فرياد بي صدا

Disclaimer : In This Site , There Are Some Words That Aren't So Polite & May Not Be Suitable For Children Under +18  

Sunday, December 29, 2002
دنیای جهنمی , آدم های دیوانه :

امشب موقع خوندن چند وبلاگ به صحنه های کثیفی برخورد کردم که باعث شد دلم کلی بگیره ! سایت خورشید خانم رو هک کرد بودن و پیغام رکیکی توی اون گذاشته بودن و همینطور چند سایت دیگه رو !! و چقدر جالب که همه این اتفاقات مصادف شده با محمع وبلاگهای برتر و ..... شاید فردا و پس فردا و یک هفته دیگه و یکماه دیگه و سال دیگه نوبت ما باشه ... نمی دونم اما این طور آدمها فقط و فقط ذات و خوی پست و حیوانی خودشون رو نشون می دن . یک مشت آدم ضعیف و بدبخت و بیچاره که هیچی نیستند جز یک مغز گندیده و سرشار از حماقت . مثلا می خوان برتری خودشون رو با این کارها ثابت کنند اما می شه تف سر بالا ..... کسانی که در ارتباطات روزمره و دوستانه نمی تونن به نیات کثیف خودشون دست پیدا کنند یا اونقدر عرضه و جسارت و جرات ندارند که رو در رو حرفشون رو بزنن با این کارهای احمقانه سعی در ابراز وجود می کنند. تمام اینها حل می شه و چیزی که زیاده فضا روی اینترنت هست !! شاید دیگه سایتی بنام خورشید وجود نداشته باشه , اما کسی نمی تونه مغر و افکار یک انسان رو هک کنه و پسورد مغز انسانها رو عوض کنه !! محیط عوض می شه اما عقاید جاودانی هستند .... اما چرا باید این رفتار و کارها جای خودشون رو به این کارهای بیشرمانه بدن و عده ای باشند در بین ما با ظاهری مثل انسان اما درونی پست تر و کثیف تر از یک حیوان و در رده ای پایین تر از حتی حیوانات که تیشه به ریشه خودشون می زنند . زمانی به حماقت و عصبیت آخوندها می خندیدیم و اون بدبخت ها رو مچل می کردیم در حالیکه از بیخ گوش خودمون غافل بودیم . به هر حال مطمئن هستم که این آدم ها روزی نتیجه کارهای غیر انسانی خودشون رو می بینند . به عینه دیدم که حتی اگر یک تومن ناقابل رو از کسی برداریم به ناحق , برابرش 1000 تومن تاوانش رو باید پس بدیم و وای به اینکه این ضرر ها مادی نباشند !!!! همیشه به این معتقد بودم و هستم که جهنم و بهشت در همین دنیا هستند و هر عملی که انجام می دیم نتیجه اون رو همین جا می بینیم .. و هیچ مقصری هم بی مجازات نمی مونه و نمونده ! اگه غیر از این باشه من به خالق این جهان شک می کنم .... امیدوارم اینها درس عبرتی بشه برای دیگران که بدونند هنوز اکثر مردم ایران جنبه و شعور خیلی از مسائل رو ندارند ! دلم به سادگی امثال حسین درخشان می سوزه که از اون سر دنیا پیغام می فرسته برای وبلاگرهای ایرانی و فکر می کنه که همه صادق و انسان هستند ! نمی دونه که هنوز خیلی از ما فرهنگ هضم اعتماد و انسانیت رو نداریم و نمی دونیم چطور نیازهای خودمون رو ارضاء کنیم . اینها باشد درس عبرتی برای امثال خورشیدها که دیگه توی این جمع های دوستانه ظاهر نشن تا زمانی که شعور و درک و فرهنگ اینترنت و آزادی حریم خصوصی برای ایرانی جماعت جا بیافته !!

