فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Thursday, January 23, 2003
اندر حکایت اتوبوس سواری :

همیشه وقتی می خواهی برخلاف خواسته دل خودت عمل کنی دچار گرفتاری هایی میشی که از دل دماغت چنان می زنه بیرون که تا مدتها نمی تونی فراموش کنی !!
حجت الاطاغوت شیوا

امروز شاید برای بیستمین مرتبه در عمرم بود که سوار اتوبوس شدم !! فکر می کنم آخرین بار همون 9 سال پیش و دوران دانشگاه بود . اون هم ترم اول که سوار اتوبوس می شدم گاهگاهی ! انگیزه اصلیم از اتوبوس سواری یک مقاله بود از یک زن هنرپیشه فیلم های در پیتی که ازش پرسیده بودند : بزرگترین تفریح شما چیه ؟ گفته بود : اتوبوس سواری ! منم گفتم ببینم یعنی اتوبوس سواری اینقدر مفرح و هیجان انگیزه که یک زن هنرپیشه رو به خودش جذب می کنه ؟ این بود که تصمیم گرفتم بعد از سالها سوار اتوبوس بشم ... شنیده بودم بلیط اتوبوس گرون شده و تا 20 تومن رو خبر داشتم برای همین شب قبل لوازمم رو گشته بودم و چند تا بلیط 5 تومنی پیدا کردم و گذاشتم توی کیفم و با خیال راحت رفتم خوابیدم تا صبح ...

کله صبح بلند شدم و رفتم بسمت ایستگاه تا سوار اتوبوس بشم . ایستگاه مملو از زن و مرد و بچه و پیر و جوون بود ... تعداد مردها دو برابر شاید هم بیشتر از زنها .... همه نوع تیپی می شد توی اونها دید از پولدار تا فقیر از جواد تا اقدس طبق معمول زینب کماندو هم به وفور .... توی خیالات و دید زدن ها و بررسی های خودم بودم که ساعت 8 اولین اتوبوس توقف کرد ! تا خواستم سوار بشم راننده گفت : فقط آقایون سوار بشن !!! صدای همهمه زنها به آسمون بلند شد .... یعنی چی آقایون ؟ ما هم آدمیم یخ زدیم تو سرما ... ! دلم به حال زنهای کارمند و دانشجو سوخت که دقایق زیادی رو به انتظار اتوبوس ایستاده بودند و از دور که شاهد نزدیک شدن اتوبوس بودند شوق رو می شد تو چشمهاشون دید و حالا باید جای خودشون رو به همزاد های مذکرشون می دادن و دوباره سماق می مکیدن تا اتوبوس بعدی !!! مردها سوار شدند و اتوبوس راه افتاد و زنها رو با نگاهی حسرت بار باقی گذاشت ...
20 دقیقه بعد اتوبوس بعدی اومد و بقدری شلوغ بود که فقط تعداد کمی از خانم ها سوار شدند و برخلاف مردها که از در و پنجره و سقف اتوبوس آویزون شده بودند و لای در گیر می کردند , خانم ها از این رنجر بازی ها بلد نیستن و بنابراین معلومه که تعداد کمی از اونها جا شدند ! اتوبوس بعدی 15 دقیقه بعد اومد . تا خواستیم سوار بشیم راننده با لحنی چاله میدونی گفت :
مردونس پیاده شین ... زنها با ناراحتی و کلی حرف بار راننده کردن پیاده شدن . من اما از رو نرفتم و از رکاب اتوبوس بالا رفتم .. راننده دوباره گفت : مردونس آبجی پیاده شو ....
با حرص گفتم : یعنی چی مردونس ؟ من دیرم شده سردمه چه بلیط منو بگیری چه نگیری من سوار می شم اعتراض هم داری برو به رئیس خط بگو منو بندازه پایین " با استناد به مرام داش مشتی بودنش تصمیم می گیرم دست بگذارم رو نقطه ضعفش و ادامه می دم " تو اگه غیرت داشتی زنها رو هم سوار می کردی از خواهر و مادر خودت خجالت نمی کشی اگه اونها هم بودن همین کارو می کردی؟ اصلا شما به چه حقی کل اتوبوس رو مردونه سوار می کنی و زنها باید یکساعت از سرما یخ بزنن ؟ در حین داد و بیداد من صدای الاه و اکبر و لا الاه الا الاه گفتن پیرمردها بلند شد و چند نفر گفتن : صلوات بفرستین سر صبح ....
راننده که با جواب و لحن عصبانی من ماتش برده بود و به اصطلاح کف کرده بود کمی ملایم تر گفت : خب آبجی به رئیس خط بگو . ما رو سنن ؟؟ دست دراز کرد بلیط ها رو بگیره که خشک شد و بعد گفت اینا که مال عهد بوقه آبجی زورکی سوار می شی اونم اینجوری ؟ نداری سوار نشو ... این بار چنان با غیض نگاهش می کنم که سرشو می اندازه پایین و می گه پولشو بده برو تو ..
با حرص از تو کیفم یک اسکناس 50 تومنی در میارم و پرت میکنم طرفش و داخل می شم .. تمام صندلی ها پر هستند و چند نفری هم ایستاده ... میرم انتهای اتوبوس ... با ورود من صدای زمزمه خفیف و در گوشی مردها بلند میشه و زیر رگبار نگاههای سنگین و زننده و پسند گرای مردها قرار میگیرم ..
بعضی می خندیدن , بعضی سر تکون می دن و بعضی نجوا گونه با بغل دستی صحبت می کنند و بعضی هم دزدکی برانداز ..... . پیرها هم با غضب ... لابد تو دلشون به سنت شکنی من بد و بیراه می گن " دختر هم دخترهای قدیم " ... راننده پا روی پدال گاز می گذاره و اتوبوس راه می افته ....
احساس واقعا بدی داشتم . یاد داستان بره و گرگها افتادم که بره بیچاره در بین گرگهای گرسنه ایستاده بود و حالا کاملا حال اونو درک می کردم اینکه تک و تنها بین این همه گرگ حریص و گرسنه قرار گرفته بودم مدام خداخدا می کردم تا یک زن هم سوار بشه .... این آرزو زیاد طول نکشید که مستجاب شد ....

