون هر تازه واردی با حاضرین سلام و احوال پرسی می کنه . در حال نوشتن و دیدن وقایع هستم که پیرمردی بسیار خوش رو در کنار من می شینه و بوی ادکلون تاباکش رو جس می کنم و حدس می زنم سن زیادی داشته باشه !! 75 سال ! در همون کلام اول می گه : شما مسلمان هستین ؟ با سر تایید می کنم . اشاره به موها و سرم می کنه و با خنده می گه : ایچه ساسونس ؟ " این چه وضعیه ؟ " می خوام کمی سر بسرش بگذارم . اینه که می گم : " شنور هاور " باد برد ... و هر دو می خندیم .. نمی خوام مزاحمش بشم و سوال پیچش کنم چون می بینم از جیب کتش انجیل کوچکی در میاره و شروع به خوندن می کنه ...
در طی نیم ساعت تالار پر از زن و بچه و پیر و جوان می شه و در ساعت 9:30 هم مراسم آغاز می شه . پدر به همراه 4 پسر جوان از در محراب وارد می شن و ارگ شروع به نواختن می کنه .. هر چی نگاه می کنم نمی تونم ارگ رو پیدا کنم ! جماعت از جای خود بلند می شن و پدر با زبان ارمنی که من فقط خیلی مختصر و دست و پا شکسته می فهمم شروع به خوش آمد گویی و تکریم می کنه و بعد هم دعای دسته جمعی شروع می شه ... نمی تونم احساسم رو بیان کنم که چقدر حس زیبایی بهم دست داده بود از همنوایی ارگ و صدای دعای دسته جمعی و اکویی که در تالار بوجود می اومد .. 15 دقیقه بعد مراسم تموم می شه و من از پیرمردی که کنارم نشسته درخواست مصاحبه می کنم که با خوشرویی تمام قبول می کنه :

- ما ارامنه از شاخه ارتدوکس و اصولگرایان مذهبی هستیم و در آیین ما قانونی خاص برای مراعات کردن پیروان وجود ندارد . در آیین ما باید قلب ومنطق و دین را پذیرفت نه تنها دین و آیین ها رو ! اگر کسی بیاید در کلیسا و از من تقاضای کمک کند ملاک من برای کمک به او مسیحی بودن او نیست بلکه داشتن توانایی خودم و دوم انسان بودن من هست . " قابل توجه آخوندهای محترم " چرا که ما یاد گرفته ایم که انسان بودن همیشه فراتر است .
در همین موقع مراسم عشای ربانی آغاز می شه و مردم دوباره شروع به خوندن دعا می کنن . در طی مراسم هنوز هم عده ای وارد می شن و بعد از روشن کردن شمع و خواندن دعا و کشیدن صلیب با چشمانی اشکبار اما " سبک " در صندلی ها جای می گیرند . در همین موقع یکی از خادمان با وسیله ای شبیه اسپند دود کن , با این تفاوت که بجای اسپند بو گندو و آسم آور توی اون کندر ریختن از سکو پایین میاد و شروع به خواندن دعا و تکان دادن اون می کنه و فضا رو از بوی خوش کُندر پر میکنه .
کمی که دقت می کنم نرده های چوبی رو در جلوی مجراب می بینم و وقتی علت رو می پرسم می گن بعلت وجود کتاب مقدس و قداست اون و محل بودن کشیش و خادمان نرده کشی شده تا کسی وارد اون قسمت نشه مگر اینکه فرد روزه دار باشه و یا بخواد اعتراف بکنه . وقتی می پرسم ورود افراد غیر مسیحی به اون قسمت آزاد هست یا نه ؟ می گن که کاملا آزاده !!!! " باز هم قابل توجه آخوندها "
در همین موقع کشیش با گفتن سخنی مردم رو به سکوت وادار می کنه و بعد شروع به سخنرانی که من چیزی ازش سر در نمیارم می کنه و مردم هم کاملا ساکت و با دقت مشغول گوش دادن می شن ...