دنیای کثیف و وارونه ای شده ! هیچ چیزش با هم جور نیست ! مدتیه که حال و حوصله نوشتن ندارم غم بزرگی رو دلم سنکیینی می کنه و از اطرافیانم خسته شدم و دلزده ..
اینکه احساس کنی دورت رو یک مشت آدم احمق و دیوانه گرفته که حتی خودشون هم نمی دونن چی می خوان از جون زندگی واقعا مضحکه !!!!
پدرت خودش بهت پیشنهاد پول می کنه , وقتی موعد پرداخت می رسه می گه : ندارم ! اصلا چنین جرفی گفته نشده , اما همین که مادرت می گه من دارم , بابات یهو پول دار می شه ! از آسمون پول می باره و از روی حسادت و اینکه پشت سرش حرف در نیارن که از یک زن کمتر بودی عزیز بابا می شی !!!! چرا ؟ چون مرد ایرانی هنوز نمی تونه ببینه که زن هم می تونه و عرضه داره اون رو مغلوب کنه و احساس و اندیشه یک زن برابری می کنه با یک مرد و حتی در بعضی جاها سرتر هم هست !
خواهرات باهات سر جنگ داره و مدام سر به سرت می گذارن یا باهات دعوا می کنن , با پدرت همدست می شن و همه با هم می افتن به جونت ! اما همین متفقین کذایی و حزب باد چند روز بعد وقتی مستی و غرور پیروزی سیرابشون کرد برای خودشون خنجر می کشن و به جون هم می افتن .. ای که کرا کشتی تا کشته شوی زار ...
دوست پسرت از غم دوری یارش پریشون و مجنون می شه و میاد دنبالت و تا بوق سگ می برت بیرون و مدام باهات درد و دل می کنه و از بدبختی ها و درد هجرانش می گه ! از کار و زندگی و خواب و خوراک می اندازت و بعد که خوب تو رو خام کرد و تخلیه اطلاعاتی شدی و بعد هم رفتی و دل یارشو بدست آوردی و میانجی شدی و راضیش کردی به جواب مثبت , کلا تبدیل می شی به آدمی ناشناخته که اصلا انگار نه انگار وجود داشتی ! دیگه نه سراغی ازت می گیره نه احوالی می پرسه . و جالبتر اینکه وقتی به محبوبش رسید تازه جفتک انداختن هاش شروع می شه و شروع می کنه به گفتن یک سری مزخرف و دروغ و چرت و پرت برای مخ زدن ...
از اون باز هم جالبتر اینکه محبوبش با اینکه می دونه آغا جنسش شیشه خورده داره و یک جای کارش می لنگه اما بهش جواب مثبت می ده و این در حالیه که اطمینان داره این وصلت سر انجامی نداره و نهایتش طلاق و تنهایی و عذابی بیش نیست .....
وقتی می خواهی راه خودت رو بری مدام دست می برن توی افکار و عقاید و طرز فکرت و محکوم می شی به بی عرضه بودن و بی دست و پایی ! اما اینو فراموش کردن که شتر آهسته می رود پیوسته می رود .....
در پایان همه اینها , تمام کاسه کوزه ها رو سر تو خورد می کنن و تو می شی مسئول ناکامی های این جماعت ....
اطرافیان فشار میارن ازدواج کنی , اما فردا رو نمی بینن که تا بخودت میایی دورت رو چند تا کور و کچل گرفتن و تو موندی و یک دنیا بدبختی ! فکر خودشون هستن که براشون حرف در نیاد . دیگه براشون مهم نیست که فردا چی پیش میاد .... عموم قدیما که ازدواج نکرده بود و همه بهش می گفتن رودتر ازدواج کن می خندید و این جمله رو می گفت :
نه زن دارم نه بچه نه غم دارم نه غصه
آره , اطرافیانت که هر کدوم امکانات اداره یک زندگی رو به بهترین وجه دارند جرات ندارن پا پیش بگذارن اما فقط بلدن کک تو تنبونت بندازن و تو رو بدبخت کنن و تو بشی خوکچه آزمایشگاهی اونها ! بدبختی و شکست تو در زندگی باشه برای اونها درس عبرت و تجربه ناآزموده ..... انگار نشستن پشت میز پوکر و زندگیت رو گرفتن توی دستشون و دارن با برگ برگ زندگیت قمار می کنن و براشون برد و باخت مفهومی نداره ! اینکه ببازی یا ببری . چه اهمیتی داره ؟ مهم اینه که وظیفه ای از سرشون باز بشه همین و بس ...

با همه این همه وسوسه های شیطانی ایمن موندن واقعا شاهکاره ! و من چقدر خوشبختم که فقط با داشتن یک مادر و راهمنایی های اون توی این دنیای جهنمی و در بین این همه افکار و عقاید متضاد با آدم هایی سست عنصر و بی هدف , هنوز که هنوزه رو پا ایستادم ..... عجب دنیای دیوانه ای داریم . خیلی جالب و مزخرف .. حالا با این همه دوریی , با این همه عجایب آیا می شه انسان براه خودش بره و دست از پا خطا نکنه و همرنگ این جماعت سر در گم و بی هدف نشه ؟ شاید راه سومی هم باشه و اون هم رها کردن این دنیا باشه و ترک این زندگی و سفر به یک منزل دیگه ....

از این چراغ مردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر
که شهر , شهر یار نیست
مرا به خانه ام ببر
ستاره دل نواز نیست
سکوت نعره می زند
که شب ترانه ساز نیست
مرا به خانه ام ببر
که عشق در میان نیست
مرا به خانه ام ببر
اگرچه خانه , خانه نیست.....

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~



........................................................................................

© تمام حقوق و مزايای این سایت متعلق به شخص شيوا میباشد

Design By Shiva © 2001