ایستگاه بعدی تا اتوبوس توقف کرد و زنها هجوم آوردن برای سوار شدن , با صدای کلفت و داش مشتی راننده که داد زد مردونس سوار نشین ... متوقف شدن و تازه نگاهشون به من افتاد که مثل مادر مرده ها ایستاده بودم و زل زده بودم به اونها و با نگاهم التماس می کردم کسی سوار بشه ! انگار بخت با من بود که 2 تا زن سلیته بدتر از خودم هم توی اون جمع بودن که تا منو دیدن معطل نکردن و تا راننده بخودش بیاد پریدن بالا و وقتی راننده اعتراض کرد چند تا تیکه آبدار بارش کردن و اومدن به سمت من .... انگار دنیا رو به من داده بودن ... چنان نیشم تا بناگوش باز شد که اون دوتا زن هم متوجه شدن و چپ چپ نگاهم کردن ... در ایستگاه بعدی یک زن مسن هم سوار اتوبوس شد . بعلت کهولت سن قادر نبود بایسته !! با این وجود کسی حتی از جاش بلند نشد و همه روشون رو میگیرن به اطراف تا چشم در چشم اون زن قرار نگیرن و وجدانشون درد نگیره تا مجبور بشن جاشون رو به اون خانم بدن . بالاخره بعد از دو ایستگاه " آغایی " لطف می کنن و بلند می شن و جاشون رو به ایشون می دن ... که البته خیر سرشون معلوم میشه می خواستن ایستگاه بعدی پیاده بشن وگرنه بلند نمی شدن !!!! در ایستگاههای بعد هم تک و توک زنها سوار می شن و کم کم قسمت عقب اتوبوس رو اشغال می کنند و راننده دیگه تا آخر خط مجبور می شه زنها رو هم سوار کنه ...
آخر خط میدان 24 اسفند وقتی همه پیاده شدن میرم بطرف راننده و شروع می کنم باهاش جر و بحث کردن و سراغ رئیس خط رو می گیرم وقتی زیادی پا فشاری می کنم , می گه رئیس خط کجا بود خودشون از قبل می نویسن که این خط ها برن فلان روز کجا و .. کی به کیه دلتون خوشه ها ؟ واقعا هم کی به کیه تو این مملکت که حالا اتوبوسش صاحب داشته باشه ؟