در پایان گروه کُر ارامنه شروع به خواندن قطعات موزونی می کنند و همزمان هم ناقوس کلیسا بصدا در میاد و و صحنه کاملا رویایی می شه و نهایت تاثیر گزاری و حالت بخشی روحانی ....

بعد از پایان مراسم خادمین و کشیش در جلوی در خروجی می ایستند . یکی از خادمین با جامی نقره ای در دست که توی اون شراب بود می ایسته و کشیش هم از جام دیگه ای که یکی دیگه از خادمان در دست گرفته بود قطعات کوچک نان که شبیه به بیسکویت بود رو بر می داشت و بعد از زدن در شراب به دهان افراد می گذاشت و تقدیسشون می کرد و اونها هم بعد از کشیدن صلیب و گفتن عباراتی بیرون می رفتند ...
وقتی انگیزه نان و شراب رو پرسیدم کشیش پاسخ داد : این وسیله ای هست برای زنده کردن آخرین پنج شنبه ای که مسیح با حواریون خود وداع کرد و نان شراب را بین آنها تقسیم کرد ..
در آخر با کشیش و عده ای از خادمین و تعدادی هم از مردم در اتاق کشیش بطور خصوصی صحبت می کنم و در نهایت با خداحافظی گرمشون با اونها وداع می کنم ... کشیش هم لطف کردن و یک بطر شراب اعلای مخصوص مراسم ربانی رو به من هدیه کردن که طعم اون بینظیره ....

و اما نکات و تاسفات شرم آور :

- در طول گزارش چندین بار اتفاق افتاد که من غرق نوشتن بودم و متوجه قیام جمعیت نمی شدم و خادمین کلیسا هر بار میامدن و با احترام به من یادآوری می کردن که قیام کنم که بعد از اینکه می فهمیدن من مسیحی نیستم با یک عذر خواهی می رفتند .
- هر نیم ساعت یکبار یک زن یا مرد یا خادمین کلیسا با احترام کامل و بصورت در گوشی به من مراجعه می کردند و می پرسیدند مجوز لازم برای تهیه گزارش رو دارم ؟ که با نشان دادن اون خیلی مودبانه تشکر می کردند و بر می گشتن . اینطور که فهمیدم بین خودشون عده زیادی مراقب دارند !!
- بیشتر مراجعه کننده ها و بهتره بگم تمام اونها ظاهری پاکیزه و فوق العاده مرتب داشتند و همه بوی عطر و ادکلون می دادند .
- افراد حاضر در کلیسا به سن خاصی محدود نمی شدند و حتی کودکان 3 تا 5 سال هم بین اونها دیده می شد بسیار مودب و ساکت !!
- نوع پوشش زنها و دخترها کاملا آزادانه بود وعده ای حتی با مقنعه هم بودند و عده ای کاملا بی حجاب !
- کلیسای سن سرکیس جزو جدیدترین و مدرن ترین کلیساهای ارامنه در ایران به حساب میاد و ظاهر و درون اون فوق العاده سالم و تمیز بود با امکاناتی مثل شوفاژ و دستشویی های بسیار تمیز و براق .
- ضمن تهیه گزارش از یکی از خادمین درخواست تهیه عکس از برج ناقوس رو کردم که فقط منو به محلی برد که طنابی از روزنی آویزان بود و با لحجه غلیظ ارمنی گفت نمی شه بیشتر از این می خواهید عکس بگیرید !!
- امکان تهیه عکس از چهره افراد ممنوع بود و فقط برای این کار به من یک تذکر دادند و رفتند و عمل به اون رو به حساب فرهنگ و شعور من گذاشتند نه به حساب گرفتن دوربین و شکوندن اون یا له کردن فیلم های توی اون مطابق عرف امام زاده ها و آستان قدس رضوی !!!