دوران محمد رضا شاه فقید اومدن و روی بلیطهای اتوبوس مبلغ خیلی ناچیزی کشیدن , مردم اعتصاب و بلوا کردند و دوباره دولت مجبور شد نرخ رو ثابت کنه ! اما نمی دونم چرا غیرت و عرضه مردم با رفتن شاه هم از بین رفت ؟ من که یادم میاد بلیط ها 5 زار بود بعد شد 1 تومن و بعدها به 2 و 5 و 10 و 20 و 40 هم رسید .. اما این مردم مثل گاو فقط اطاعت امر کردند و کسی حتی دم نزد ! بیچاره ها حق دارند , وقتی کرایه های 150 تومنی تاکسی رو با اتوبوس 20 تومنی مقایسه می کنند نباید هم اعتراض کنن !!!! امروز یاد دورانی افتادم که اتوبوسها مختلط بودن و زنها و مردها با هم سوار می شدن . من هیچ وقت مخالف آزادی ها نبودم و از تبعیض و جدایی بین زنها و مردها نفرت داشتم مثل جدایی احمقانه مجالس عروسی که به دو بخش زنانه و مردانه تبدیل شده و یا بعضی از نانوایی های جنوب شهر و بازار که هنوز هم سنت جدایی دو صف زنانه و مردانه رو رعایت می کنند و ... اما شاید بهترین کاری که این حکومت اسلامی انجام داده همون جدا کردن قسمت مردها از زنها بود چون با این رشد وحشتناک جمعیت و ورود عده ای از شهرستانی های دزد و بی فرهنگ که فکر می کنن مثل گاو وارد تهران که شدند حق دارند ترتیب همه زنها رو بدن و ناموس فقط ناموس زنهای همشهری خودشونه و همینطور کمبود وسایل نقلیه عمومی چه فجایعی که در همین اتوبوسها رخ نمی داد .. یادمه اون زمانها هر کی می اومد تعریف می کرد که تو اتوبوس فلان آقا مثل سریشم چسبیدن به ماتحت خانم و یا در همون شلوغی از فرصت بدست آمده کلی فیض بردن و .. راستش اگه اتوبوس به تعداد همه بود , صد تا فحش هم باید نثارشون می کردیم که چرا جدا کردین زنها رو از مردها ؟ اما وقتی وضع به حدی بده که حتی جای نفس کشیدن هم توی اتوبوس نیست تصور کنین حال زنهایی که قاطی مردها در حال ور رفته شدن و چلونده شدن هستن چیه و میدونیم که این امری طبیعیه در کشوری که مردها صبح تا شب زنها رو محصور در سیم خاردار چادر می بینن !! سال 1369که این طرح اجرا شد تعداد اتوبوسها با جمعیت اون زمان تقریبا نابرابر بود و این جریانت خیلی کمتر ! اما تصور کنین حالا با این ندید بدید بودن مردم و بالا رفتن آمپر فلان مردها و مخصوصا پسرها احتمالا اتوبوسها تبیل می شدند به خانه های عفاف و زایشگاههای متحرک !!!! جدیدا اتوبوسها و مینی بوسهای درون شهری ای براه افتادن که خاص خانمها هستند و حتی راننده بعضی از اونها زن . جای شکرش باقیه . به هر حال تا وقتی این جریانات و بی بند و باریها و عدم وجود فرهنگ در بین مردم وجود داره این مسائل هم هست ..
من هر جور محاسبه می کنم می بینم مردم ما تا یک نسل که هیچ تا 50 نسل اونورتر هم نمی تونن تغییر بدن و دگردیسی فرهنگی مردم ما خیلی عمیق تر از این حرفهاست که با یکی دو نسل آینده بتونه تغییر کنه !!!!! شما چی فکر می کنین؟

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001