- در حین گزارش 2 دختر مسلمان هم وارد شدند که بعلت تابلو بودن ظاهر , فوری تو چشمم خوردند و وقتی از اونها درباره آمدن به اینجا سوال کردم گفتند : کلیسا هم محل عبادت هست و ما برای احترام به مسیحیان بعضی از یکشنبه ها حاضر می شیم و به روح پاک عیسی درود می فرستیم . " باز هم قابل توجه آخوندها "
- در بیرون کلیسا دختر ها و پسرهای جوونی ایستاده بودند گرم گفتگو که همگی بسیار آروم بودند و نه مسخره بازی نه متلکی نه رفتار جلفی ! یاد پسر و دخترهای مسلمون افتادم که تا چشمشون به هم می افته شروع می کنن به متلک گفتن و انگولک کردن دخترها و موس موس کردن و صد تا ادا و اطفار در آوردن !!
- در پایان هم از خانم سیلوا هارطونیان برای همکاری در تهیه این گزارش بسیار متشکرم . ایشون خواننده پر و پا قرص سایت هستند !!

و اما نفس کلام :
وقتی که من می گم آخوندها بی وجود و امل و کهنه پرست و متعصبینی کور هستند و در یک کلام وحشی , به این علت هست که سعی کردند مردم رو با دوز و کلک و ریا به زور وارد مساجد کنند و فقط تو مخ ما رو با اراجیف و شر و ور پر کنند و عقاید پوچ و غیر مذهبی و احمقانه خودشون رو تو مغز ما فرو کنند من و اکثر شما شاید اسما مسلمان باشید اما در واقع ما همگی مسلمان زاده ایم نه مسلمان حقیقی چون هیچ کدوم به دستورات دین خودمون عمل نمی کنیم !!!!! لااقل من خودم همینطورم و تا امروز نتونستم نماز خوندن رو یاد بگیرم و حتی خیلی از چیزهای دیگه !!
مسجد های ما بوی گند می ده و آدم از بودن توی اونجا حالت خفقان بهش دست می ده ! هر نوع قشری از مردن با هر نوع ظاهر و ریختی در مساجد وارد می شن ! از عمله جماعت بگیر تا دکتر و مهندس و آب حوضی و سوپور !! قصدم مسخره کردن مشاغل شریف نیست اما وقتی جایی محل عبادت تعیین شده این درست نیست که سوپور محله با لباسهایی که آلوده به میکروبه بوی گند آشغال می ده و سر و کله خاک و خلی بیاد توی مسجد و اونجا رو به گند بکشه و یا آسفالت کاری که سر تا پاش قیر اندود شده بیاد با همون سر و وضع و جایی که می شینه کثیف بشه و شخص بعدی که وارد می شه و در جای اون می شینه لباسهاش آلوده بشه و فحش فلان فلان رو نثارش کنه ! هر عمله و جوادی بیاد تو مسجد برای نمونه با تن عرق کرده و بوی گند بیان تو مسجد بشین و هوای اونجا رو که شکر خدا هیچ تهویه ای درش صورت نمی گیره آلوده تر کنه !
ورود زنها به قسمت مردها ممنوعه هست و اگر زنی بیاد به قسمت مردها حتی پیرزن کرچ و یائسه هم در حکم انجام عمل زنا هست کارش و محکوم به بدترین لقبها !! فکر می کنم لقب فاحشه یکی از بارز ترین اونها باشه !!!!
دستشویی ها و وضو خونه های مساجد ما با دستشویی ها و توالتهای پمپ بنزین های سر راهی فرقی نداره و اکثر مردم هم از مسجد برای رفع حلاحت و دست به آب استفاده می کنن تا دعا و نماز !!
اگر یک مسیحی وارد مسجد بشه کل اهالی مسجد می زیزن سرش و تا می خوره کتکش می زنن که چی ؟ یک مسیحی نجس کرده مسجد رو فقط با حضورش ! چرا ؟ چون آخوندها بر این باورند که مسیحیان نجس هستند و اصولا غیر مسلمین = با نجاست !! این تعصبات کور در شهرستانها بسیار شدیدتره !! مخصوصا که ورود زنهای با حجاب معمولی به اونجا مساوی می شه با فحش و کتک !! البته فقط این وحشی کری ها در بین شیعه جماعت دیده میشه و سنی ها خیلی منطقی تر و عاقلانه تر عمل می کنند .
مردمی که ادای فلورانس نایتینگل رو در میارن و کاسه داغتر از آش میشن و به جای اینکه به وضع خانواده و همسران خودشون کمک کنند پولهایی رو که باید صرف آسایش زن و بچه بشه بدون هیچ دلیلی وقف فلسطین و مرده ها و خیرات و وقف ... می کنن ! چراغی که به خانه رواست به مسجد حرامه !!!
آخوندهایی که منظقشون اینه فقط باید به مسلمانها کمک کرد نه غیر مسلمانها و در عمل می بینیم منظور از مسلمان در واقع فقط هم طایفه های خودشونه و انسانهایی از قماش شکم های طبقه طبقه شده و صورتهایی مزین به پشم شتر و بز و الاغ ... و زنهای چادر به سر و جانماز آب کش عفریته , نه مردم نیازمند .
زنهایی که وارد مسجد می شن اولین کاری که می کنن در صورت وجود امکانات , کش رفتن فرآن و مهر و کتابچه های دعای مساجد هست در زیر چادر ! ضرر اندر ضرر !!
بر خلاف کلیساها که فضای اونجا آکنه از بوی خوش هست فضای مساجد ما هم آکنده از بوی تعفن هست . شباهتی کم نظیر بین مسیحیت و اسلام .
اگه کسی تو مسجد موقع خواندن نماز با دیگران هماهنگ نباشه با مشت می کوبن تو ملاجش که کافر بی دین بلند شو نماز بخون و تفاوت رو می تونین خودتون ببینید .
مسلمانها از عطرهای طبیعی استفاده می کنن و با عطریات مصنوعی مخالف هستند و اون هم بوی عرق تن هست که خودش یک ادکلن خیلی موثری هست که جاذب مگس پشه و همینطور عطر پیازداغ و زرد چوبه و سیرداغ یا بوی استفراغ ترشیده بچه های شیرخواره برای خانم ها چادری .
تمام ادیان در اجرای مراسم آزاد هستند و هر کسی دلش بخواد می تونه عبادت کنه یا نکنه این به خود انسان و خدای خودش مربوطه , اما تو مدارس ما بچه ها رو کت بسته و به زور و تحدید و نمره انظبات می برن مسجد تا نماز بخونن و اونها هم خیلی زیبا با در انجام دادن انواع بی حرمتی ها اسلام رو به شکلی زیبا به گند و استهضاء می کشن که در واقع مقصر بانیان این پیشنهادهاهستند نه بچه ها !!
یاد قدس افتادم که سال 1374 رفته بودم اسرائیل. کسانی که رفتند می دونن که حرم قدس به 3 قسمت تقسیم شده که بزرگترین قسمت رو یهودیان برداشتند و قبر داوود و چند بنای مهم تاریخی هم در همون جاست و قسمت بعدی مال مسیحیانه که اغلب مارونی هستند تقسیم شده و باقی هم در دست مسلمانهاست . برای ورود به بخش مسیحیان و یهودیان هیچ مشکلی نداشتم نه از نظر حجاب نه پوشش نه ملیت و مذهب و در این دو قسمت بقدری وسایل راحتی وجود داشت که آدم لذت می برد . شربتهای خنک در لیوانهای یکبار مصرف چیده شده بود و هر کسی هر چقدر که می خواست می تونست بخوره . محیط از تمیزی برق می زد و تمام محوطه دارای کولرهای گازی و پنکه های سقفی و دستگاهای تهویه بود . اما همین که وارد قسمت مسلمانها شدم اول از همه پاسپورتها مون رو گرفتن تا مطمئن بشن مسلمان هستیم یا نه و بعد اجازه ورود دادن اون هم با روسری .. دقیقا خاطرات مساجد خودمون بیادم اومد . محیطی کثیف و بو دار , گرم و بدتر از اون در آوردن کفشها در صحنی بدون فرش با پوشش سنگفرش !!!
این تفاووت بین مذاهب باعث می شه که عده ای دین رو رها کنند عده ای ظاهر فریبی کنند و عده ای هم اون رو تمسخر کنند و حالا مقصر کیه ؟ چرچیل یا ملا ؟

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001